انتشار بیانیه ۱۸ موسوی در سالگرد عروج جنبش سبز بر سر انتخابات رئیس جمهوری در ایران، باز در صف مغموم طیف توده – اکثریت، نور امیدی تاباند تا باز در جنبش همگانی نقش سنتی – تاریخی خود را ایفا کنند. سایت اخبار روز که اساسا منعکس کننده نظرات این طیف است مینویسد:
"بیانیه ی ۱۸ موسوی، به سوی انسجام بیشتر جنبش سبز. موسوی در این بیانیه، اصلاح طلبی شناخته شده ی چندین ساله ی گذشته را پشت سر گذاشته و تصویری تازه از اصلاح طلبی ارایه داده است. تصویری که وجه مشخصه ی اصلی آن، دعوت دیکتاتورها به رعایت حقوق مردم و اجرای قانون نیست و از انحصارگرایی رایج در جنبش اصلاح طلبی تاکنونی هم نشانی نمی توان در آن یافت. کسانی که همچنان به تحولات رادیکال و تغییر اعتقاد دارند، نباید به ستیز با این اصلاح طلبی برخیزند و از آن پشتیبانی نکنند ..."
با تشکر فراوان از سایت اخبار روز! مردم ایران یک بار این ادعاها و فریبکاریها را در سال ٥٧، تجربه کرده اند و بابت آن هزینه گزافی پرداخته اند. ادعاهای خمینی قبل از به قدرت رسیدن، هزاران بار از ادعاهای امروز موسوی و کروبی، "مردمی" تر و "خلقی" تر بود. خمینی در پاریس نه قرار بود بر سرزنان
اعتراض به حکم سنگسار صغرا، آن را فراميخواند!
سازمان رهايي زن طي اطلاعيه خبر داد که: 15 اکتبر، يک دادگاه رژيم جمهوري اسلامي زني به نام صغرا را در ورامين به سنگسار محکوم کرده است. جرم صغرا زناي محصنه (رابطه جنسي با غير همسر) است. او بعلاوه به صد ضربه شلاق هم محکوم شده است. صغرا نه کسي را کشته است، نه قاتل قتل هاي زنجيره اي است، نه حکم بمباران جايي را صادر کرده و نه بهداشت و مسکن و هزينه تامين زندگي کسي را قطع کرده است. او محکوم است که با کسي که اسلام حرام کرده رابطه جنسي گرفته يا ميخواسته بگيرد! به اين خاطر براي تغذيه فکري، اخلاقي و سياسي جنبش اسلامي، او را بايد با سنگ زنده بگور و در ملا عام شکنجه کش کرد. او حتي اگر همه جرائم عليه بشريت را هم مرتکب شده بود، نبايد کشته شود و به اين شکل فجيع به قتل برسد.
جامعه حمايت از حيوانات و جنبش دفاع از محيط زيست، براي تامين گوشت مورد نياز انسان، مخالف کشتار فجيع حيوانات است. در کشورهايي که اين جنبش قوي است کسي اجازه ندارد که حيوانات را بهوش و در عين احساس، بکشد. براي تامين گوشت مورد نياز انسان، حيوانات و قربانيان تامين غداي انسان را بي
شبحی برفراز ایران در پرواز است. شبح به میدان آمدن صفی برای دفاع از زندگی و سلامت مردم ایران. شبح اعلام حضور نیروی اتحاد و همبستگی میلیونی مردمی انقلابی، چپ و آرمانخواه، در کردستان علیه احکام اعدام بطور کلی و در اعترض به اعدام جنایتکارانه پنج فعال سیاسی، شبح دست بردن به قدرت خود، و پشت کردن به میدان نزاع درون خانوادگی بین اصلاح طلبان حکومتی و جانیان در حکومت.
اعتصاب میلیونی مردم سراسر کردستان و به تعطیلی کشاندن کار و مدرسه در ٢٣ اردیبهشت، پاسخ مردم در کردستان به یک فقره از جنایات رژیم، اعدام پنج فعال سیاسی، و در همدردی با بازماندگان آنها بود. با این حرکت مردم ایران باردیگر صدای آزادی را از کردستان شنیدند. این صدا را جانیان حاکم، بیت خامنه ای و دفتر احمدی نژاد، اپوزیسیون اصلاح و نجات رژیم (دوخرداد و سبز)، دول غربی و میدیای آنها هم شنیدند. مردم در سراسر ایران احساس قدرت کردند، در دل اپوزیسیون اصلاح نظام هراس و نگرانی کاشته شد، و بر پیکر رژیم و قاتلین فرزندان مردم رعشه مرگ افتاد.
