التهابهای پیشا انتخاباتی شش ماه گذشته، تدارکات سیاسی – تشکیلاتی جریانات اسلامی که هریک بنوعی تا خرخره سرشان به حاکمیت وصل بود، برای برگزاری مراسم انتخاب رئیس جمهوردهم، سرانجام سوار بر گرده همیشه خم و چاکرمآب بخش اعظم اپوزیسیون ملی – مذهبی، روز 22 خرداد، به سرانجام رسید. و با سردرآوردن احمدی نژاد از صندقهای رای، جوانه های "دمکراسی اسلامی" به "گل" نشست و این دور از تخاصم دستجات ارتجاع حاکم، وارد فاز دیگری شد. پایان انتخابات رئیس جمهور دهم و تولد اعجوبه "دمکراسی اسلامی"، سرآغاز مرحله ای از تخاصمات خشن، و تسویه حسابهای خونین و بنیاد کن در صفوف ارتجاع اسلامی حاکم است. رویارویی و تسویه حسابهای رهبران سنتی جمهوری اسلامی، که اساسا بر محور کشمکش مثلث خامنه ای – رفسنجانی – سپاه، میچرخد، در حضور و با "مشارکت" وسیع مردم، جمهوری اسلامی را به لبه پرتگاه سقوط کشانده است.
حضور و شرکت وسیع مردم در این فاز، میتواند سرآغاز تحرک مستقلانه آنها، به رهبری طبقه کارگر، باشد. این دور از جدال داخلی حکومت میتواند به بستر قدرتمندی و عروج جنبش کمونیستی در ایران تبدیل شود. نیرویی که فقدانش تا امروز، شرکت و حضور وسیع مردم را ماتریال تحرکات اسلامی در اپوزیسیون کرده است.
اگر بازیگران این مراسم درون خانوادگی اسلامی، تنها باندهای قدرت در حاکمیت و نوکران همیشه دست به سینه شان در صف اپوزیسیون ملی – مذهبی بودند، این مراسم میتواسنت همچون همه مراسم های درون خانوادگی جریان اسلامی، از طرف مردم مورد بی اعتنایی قرار گیرد. اگر صف شرکت کنندگان در مراسم جدال در صف هیئت حاکمه، تنها محدود به طیفی از خانمها و آقایان دگر اندیش توده – اکثریتی بود، کسانی که چند دهه است با ذره بین و لابلای هرمنجلابی، بدنبال ردپای "دمکراسی" میگردند و هرروز مقلد "مرجعی" هستند، در چنین سناریویی صحنه میتوانست برای مردم و اکثریت محروم جامعه، تماشایی باشد. اما این مراسم جنگ داخلی رژیم، میلیونها نفر از مردم معترض را که در کمین حاکمیت نشسته بودند، پشت سر این یا آن کاندید رئیس جمهوری، به میدان آورد و بدنبال خود کشاند. احمدی نژاد، میلیونها نفر از مردم را در سراسر ایران با پول و با استفاده از فقر و تهیدستی شان، خرید. میلیونها نفر دیگرشان را باند موسوی – کروبی، با واسطه گری و دلالی طیف دگراندیشان ملی – مذهبی، در حمایت مافیای "بی بی سی"، و البته با اجازه شخص خامنه ای، در فقدان یک رهبری سیاسی پیشرو، در بازار خرید و فروش مطاع سیاسی، خریداری کرد.
میگویند که مردم از شکاف درون حاکیمت استفاده کردند و به صحنه آمدند! این ادعا یک دغلکاری سیاسی آشکار، از نوع توده ای – اکثریتی است. این تلاشی دلبخواهی برای قطعه قطعه کردن یک واقعه تاریخی است. نامیدن شرکت میلیونی مردم در معرکه انتخابات بعنوان استفاده مردم از شکاف در حاکمیت، یک اقدام سیاسی، برای خاک پاشیدن به چشم مردمی است که قبل و بعد از انتخابات را فراموش نکرده اند. روزشمار شش ماه گذشته، تلاشها و تقلاها و توطئه ها و پروپاگانداهای طرفین، تقلب و ریاکاریهای همگی شان از خاتمی و خامنه ای تا موسوی و احمدی نژاد و کروبی، از صف "مطالبه محوری" که علنا به دروغ اعلام میکرد که قصد شرکت در انتخابات را ندارد، تا تک تک شخصیت های سیاسی که یکی پس از دیگری خود را "تسلیم" جمهوری اسلامی سبز کردند، همه و همه گواه سازمانیافتگی و رهبری این حرکت است. "خیزش ۲۳ خرداد" به ۲۲ خرداد و چند ماه پیش از آن وصل است. دلبخواهانه نمی توان بند ناف نوزاد را از مادر، جدا کرد. صفی که برای شکل گیری این توطئه، ماهها پیش به میدان آمده بود، را نمی توان به سادگی به پشت صحنه راند! این ماجرا تاریخ و سازندگان آگاهی دارد. رهبران آن از ابتدا نه مردم، که صف متلون ارتجاع بود. معرکه شان را توانستند نقشه مند و دسیسه مآبانه رهبری کنند و آن را برشانه های میلیونها محروم جامعه، سوار کنند. اینکه ابعاد اتفاقات از تصور خود رهبران این حرکت خارج شد، اینکه بدنبال آن مردم اینجا و آنحا به ابتکاراتی روی آوردند که در چهارچوب تصمیمات رهبری آن نمی گنجید، تغییری در ماهیت اتفاقاتی که افتاد نمی دهد.
