تشکیل گاردآزادی بعنوان نیروی مسلح حزب حکمتیست، سازمانی برای متشکل کردن مردم برای دفاع از خود، و اگر لازم شد دفاع به زور اسلحه، بعنوان یکی از سیاست های حزب، از ضرورتی واقعی، طبقاتی و مادی سرچشمه میگیرد.
کمونیست ها، نماینده مسالمت جوترین، دمکرات ترین و اومانیست ترین گرایش در درون طبقه کارگر و در جامعه اند. مهمترین سلاح کمونیسم طبقه کارگر آگاهی، اتحاد و تشکل است. اگر کمونیست ها به اندازه سرسوزنی از آزادیهای سیاسی و امکانات اجتماعی فعالیت سیاسی برابر با طبقات دارا برخوردار بودند، اگرقدرت های بورژوایی در مقابل آگاهی، اتحاد و تشکل کمونیسم طبقه کارگر، سد نمی بستند، و اگر برای جلوگیری از آن زندان و تبعیض و شکنجه و پلیس و سرکوب سازمان نمی داد، کمونیسم طبقه کارگر دو قرن پیش، به مسالمت آمیزترین شیوه ها مردم را از نظام استثمار گر سرمایه نجات میداد. در یک جامعه با حداقل از برابری و آزادیهای سیاسی، کمونیسم طبقه کارگر قادر است به مسالمت آمیزتزین راه، از راه اعتصابات و انتخابات، پلاتفرم سیاسی خود، سوسیالیسم را ظرف یک روز به نیروی اکثریت مردم، پیروز برساند. این حداقل امروز در پیشرفته ترین کشورهای سرمایه و مهد "دمکراسی غرب" هم موجود نیست.
نماز جمعه "تاریخی" به امامت رفسنجانی، عروج او بعنوان واسطه بهم آوردن شکاف در حاکمیت و مسئول پرکردن دره عمیق در صفوف ارتجاع اسلامی، بعد از بی مصرف شدن آقایان موسوی و کروبی و خاتمی در انتخابات رئیس جمهور دهم، سمت و سوی تحرک در صفوف اسلام سبز، هم در بالا و رهبری آن و هم در میان بدنه این جنبش، را به روشنی ترسیم میکند.
تلاش رفسنجانی، این مهره اصلی جمهوری اسلامی برای ساکت کردن مردم، شرفیابی شان برفراز سر "مدیریت" جنبش سبز برای کشاندن مردم به دنبال بخشی از حاکمیت، او را بسرعت بعنوان ناجی ارتجاع اسلامی، و "ستاره" تندروترین ها در صف ملی - مذهبیون، به جلوی صحنه آورد. کسانی چون حسن یوسفی اشکوری و سید ابراهیم نبوی، با همه داعیه های "اصلاح طلبانه" سرمایه زندگی سیاسی شان را بلافاصله به مقام شامخ رفسنجانی گره زدند و و برای فعالیت به نفع رفسنجانی شال و کلاه کردند. اشکوری، رفسنجانی را رهبر "جمهوری دوم" خواند و با یک چرخش سریع قلم اعلام فرمود که "در چند ساله اخیر چهره
یک ماه از نتیجه انتخابات ریئس جمهور دهم، پیروزی احمدی نژاد و اعلام صحت پیروزی او از جانب خامنه ای، و شکست اتئلاف خاتمی کروبی و موسوی میگذرد. انتخاباتی که تا آنجا که به جنگ قدرت در بالا و تجدید آرایش در صفوف حاکمیت و توازن و تعادل در صفوف ارتجاع اسلامی مربوط میشود، به عروج رفسنجانی، این دومین شخصیت اصلی و شاخص منفعت نظام و مهره پراگماتیست رژیم، و ابراز وجود او در کنار خامنه ای، منتج شد. و رفسنجانی بعنوان خطبه خوان نماز جمعه امروز تهران، همانطور که انتظار میرفت، موقعیت این دوره خود و خامنه ای را روشن، و مسیر حرکت جنبش سبز را یکسره کرد. او پرچم اتحاد در صفوف حاکمیت و حفظ نظام را بر فراز اسلام سبز موسوی و اسلام سیاه احمدی نژاد، برافراشت و تا اینجا یک قدم از رهبر سبقت گرفت!