سلسله حملات متحدانه اپوزیسیون چپ و کمونیست، به سفارتخانه ها و کنسولگریهای رژیم در خارج کشور، به محض پخش خبر اعدام پنج فعال سیاسی، و سازمان یافتن بلادرنگ یک اعتصاب عمومی یک روزه در سراسر کردستان به رهبری جریانات چپ و کمونیست، پاسخ و عکس العمل سریع مردمی بود که
انتخابات در بریتانیا به پایان رسید. هیچیک از سه حزب رسمی پارلمانی، حزب سیزده سال در قدرت لیبر، حزب محافظه کار و حزب لیبرال دمکرات، کرسی های پارلمانی کافی برای تشکیل دولت را بدست نیآوردند. پس از چند روز مذاکره پشت درهای بسته میان حزب لیبرال دمکرات با دو حزب دیگر، سرانجام حزب محافظه کار و لیبرال دمکرات به توافق رسیدند و به نام مردم یک دولت ائتلافی و در واقع دست راستی را برای حکومت کردن اعلام کردند. "دیوید کامرون"، این مهره محافظه کار متعصب و ضدکارگر که کمترین ناخالصی در خصومت با محرومین جامعه و تردیدی در ابراز علنی آن ندارد نخست وزیر، و "نیک کلگ" لیبرال دمکرات که تنها در شکاف بین دوحزب اصلی شانس و فرصت عروج یافت، معاون نخست وزیر شد. بقیه صندلی های کابینه را هم بین همقطارانشان در دو حزب محافظه کار و لیبرال دمکرات تقیسم کردند. و از طرف جامعه به بورژوازی نامطمئن از کارایی دولت جدید، قول دادند که دولت شان "با ثبات" خواهد بود.
آوریل امسال پارلمان بلژیک به اتفاق آرا رای به منع استفاده از نقاب در اماکن عمومی داد. گفته میشود که اگر این لایحه به تصویب سنا نیز برسد، برای زنانی که در بلژیک در برقه زندگی و رفت و آمد میکنند، و تعداد آنها در این کشور ٣٠ تا ٥٠ نفر اعلام شده است، "مشکلاتی" ایجاد میشود. و مثلا آنها نخواهند توانست در پارک ها و یا سایر اماکن عمومی برقه بر تن ظاهر شوند و در صورت نقض این مقررات به پرداخت جریمه نقدی معادل ١٥ تا ٢٥ یورو، یا هفت روز زندانی محکوم میشوند.
تصویت این قانون در پارلمان بلژیک و بحث گسترش دامنه آن به فرانسه، سوئیس، ایتالیا و هلند، موضوع حجاب زنان، ستم بر زن، آزادی پوشش و راسیسم و "امنیت" را در اروپا دامن زده است. سازمان عفو بین الملل بلافاصله این تصمیم را محکوم و آن را خطرناک دانست. جان دالهوئیسن، از اعضای این سازمان در لندن گفته است که "این تصمیم نقض حقوق آزادی بیان و مذهب تمام زنانی است که از حجاب کامل اسلامی استفاده می کنند." "جامعه مسلمانان بلژیک"، این قیم خودگماره پوسیده، مرتجع و مواجب بگیر، تصویت این قانون را "محروم کردن ده ها زن مسلمان از حقوق اساسی آنها" دانسته است. همزمان گروههای بیشماری از راسیستها و ضدخارجیان پوک مغزی که به پاک کردن هرچه آسیایی و غیراروپایی حرف نشنو از اروپا چشم طمع دوخته اند، از این
"مردم ايران عواقب بيعت کردنها و بند و بستهاى کثيف سياسى جريانات و شخصيتهاى اپوزيسيون ملى و سنتى با خمينى و جريان اسلامى را که به عقيم ماندن انقلاب مردم و روى کار آمدن حکومت خونين اسلامى منجر شد ديده اند، مردم ايران بهاى سنگين عوامفريبى ها و صحنه سازى هاى مجاهدين و جريانات ناسيونال اسلامى در دفاع از بنى صدر اولين رئيس جمهور ارتجاع اسلامى را با جان باختن دهها هزار تن از شريف ترين مبارزان راه آزادى پرداخته اند، مردم افتضاح سياستهاى ضد مردمى و ارتجاعى حزب توده و اکثريت "پيرو خط امام" را به روشنى ديده اند. مردم مضحکه "اسلام ميانه رو پرزيدنت رفسنجانى" را فراموش نکرده اند."