اما شیوه برخورد به این واقعه تاریخی، علاوه بر بخشی از خود حاکمیت، طیفی از اپوزیسیون را هم دچار تشتت و پریشانی کرد. در این مقطع ما موجی از سردرگمی، بهم ریختگی، و آرایش مجدد در صفوف همه جریانات سیاسی، از راست تا چپ، از اسلامی تا سکولار، در حاکمیت یا در اپوزیسیون، را شاهدیم. جریانات سیاسی ظاهرا متخاصم و گویا مخالف المنافع، از طبقات مختلف، با فرهنگ ها و پلاتفرم های سیاسی مختلف، هریک به نحوی اعتراضات مردم، این "خیزش توده ای" را بنام خود و جنبش خود ثبت کردند. اغلب اپوزیسیون چه در حاکمیت و چه خارج از حاکمیت، آن را روز رستاخیر جنبش خود خواند. موسوی حضور میلیونی مردم و حاکمیت پرچم سبز اسلامی بر آن را نشان رستاخیر انقلاب اسلامی دیگری میداند! چپ حاشیه ای دنباله رو، و در راس آن رهبری حککا، آن را عین "انقلاب مردم" میخواند! خانواده شاهزاده در تبعید در حمایت از آن تظاهرات مستقلانه صف "درباریان" را سازمان میدهد! و داریوش همایون آن را خیزشی "حماسی"، چون جنبش مصدق و مرداد 32، میداند! صفی از احزاب سیاسی مدعی نمایندگی طبقات مختلف، همگی پدرخواندگی این نوزاد "شترگاوپلنگی"، شده اند. اما هویت چندگانه و متناقض ۲۳ خرداد، از کجا نشات میگیرد. کسی باید در این ماجرا سر کسی در حال کلاه گذاری و کلاه برداری باشد؟
واقعیت این است که تولد اعجوبه "دمکراسی اسلامی" در حضور و با دخالت مردم، موجودیتی کنکرت، به سادگی قابل شناسایی و تشخیص هویت است. این "شترگاوپلنگی"، نه خصلت این واقعه تاریخی، که از ماهیت کسانی ناشی میشود که مدعی تعلق آن به جنبش شان هستند. این از ماهیت اپوزیسیون کاسبکاری ناشی میشود که هرروز مطابق محیط به شکلی ملبس میشود. کسانی که جهان را از دریچه هویت و چشمان "بوقلمون صفت" خود و طبقه شان میبیند! چپ و راست طبقه متوسطی که افق پیروزی جنبش و طبقه اش تماما کور است، یک روز دنباله رو طبقه کارگر و یک روز پیرو بورژوازی بزرگ، هرروز به رنگی درمیآید. اپوزیسیون شترگاوپلنگی که یک روز بدبنال توده ها سر از دنباله روی از هخا و الاهوازدر میآورد، و روز دیگر به مقتضیات روز، کهنه مسلمانی است طرفدارمحاکمه کمدین هایی که زبان "محترم" توده ها را به سخره گرفته اند!
در میان صف مغشوش اپوزیسیون مخالف رژیم، مواضع دو جریان سیاسی که نماینده دو قطب اصلی جامعه، طبقه کارگر و بورژوازی است، چپ و راست آگاه به منافع خود، به روشنی قابل تشخیص است. یکی از این جریانات حزب مشروطه ایران به رهبری داریوش همایون است. آقای همایون از شخصیت های راستی است که کاملا نسبت به منافع طبقاتی و سیاسی جنبش خود آگاه است، و روشن موضع گیری و اظهار نظر میکند.
عروج طبقه متوسط برشانه های محرومین
داریوش همایون تئوریسن راست پروغرب و نماینده منافع مستقم بورژوازی بزرگ ایران است. او برخلاف رهبران طبقه متوسط، غالبا صف دوست و دشمن را اشتباهی نمی گیرد. او نه انقلابی است، نه هرگز ادعای انقلابی گری و راه اندازی قیام و حرکت توده ای وسیع در خیابانها، را کرده است. داریوش همایون این حرکت را، "خیزش ۲۳ خرداد"، و از جنس مرداد ۳۲ و تحولات قبل و بعد از آن، میداند. میگوید "این بزرگ ترین حرکت اعتراضی ملی در سی ساله گذشته است". برای آقای همایون مهم نیست که در رهبری این جنبش موسوی نشسته باشد یا حتی خود شخص خمینی! بقول او، "مسئله ما نه اشخاص است نه انتخابات، بلکه پیشبرد پیکار مدنی است که به رهبری طبقه متوسط و پیشتازی نسل جوان ایرانیان جریان دارد". او به کسانی که در صفوف مشروطه خواهان و سلطنت طلبان نگران "انحراف از اصول" به خاطر دنباله روی از موسوی اند، اطمینان خاطر میدهد که رهبری اسلامی حاضر بر این حرکت، موقتی و تاکتیکی است. میگوید:
"غم جایگاه آینده خود را داشتن از این هم نامربوط تر است. هنوز هیچ نشده است که کسانی ترس عقب افتادن در مسابقه پس از جمهوری اسلامی را داشته باشند. اگر مردم ایران بتوانند خود را از این رژیم رها سازند میدان برای همه گشاده خواهد بود که سخن خود را بگویند و خود را عرضه کنند تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. اکنون زمان این ملاحظات نیست. سراسر منظره ایران دگرگون شده است. می باید تغییر کرد و نو اندیشید."".