ظرف یک روز، جریانی که توانست بر اعتراضات میلیونی مردمی که کمترین توهمی به هیچکدام از کاندیداهای رقیب نداشتند، و بر تحرک میلیونها جوانی که هیچکدامشان را نمی خواستند، رنگ سبز اسلامی بزند، کسانی که در اقصی نقاط جهان جشن تولد انقلاب اسلامی دیگری، و اینبار سبز، برگزا کردند، شخصیت هایی
در پرتو نسل کشی ملی – مذهبی
بمب گذاریی در مسجد شیعیان در زاهدان که فرقه مذهبی جندالله، مسئولیت آن را بعهده گرفته است، و عملیات دیگر بمب گذاری و تروریستی در بلوچستان، و همچنین زدو وخوردها و تحرکات تروریستی در حاشیه کمپین های "انتخاباتی" طرفداران کاندیداهای رئیس جمهور دهم، تصادفی نیست. این تحرکات هم خود جزئی از کمپین های انتخاباتی است. بمب گذاری در مسجد شیعیان توسط تروریست های "سنی" جندالله، به پشت گرمی وعده های موسوی و کروبی، عربده و چاقو کشی دارو دسته های تروریستی شیعه طرفدار احمدی نژاد وجمع کردن بساط رقبا، همه و همه بخشی از جنب و جوش جنبشهایی است که سرآن به شخصیت ها و باندهای حکومتی وصل است.
جنگ دارودسته های مرتجع در قدرت، مطالبه بخش "ناراضی"، امثال کروبی و موسوی، برای وسیع تر کردن دامنه "اتئلاف حکومتی" و سهیم کردن سایر نیروهای مرتجع قومی، ملی – مذهبی در قدرت، تحرکی در میان جنبشهای ارتجاعی در جامعه، براه انداخته است. فراخوان به رهبران سنی و بهائی، و قوم پرستان
التهابهای پیشا انتخاباتی شش ماه گذشته، تدارکات سیاسی – تشکیلاتی جریانات اسلامی که هریک بنوعی تا خرخره سرشان به حاکمیت وصل بود، برای برگزاری مراسم انتخاب رئیس جمهوردهم، سرانجام سوار بر گرده همیشه خم و چاکرمآب بخش اعظم اپوزیسیون ملی – مذهبی، روز 22 خرداد، به سرانجام رسید. و با سردرآوردن احمدی نژاد از صندقهای رای، جوانه های "دمکراسی اسلامی" به "گل" نشست و این دور از تخاصم دستجات ارتجاع حاکم، وارد فاز دیگری شد. پایان انتخابات رئیس جمهور دهم و تولد اعجوبه "دمکراسی اسلامی"، سرآغاز مرحله ای از تخاصمات خشن، و تسویه حسابهای خونین و بنیاد کن در صفوف ارتجاع اسلامی حاکم است. رویارویی و تسویه حسابهای رهبران سنتی جمهوری اسلامی، که اساسا بر محور کشمکش مثلث خامنه ای – رفسنجانی – سپاه، میچرخد، در حضور و با "مشارکت" وسیع مردم، جمهوری اسلامی را به لبه پرتگاه سقوط کشانده است.
حضور و شرکت وسیع مردم در این فاز، میتواند سرآغاز تحرک مستقلانه آنها، به رهبری طبقه کارگر، باشد. این دور از جدال داخلی حکومت میتواند به بستر قدرتمندی و عروج جنبش کمونیستی در ایران تبدیل شود. نیرویی که فقدانش تا امروز، شرکت و حضور وسیع مردم را ماتریال تحرکات اسلامی در اپوزیسیون کرده است.