انتخاب خاتمى و عروج مجدد ، "اپوزيسيون طرفدار رژيم"، منصور حکمت
موریانهها حشراتی هستند که بدنی نرم دارند، به کندی حرکت میکنند، و به حکم طبیعت تا پایان عمر در دژ تاریکی که محل اجتماع آنهاست به سر میبرند، زیرا در روشنایی آفتاب و فضای باز یارای ایستادگی ندارند.
گفتگوی کمونیست هفتگی با ثریا شهابی، سخنگوی کمپین "ایست ! به توطئه تروریستی جمهوری اسلامی"
کمونیست هفتگی: خبر اقدام اخیر پلیس بین الملل (اینترپل) در انتشار عکس و مشخصات یازده تن از شخصیت های اپوزیسیون که عموما از فعالین و دوستدران حزب حکمتیست اند، را چگونه توضیح میدهید؟ چرا امروز و چرا این افراد؟
ثریا شهابی: این یک اقدام نقشه مند و از جمله توطئه ها و ابتکارات جنایی جمهوری اسلامی ایران است. حکومت ایران در دست بردن به گانگستریسم و توطئه، بی تردید میتوان گفت در میان قدرتهای مخرب حاکم بر جهان "استعداد" منحصر بفردی دارد که تنها از رژیم های فاشیستی ساخته است. جمهوری اسلامی حکومتی است که برای ماندن و برای بقا به هر جنایت ممکنی دست میبرد و دست برده است. چند حکومت، و بخصوص سرمایه دارنه، را می شناسید که فعال کارگری را به خاطر برگزاری روز کارگر در ملا عام شلاق بزند؟ رهبران سندیکاهای کارگری را به خاطر دفاعشان از حق داشتن اتحادیه مستقل و غیردولتی و به جرم اعتراض به بی حقوقی کارگران شکنجه کند، در زندان نگاه دارد و یک کلام هم نگوید جرم آنها چی است؟ چند حکومت را میشناسید که بر سر میز مذاکره و آشتی سیاسی، روز روشن طرفهای مذاکره اش را به رگبار ببنند، شومن و خواننده را قصابی کند، وزرا سابق خودش را یا ترور کند یا اعدام، فعال
جمهوری اسلامی، دامنه تعرض سی ساله به مردم را به بارگاه حاکمیت خود کشانده است. حبس و شکنجه، محاکمات صحرایی، دادگاههای انقلاب، محاکمات ایدئولوژیک و اعتراف بگیری و "تواب سازی"، پرونده سازی، و انتساب به نیروهای خارجی، که سی سال است در مقابل اعتراضات مردم مرتکب میشوند، دامن بخشی از خودی ترین خودی های رژیم را هم گرفته است.
بهزاد بنوی، حجاریان، و سرکردگان جنبش اصلاحات، یکی پس از دیگری در نمایشات مشمئزکننده جنایی توابیت، به ابراز ندامت کشیده شده اند. طرح انحلال جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، در دادگاه انقلاب در دست تمرین است. نسیم یک جراحی وسیع، "همنوع خواری" و تصفیه خونین در صفوف ارتجاع اسلامی به مشام میرسد. این "کانیبالیسم"، علاوه بر ظرفیت قصاوت جناح حاکم، علاوه بر برتری همنوع خوار در درنده خویی، محصول اتفاقات دیگری است.
آنچه که در ایران در شرف وقوع است نه یک انقلاب یا "اصلاحات"، که سیر فروپاشی جمهوری اسلامی از درون است. فروپاشی که، در غیاب یک صف قدرتمند رادیکال و سوسیالیستی که بتواند شورشها و اعتراضات میلیونی مردم به مشقات و محرومیت های سی ساله را نمایندگی کند، در غیاب جنبشی که قادر باشد خشم و کینه عمیق مردم از جمهوری اسلامی را به سمت تمامیت نظام با همه دستگاههای سرکوب و بنیادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی اش هدایت کند، به هر سناریو ضدانقلابی میتواند منجر شود.
دورنمای تحولات آتی، مستقل از وسعت صف توده هایی که شجاعانه با توهم دستیابی به آزادی یا دستیابی به حداقلی از معاش بدنبال این یا آن جناح به خیابانها میآیند و شورش میکنند، پیچیده است. سرانجام جدال جناحهای جمهوری اسلامی، پیروزی و شکست هرکدام از جناحها، در غیاب حضور مستقلانه و قدرتمند یک نیروی کمونیستی کارگری، برای مردم جز مشقت و محرومیت پیامدی نخواهد داشت.
یک شنبه ۱۹ مهر، بهنود شجاعی، جوان بیست ساله، به حکم دادگاه عدل الهی در ایران، به دردناکترین شکل ممکن اعدام (قصاص) شد. خبر و جزئیات مراسم کشتن این جوان، لحظه به لحظه، بلافاصله توسط وکیل مدافع بهنود و صدها نفر از مردم معترضی که پشت در زندان اوین برای جلوگیر از قتل او اجتماع کرده بودند، منتشر شد.
اعدام بهنود، طی مراسمی غیرقابل توصیف، در کمال سنگدلی و قصاوتی باور نکردنی، طبق قانون و عدالت اسلامی قصاص، بدست مادری داغدیده به اجرا درآمد. جرم او قتلی غیرعمد، در شرایط نزاعی پیش بینی نشده، و در سن ۱۶ سالگی بود. صحنه "مکافات" اما قتلی سازماندهی شده، نقشه مند، فجیع، انتقامجویانه، سراسر خون و بغض و تعصب، بود.
قيام بهمن ماه مبارزه بر سر قدرت سياسى را فيصله نداد بلکه آن را از نظر تاريخى - طبقاتى تکامل بخشيد، چرا که عليرغم اينکه موجب شد مسأله کسب قدرت سياسى موقتا از دستور مبارزه بلافاصله تودههاى انقلابى، که به توهّم پيروزى دچار گشته بودند، بيرون رود و زمينه را براى طرح مجدد اين مسأله بگونهاى صريحتر و رها از چهارچوب تنگ يک مبارزه ماوراء طبقاتى ضد سلطنتى، که بورژوازى ليبرال و رهبرى خرده بورژوايى بر زمينهاى از فقدان خط مشى مستقل پرولترى بر جنبش انقلابى تحميل کرده بودند، فراهم ساخت.
"دوجناح در ضد انقلاب بورژواامپریالیستی"، اثر منصور حکمت.
آموزشهای تئوری "دوجناح در ضد انقلاب بورژواامپریالیستی"، اثر منصور حکمت(که در ادامه این مطلب آن را به اختصار "دوجناح" میخوانید)، هنوز زنده است و موضوعیت دارد، همانطور که "مبارزه طبقاتی در فرانسه" مارکس، زنده است و موضوعیت دارد.
مسائل و مطالبات انقلاب 57 هنوز به سرانجام نرسیده است. آن جدالهای طبقاتی هنوز لاینحل مانده است. جدالهایی که امروز بخصوص با توجه به شرایط بحرانی و انفجاری موجود، مجددا در مقابل دو طبقه اصلی جامعه، طبقه کارگر و بورژوازی، برای پاسخ گویی قرار گرفته است. امروز در شرایط بحرانی که جمهوری اسلامی از سرمیگذراند، هنگامی که نسلی از جوانان کمونیست پا به میدان گذاشته اند و بخش اعظم "چپ" در ایران با عروج "اسلام سبز" باز دچار سردرگمی کمابیش مشابهی شد که در انقلاب 57 از آن رنج میبرد، آموزشهای "دو جناح" بیش از پیش موضوعیت دارد. باید آن را خواند، آموخت و آموخته هایش را بکار گرفت.
در این شماره کمونیست بحش سوم "دوجناح" را، منتشر میکنیم، بخش سوم به نوعی جمعبندی مختصری است از یکی از مهمترین تئوریهای مربوط به مبارزه طبقاتی در ایران، تئوری مربوط به مبارزه طبقاتی در ایران در یکی از مهمترین مقاطع تاریخ معاصر خود. "دوجناح" تحلیلی از مقطع مهمی از تاریخ جدال های سیاسی – اقتصادی و طبقاتی در ایران است که هنوز بعد از سی سال بسرانجام نرسیده است. بخش سوم دوجناح به ویژه استنتاجات سیاسی - پراتیکی این تئوری را برای جنبش کمونیستی، با دقت و در جزئیتات، توضیح میدهد.
متن کامل و جامع "دوجناح"، را میتوان از سایت منصور حکمت، آدرس زیر، دریافت کنید.
www.hekmat.public-archive.net
ثریا شهابی
در معرفی دوجناح
"دوجناح در ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی"، ، یکی از آثار برجسته تئوریک منصور حکمت است که در فاصله مرداد تا بهمن 1359 و در گرماگرم ماههای بعد از انقلاب 57، نوشته شده است. دوجناح از زمره تئوری های منسجم، سیستماتیک، ماتریالیستی و مارکسیستی عصر ما است.
این اثر، در سه شماره در نشریات "بسوی سوسیالیسم"، نشریه تئوریک سازمان "اتحاد مبارزان کمونیست – ا م ک"، یا بقول منصور حکمت این ابزار نظری سازمان در فاصله مرداد تا بهمن 1359 منتشر شد. این اثر که به اختصار به "دوجناح"معروف شد، در مورد مبارزه طبقاتی، امپریالیسم، رابطه نمایندگان سیاسی – اقتصادی طبقات مختلف با جنبش های خود، رابطه اقتصاد و سیاست، جایگاه قدرت سیاسی در مبارزه طبقاتی، و مهمتر از همه سوالات و مسائل انقلاب 57 ایران، تبینی غنی، ابژکتیو، و مارکسیستی بدست نسلی از کمونیست های ایران داد. تئوری و تبینی از مبارزه طبقاتی در ایران، که تماما در مقابل درک حاکم بر جنبش کمونیستی ایران و جهان، بود.
این تئوری سی سال پیش در مقابل انواع تبین و برداشت های بورژوایی – خردبورژوایی از خصلت طبقات و از ماهیت دولت، و در گرماگرم سیطره کامل نگرش استالینیستی – مائوئیستی و ناسیونال – مذهبی بر مبارزه "ضدامپریالیستی" طبقه کارگر، مارکس را زنده میکند. مارکسیسم را در بطن آنالیزه انقلاب 57، به چپ ایران تحمیل میکند و آن را مجددا در دسترس جنبش کمونیستی طبقه کارگر قرار میدهد.
" دو جناح"، در فضای غبارآلود حاکم بر جنبش چپ ایران و سردرگمی اش در تشحیص اصلی ترین عرصه های نبرد طبقاتی، مضمون و محتوای انقلاب 57 را بیان میکند. اعلام میکند که جدال دو طبقه اصلی مدعی قدرت در دل این انقلاب، یعنی جدال طبقه کارگر و بورژوازی، لاینحل مانده است. اعلام میکند، که جنبش اسلامی که به قدرت رسیده است، نه یک نیروی ضد امپریالیست و "خلقی"، که یک نیروی بورژوایی، ضد انقلاب و بنا به وظیفه تاریخی که در مقابل طبقه کارگر بر عهده اش گذاشته شده است، امپریالیستی است. این در شرایطی است که بخش اعظم جامعه، نیروهای سیاسی و چپ و اپوزیسیون، به قدرت رسیدن جریان اسلامی را "پیروزی" یا حلقه و مرحله ای در سیر "پیروزی" خود و جنبش شان میدانستند! هرکدام به نوعی ضدانقلاب اسلامی تازه به قدرت رسیده را در صف "خلق"، "انقلابی"، "تضاد غیرعمده" و "ضدامپریالیست" میدانستند. در شرایطی که مناسبات بستر رسمی چپ ایران با ارتجاع اسلامی، "انتقادی"، درون خانوادگی و درون جنبشی بود.
منصور حکمت در "دوجناح" در مقابل درک های کلیشه ای و عاریه ای از مبارزه طبقاتی و رابطه اقتصاد و سیاست، رابطه جنبش ها و احزاب سیاسی، نگرش وارونه چپ را برقاعده مینشاند. او در بحث "دوجناح" ، روند ها و صف بندی های تعیین کننده سیاسی را اعلام میکند، از دل آن عرصه های اصلی نبرد طبقه کارگر و خط مشی تاکتیکی کمونیستی برای پیروزی در آن عرصه ها را، در شرایط پس از قیام 57، تعیین میکند.
حکمت در تبین مبارزه طبقاتی در ایران ، بر جایگاه سرمایه داری ایران در تقسیم کار جهانی سرمایه تاکید میگذارد و ضرورت تاریخی ارزان نگاه داشتن نیروی کار طبقه کارگرایران را، از زاویه تضمین منفعت سرمایه در ایران، اثبات میکند. برمبنای این تئوری، منصور حکمت روبنای سیاسی، ضرورت و نیاز تاریخی بورژوازی ایران به دیکتاتوری و اختناق سیاسی - فرهنگی، را توضیح میدهد. او بر مبنای این تئوری، با بهتر است بگوئیم این واقعیات، چهارچوب یک سیاست کمونیستی – مارکسیستی، سیاستی که بتواند هر لحظه طبقه کارگر را در دل جدالهای اصلی و در مقابل بورژوازی قدرتنمد تر کند، معلوم میکند. او طبقه کارگر را از نظر فکری تجهیز میکند و این طبقه و کمونیست ها را به شرکت در جدالهای اصلی نبرد با بورژوازی فرامیخواند.
پس از به قدرت رسیدن ارتجاع اسلامی، تولید سرمایه دارانه بر اثر اعتصابات و تحت حملات شوراهای کارگری (شوراهای که در مواردی کنترل تولید و توزیع در کارخانه ها را هم بدست گرفته بودند)، موقتا متوقف شده بود. و روبنای حکومتی، مجلس و زندان و ارتش و .. توسط انقلاب مردم یا تخریب شده بود و یا آسیب های جدی دیده بود. در این شرایط بازسازی سرمایه دارانه تولید و فراهم کردن شرایط بازگرداندن ایران به بازار جهانی سرمایه (و در مدار سرمایه داری غرب)، اولین و مهمترین وظیفه بورژوازی بود. کاری که ارتجاع اسلامی، با تمام رنگ غلیظ مذهبی و "ضدغربی" اش، بنا به خصلت ضد کمونیستی و ضدکارگریش، اساسا برای آن مورد حمایت بی دریغ غرب قرار گرفت. منصور حکمت در این شرایط عرصه های اصلی نبرد طبقاتی در ایران را اینگونه بیان میکند.
1- یکی ازعرصه های اصلی نبرد طبقاتی در ایران، حمله بورژوازی به دستاوردهای انقلاب است، برای احیای شرایط سابق و برای بازسازی یک دولت بورژوایی. از مهمترین دستاوردهای انقلاب 57، آزادیهای سیاسی وسیع در همه ابعاد و اشکال بود. به این اعتبار در صدر نبرد طرف دیگر تخاصم طبقاتی، یعنی در صدر وظایف طبقه کارگر، "دفاع از دستاوردهای انقلاب" قرار میگیرد. این دفاع شامل دفاع از همه آزادیهای سیاسی بدست آمده توسط مردم، آزادی احزاب و مطبوعات و آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان و اجتماعات و اعتصاب، و دفاع از تشکل و سازمانهای شکل گرفته در انقلاب، است. این جدالی علیه روبنای سیاسی – فرهنگی و اجتماعی مورد نیاز مشخصا بورژوازی ایران، برای از سرگیری مجدد تولید و بارتولید سرمایه دارانه در جغرافیای معینی بنام ایران، است.
دفاع خودبخودی، گاها متشکل و ناهمگون، در مقابل حمله ارتجاع اسلامی به دستاوردهای انقلاب در سراسر ایران، جریان داشت. مشخصا در کردستان ایران مقاومت در مقابل نفوذ و حضور ارتجاع اسلامی در ابعاد مردمی و میلیونی و متشکل، از همان روزهای اول به قدرت رسیدن ارتجاع اسلامی، با هژمونی سازمانهای چپ، بدون کمترین توهمی به "خلقی" بودن حکومت، براه افتاده بود. به این دلیل، منصور حکمت دفاع از جنبش مقاومت درکردستان، که وسیعا و در ابعاد اجتماعی علیه نفوذ ارتجاع اسلامی مبارزه میکرد، را بعنوان یکی از محور های خط مشی تاکتیکی طبقه کارگر ایران در مقابل بورژوازی تاره به قدرت رسیده پس از انقلاب، تعریف کرد. بر مبنای این نگرش دفاع از مقاومت در کردستان بعنوان یکی از سنگرهای مقاومت طبقه کارگر در ایران، به یک خط مشی کمونیستی - کارگری در مبارزه طبقاتی در ایران تبدیل شد. در ادامه این سیاست است که منصور حکمت برای ساختن یک حزب کمونیستی جایگاه ویژه ای به کردستان و نیروهای کمونیست در کردستان میدهد و خود دست بکار ساختن حزب کمونیست در کردستان میشود. و این در حالی است که بخش اعظم "چپ" در ایران، یا همچون فدایی و پیکار و رزمندگان بدنبال "دانشجویان خط امام" و ماجرای اشغال سفارت، دوشادوش حزب الله مشغول "مبارزه جدی تر ضد امپریالیستی" بودند و دوان دوان بدنبال "برادر طالقانی" مشغول انتقاد درون خانوادگی از بورژوازی تازه به قدرت رسیده ایران، یا همچون حزب توده و رنجبران مشغول مشاوره دادن به خمینی بودند برای تقویت "خصلت ضد امپریالیستی" جمهوری اسلامی در مقابل خطر نفوذ یکی از "قطب های امپریالیستی آمریکا یا شوروی!
2- عرصه دیگر اصلی مبارزه طبقاتی در ایران برمبنای تئوری دو جناح، تعرض به سطح معیشت طبقه کارگر است برای بازسازی شرایط سودآوری سرمایه و برای بازسازی سرمایه داری ایران است. به این اعتبار مقاومت در مقابل بازسازی سرمایه داری در ایران، یعنی "دفاع از معیشت طبقه کارگر"، در مقابل نیاز بورژوازی و علیه فراهم کردن مجدد شرایط ارزان نگاه داشتن نیروی کار، بعنوان یکی دیگر از محور های خط مشی تاکتیکی طبقه کارگر ایران، از تئوری درجناح استنتاج میشود. مبارزه علیه تحمیل فقر و فلاکت به طبقه کارگر در دستور کار طبقه کارگر و کمونیست ها قرار میگیرد و مبارزه متحدانه علیه فلاکت طبقه کارگر و علیه بیکاری، یکی دیگر از عرصه های اصلی مبارزه طبقه کارگر ایران، تعریف شد.
بر این مبنا و بر اساس این نگرش مارکسیستی و منسجم از مبارزه طبقاتی در ایران، اتحاد مبارزان کمونیست خود راسا دست بکار ایجاد "اتحادعلیه بیکاری" شد. و باز این در حالی بود که چپ غیر کمونیست در ایران، با حفظ مواضع خود، و با برخی "انتقالات" به کم خلقی بودن رژیم، کارگران را سرگردان در شوراهای خود بخود تشکیل شده کارگری، در انتظار نگاه داشته بود. انتظاری که موجب تصرف این شوراها توسط ارتجاع اسلامی و تبدیل آنها به تشکل های دولتی "شوراهای اسلامی" شد.
استنتاجات سیاسی، عملی و تئوریکی از بحث دوجناح، در تمام طول تاریخ کمونیسم منصور حکمت، ناظر بر برخورد او به جمهوری اسلامی، اختلافات درونی رژیم، رابطه مردم و طبقه کارگر با جمهوری اسلامی و تعیین شرایط پیشروی طبقه کارگر و قدرتمندی و به قدرت رسیدن این طبقه در ایران است. در خاتمه بار دیگر خواندن این مطلب را به همگان توصیه میکنم
ثریا شهابی
اکتبر 2009، / از: کمونیست 160، نوامبر 2009
در حاشیه تعرض رژیم به دانشگاهها
شروع سال تحصیلی جاری همراه بود با موجی از ارعاب نظامی – اسلامی از طرف سپاه و بسیج دانشجویی و مقاومتی سراسری از طرف دانشجویان در سراسر ایران. دولت محیط دانشگاهها را بیش از پیش پلیسی - نظامی کرد، و با براه انداختن بساط احضارهای گسترده دانشجویان به کمیته های انضباطی و حراست و دفتر پیگیری وزارت اطلاعات، با تلاش برای تعطیلی تدریجی کوی دانشگاه تهران و بستن در خوابگاه برروی صدها دانشجو و از جمله دختران دانشجو، و محرومیت از تحصیل و صدورد احکام زندان و حبس های طولانی به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب، میدان دیگری از جنگ با جوانان در سراسر ایران را براه انداخت. بعلاوه حضور طیفی از مقامات دولتی و اعضا شورای انقلاب فرهنگی در دانشگاهها برای ساکت کردن دانشجویان و حضور چهره های منفوری چون حداد عادل در دانشگاه تهران، با نفرت دانشجویان روبرو شد و به خشم آنها علیه اختناق حاکم، بیش از پیش دامن زد.