آقای همایون همه را دعوت میکنند که اختلافات را کنار بگذارند، اجازه بدهند که جمهوری اسلامی در یک انقلاب همگانی به رهبری طبقه متوسط و به نیروی نسل جوان معترض، "سرنگون" شود. بعد برای همه جا هست و ضرورتی برای نگرانی از موقعیت طبقه و جنبش خود نیست. آقای همایون تحقق چنین سناریویی را بهترین شرایط پیشروی جنبش مشروطه میداند، بخش اعظم اپوزیسیون خارج از حکومت، چپ خرده بورژوا، اسلامی و غیر اسلامی، هم همین را میگوید. ادعای داریوش همایون و وعده شرکت همگان در دستاوردهای "خیزش طبقه متوسط"، از سر علو طبع و گشاده دستی نیست. او همگان را فرا میخواند که سخت نگیرند، رنگ غلیظ سبز موسوی اسلامی بر این حرکت را نادیده بگیرند، و در این حرکت به رهبری طبقه متوسط و به نیروی جوانان انقلابی، با هر تمایلی شریک کنند. آقای همایون امیدش به سکوت و فرمانبرداری طبقه کارگر و محرومین جامعه است، که کماکان در رکاب یکی از سرداران ارتجاع علیه دیگری پا بزنند، تا در فرصتی که بنیه رژیم زیر فشار اعتراضات مردم و خونریزی های داخلی ضعیف شد، خود به نوعی و طی مراسمی به مشروطه شان برسند.
آقای همایون میداند که طبقه متوسط نه میخواهد و نه میتواند خود را به قدرت برساند. از منظر آقای همایون، طبقه متوسط در نقش رهبر، بر شانه های اکثریت محروم زحمتکش جامعه، قرار است طبقه مرفه را به قدرت برساند! و ایشان اطمینان خاطر میدهند که طبقه مرفه، مشروطه و جنبش شان، آنقدر گشاده دست هست که همگان را در سفره پرنعمت خوان ایران بعد از جمهوری اسلامی، شریک کنند. اما چرا مردم، بخصوص بخش آگاه، کمونیست و چپ آن، باید باردیگر بعد از تجربه انقلاب ۵۷، این نسخه را اینبار از آقای همایون بپذیرند؟ آقای همایون خود میدانند که طبقه مرفه در ایران، بورژوازی بزرگ، تنها و تنها با کار و زندگی طبقه کارگر ساکت و ارزان امکان ارتزاق، رشد و حیات دارد. و برای سازمان دادن این رابطه و کشیدن کار ارزان از گرده کارگر خاموش، زندان و اوین و پلیس و بازجو و ساواک، ضرورت انکار ناپذیری است. ایران، "سوئیس خاورمیانه"، سراب و توهمی است که آگاهانه تولید میشود. جامعه ایران برای خلاصی از این وضعیت تنها دو راه دارد، نسخه آقای همایون و راست و نسخه چپ و کمونیسم طبقه کارگر.
در ماجرای ۲۳ خرداد، دو جریان، راست و چپ، دو جریانی که در هیج شرایطی منافع طبقه شان را فدای هیج مصلحتی نمی کنند، تبین سرراست و مستقیم از اوضاع را بدست دادند و هریک برای تحقق پلاتفرم سیاسی مستقل خود، به میدان آمدند. این دو جریان امروز در صحنه سیاست ایران قابل مشاهده و قابل تمیز اند. یک طرف حزب حکمتیست است که در دل این مراسم همگانی، خارج کردن مردم از زیر پرچم طبقه متوسط را فراخواند، حزبی که نماینده به قدرت رسیدن مردم، سخنگوی منافع طبقه کارگر و اکثریت محروم جامعه است. و طرف دیگر حزب مشروطه ایران. ما و راست پروغرب، به روشنی و شفافیت واقعیت اتفاقی که رویداد را اعلام کردیم، هریک از زاویه منافع جنبش و طبقه خود! هر حزب و جریان سیاسی دیگری میتواند، محتوای مواضع سیاسی خود را با این دو شاخص، اندازه بگیرد و دوری و نزدیکی خود به طبقه کارگر و بورژوازی در ایران را معلوم کند.
ثریا شهابی