بدنبال ناآرامی ها در تهران، موسوی در بیانیه "مقاومت" اش، به صراحت به مردم گفت پرچم احیا حکومت خمینی را در دست دارد! گفت که ربطی به کمترین مطالبات انسانی مردم ایران ندارد! اعلام کرد که برای نجات رژیم و دفاع از "انقلاب اسلامی" به میدان آمده است! و امیدوار است که با سوار شدن مجدد بر اعتراض و خشم برحق میلیونی مردم ایران و با استفاده از آن، بتواند "حماسه" عروج خمینی را مجددا تکرار کند، تا بلکه "ولایت" را با "جمهوریت"، البته با کمی قیچی کردن دم ولایت، مجددا آشتی دهد. او "شجاعانه" اعلام کرد که برای همه این مقاصد، صحنه را برای باند خامنه ای – احمدی نژاد، ترک نخواهد کرد! گفت به تمام ساختارهای ارتجاعی – فاشیستی حکومت، از قانون اساسی تا سلسله مراتب اداری – حکومتی مبتنی بر تحقیر و بی حقوقی مطلق و برده وار مردم، ملتزم و وفادرا است.
اعدام دو نوجوان همجنسگرا در مشهد
تصور کیند که کودک و نوجوان ۱۳ – ۱۵ ساله شما، فقر زده، بی سرپرست و نان آور خانواده، ناآگاه، یا معلول جسمی یا روانی است که مرتکب خطایی شده است. و یا نه! مطلقا هیچ خطایی نکرده است، به خاطر هیچ و پوچ تحت عنوان "لطمه به شعائر اسلام" و عدم رعایت "عفت عمومی" به اسارت جمهوری اسلامی در آمده است و در چنگال عدالت اسلامی منتظر است! شما هم در خارج از زندان منتظرید! و سرانجام پس سالها سپری شدن زندگی کودک و نوجوانتان در هراس و زیر خطر چوبه دار و تحت شکنجه جسمی و روحی، یک روز "عدالت" را با قتل فجیع او، به اجر درآورند.
این سرنوشت اغلب نوجوانان و کودکانی است که در ایران اعدام شده اند. و میتواند سرنوشت صدها نوجوان دیگر در انتظار و در خطر اعدام باشد. روزنامه های دولتی گاهی حتی نام این نگون بختان را هم ذکر نمی کنند، و از زندگی کوتاهشان خبر نمی دهد.
طرفداران "نظارت بر حسن اجرای قانون اساسی"
انتخابات رئیس جمهور دهم حکومت اسلامی، شکاف در صفوف هئیت حاکمه ایران، باز در دل صف توده ای- اکثریتی، ملی - مذهبی ها، و بخش اعظم دگر اندیشان "طرفدران حاکمیت در اپوزیسیون"، کورسوی امیدی تاباند. امید به "فرجی از درون حاکمیت"، این صف ابن الوقت، دنباله رو، پارازیت و بی آینده را مجددا فعال کرد. آنها هم پابه پای خود جناحهای رژیم، فعلا تصویر روشنی از اینکه سرانجام کجا خواهند ایستاد، ندارند. بهررو میدان مانورشان در همان حوزه میدان مانور خود نیروهای حاکمیت است.
در آستانه انتخابات، مجددا، طیفی از طرفدران "ناراضی" حاکمیت در اپوزیسیون، شال و کلاه کرده اند، تا پس از یک دور "گوشه بازی" زیر زیرکی با این و آن کاندید احتمالی، سرانجام و یکی دو روز مانده به انتخابات، "شاهکارشان" را از کلاه خارج
اول ماه مه، روز جمعه، پنهانی و در خفا، دلارا دارابی، از نوجوانان محکوم به اعدام که مردم او را از نزدیک میشناختند، پس از ۶ سال زندان، اعدام کردند. گفته میشود که هنوز در مورد اینکه دلارا مرتکب جرم شده است، تردید وجود دارد.
هزاران هزار نفری که برای جلوگیری از اعدام او شش سال گذشته کار و فعالیت کرده بودند، مردمی که از نزدیک آثار نقاشی های این دختر جوان را دیده بودند، در بهت و ناباوری از خود سوال میکردند، چرا؟
چرا جمعه و روز تفریح مردم؟ چرا اول مه روز جشن اتحاد بین المللی کارگران، چرا بی اطلاع، پنهانی و در خفا؟
دلارا که در سن هفده سالگی متهم به کشتن یکی از افراد فامیل خود بود، در سن ۲۳ سالگی به دآر آویخته شد. او تنها نوجوانی نیست که جمهوری اسلامی سرش را بالای دار فرستاد. جمهوری اسلامی در اعدام کودکان و نوجوانان در میان دول مرتجع جهان
پیام نوروزی اوباما خطاب به جمهوری اسلامی، با درز گرفتن حواشی و تعارفات دیپلماتیکی چون سهم فرهنگ و تاریخ ایران در شکل دادن به تمدن جهان، یک دعوت مستقیم به رژیم ایران برای پشت سرگذاشتن یک دوره تخاصم با آمریکا و غرب و شروع سازش با "شیطان بزرگ" است، برای به سرانجام رساندن کاری که جمهوری اسلامی ایران از همان بدوتولد برای آن شکل گرف، برای به سرانجام رساندن آن به قدرت رسید، و طی سی سال گذشته موفق نشد آن را به سرانجام برساند.
بازگرداندن ایران، بعنوان یک کشور سرمایه داری به حوزه تولید و بازتولید فوق سود امپریالیستی در حوزه نفوذ غرب، و باز گرداندن شرایط امن برای سودآوری سرمایه، همان هدفی بود که بورژوازی غرب سی سال پیش به خاطر آن زیربغل ارتجاع اسلامی را گرفت، از آن علیه انقلاب آزادیخواهانه مردم ایران و برای جلوگیری از خطر کمونیسم، حمایت کرد.
پیام اوباما به مناسبت نوروز، دعوت مستقیمی از رژیم ایران است برای پیوستن به کمپ بورژوازی جهانی، برای فراهم کردن دوردیگری از شرایط امن تولید و بازتولید سرمایه دارانه در سراسر جهان است. مهم نیست که اوباما با کدام کلام و بیان و مقدمه
در آستانه سالگرد انقلاب ٥٧، سی سال بعد از تولد حکومت اسلامی در ایران، پس از سه دهه سرکوب و اختناق پلیسی – ایدئولوژیکی، جمهوری اسلامی ایران هنوز موفق نشده است مردمی را که سی سال قبل برای آزادی و رفاه قیام کردند، به تسلیم و سازش بکشاند.
مردم و نسلی که سی سال پیش تنها با سرکوب و قربانی شدن میلیونی و راه اندازی حمام های خونین و قمه کشی های اسلامی عقب نشست، در تمام طول حاکمیت ارتجاع اسلامی حتی یک روز هم آمالهای انسانیش را تسلیم نکرد و آزادانه به سیطره اسلام بر زندگیش حتی یک روز هم رضایت نداد. بعلاوه، نسل بعدی، جوانانی که اساسا در جهان اختناق زده اسلامی در ایران چشم به جهان گشوده بودند، کسانی که کمترین خاطره ای از زندگی فارغ از حاکمیت اسلام نداشتند، نه تنها به نظم و نسق و محیط مختنق اسلامی رضایت نداد که بیش از یک دهه است علیه آن، رودر رو قد علم کرده اند.
(داریوش همایون و جنگ در غزه)
تنها هفتاد سال از آنچه که فاشیسم هیتلری در اروپا مرتکب شد، و از جمله قربانیان میلیونی و بیگناه آن یهودیان بودند، گذشته است. هنوز خاطرات و کابوسهای آن جنایات، کوره های آدم سوزی و آشویتس، از اذهان بازماندگان میلیونی آن کشتارها و هالوکاست ها زدوده نشده است. در حالی که هنوز حتی نام فاشیسم رعشه مرگ براندام بشریت میاندازد، ناگهان در گرما گرم بمباران غزه صحنه تماما معکوس میشود.
بر بالای "تپه توریستی" مشرف به غزه، که افراطیون قوم پرست یهودی برای تماشای "از نزدیک" بمباران ساکنین غزه اختصاص داده بودند، جمعیتی شامل کودک و زن و مرد، حضور داشتند. کسانی به این "تفریحگاه" آمده بودند تا ضمن تماشای "هیجان انگیز" صحنه های تخریب و کشتار ساکنین محاصره شده غزه، با نوشیدنی و تنقلات، خود را "سرگرم" نگاهدارند. یکی از نظاره گران در مقابل دوربین گزارشگر دانمارکی، در کمال خونسردی میگوید: