”برای جلوگیری از بازگشت سودا فروشان، وظیفه نخبگان مبارزه  با خرافه است.“

سعید حجاریان در گفتگو روزنامه ایران، به مناسبت دومین سالگرد تشکیل دولت روحانی.

این مصاحبه  شاید یکی از جالب ترین مصاحبه ها در نوع خود باشد؛ جالب از دو نظر. یکی اینکه این مصاحبه، ماتریال خوبی است که جوهر موقعیت پوشالی امروز دوخرداد و اصلاح طلبان را به خوبی ترسیم میکند.  موقعیت امروز شخصت هایی که برای ”اصلاح جمهوری اسلامی ایران“  قریب بیست سال پیش ظهور و  هشت سال صددرصد حاکمیت کردند را به خوبی بیان میکند. حال و هوای جنبش و  شخصیت هایی را نشان مي دهد که تلاش کردند شکست قبلی خود را، با حمایت ”زیرجلکی“ از جنبش سبز بپوشانند. نشان میدهد که تلاش و ”بلند پروازی“ شان برای عروج در جریان جنبش سبز، شانس شان را برای ایفای نقشی در صحنه سیاسی ایران تماما سوزاند.  

دلیل دیگر جذابیت این گفتگوی حجاریان، به خاطر تصویر فکاهی است که او در این مصاحبه در ترسیم فضای ”تقابل عقل و خرد“، و تقابل ”علم و خرافه“، تقابل ”مدارا و خشونت“ البته به رهبری ”شوالیه ها“ یی  از نوع خود حجاریان، بدست داده است.  این جنبه از مصاحبه به نحو ”جذابی“ حال و هوای فکری و روانی این طیف از ”نخبگان“ دستگاهی در ایران را منعکس میکند.  از این بخش،  در فردای پسا اسلام زدایی در ایران،  میتوان برای تولید  دهها و دهها نمایشنامه کمدی، مجله فکاهی و سریال تلويزیونی، شوها و برنامه های تفریحی مردم، استفاده کرد. 

 این گفتگو، در عین حال، مملو از احساس عقده و نارضایتی از تقسیم مقامات و صندلیها و بخور بخور بین دوستان احمدی نژاد، است. دلخوری از  بی کلاه ماندن سر حجاریان و تعدادی لیسانسه و مدرک گرفته مشابه، یا به قول خودشان ”نخبگان“،  در سراسر مصاحبه موج میزند. وقتی میگوید: 

”این آقایان درک این را نداشته‌اند که علم خصلتی انباشتی دارد؛ نمی‌شود فردی با دوستان خودش تصمیم بگیرد یک شبه دانشکده تأسیس کند. از سوی دیگر معلوم نیست استادان آن دانشکده کذا کجا درس خوانده‌اند و دارای چه مدرکی هستند؟“ 

 

اما موقعیت دوخرداد!

 

مستقل از رابطه دیروز و امروز دوخردادی ها با دولت روحانی، و همکاری حجاریان با روحانی در ”شورای عالی امنیت“، واقعیت این است که سرکردگان و ”فلاسفه“ و تئوریسين های دوخردادی، تماما بی مصرف شده اند. مقاماتی چون خاتمی و حجاریان،  امروز و پس از قریب دو دهه، پس از هم حکومت داری و هم اپوزیسیون بازی، هم ”گفتگوی تمدن ها“ و هم ”فتنه بازی“،  به موجودات زبان بسته ای تبدیل شده اند که با ”کاتالیزوری“ روحانی، در خدمت ولی فقیه دست به سینه ایستاده اند.  این طیف امروز نه حرفی برای گفتن برایش باقی مانده است، و نه اساسا قادر به انجام کمترین کاری است!

تجربه به آنها آموخته است که جز خدمت به ادامه حاکمیت روحانی و تقویت خط امروز رهبر، کاری نکنند و در حاشیه برای خود سرپناه سیاسی بسازند، مثل همین سرپناه امروز حجاریان. این آموزه، البته  با موقعیت جنبش شان کاملا خوانایی دارد و متناسب است. دوخرداد و سبز و حجاریان و اصلاح طلبان، امروز از همیشه هیچ کاره تر اند. رهبران جنبش شان،  به آبدارچی دولت روحانی، گماشته تا کمر خمیده در مقابل مقام معظم رهبری، تبدیل شده اند.  نه سهم مهمی از قدرت  میخواهند و نه جاه طلبی دارند. در همین مصاحبه حجاریان میگوید:

”... اصلاح‌طلبان به انتخابات وارد شدند تا برای تقلیل مرارت میهن و مردم با دیگر فعالان تحول‌خواه، وحدت کنند و در نهایت هم به گزینه حمایت بی قید و شرط و بدون سهم‌خواهی از نامزدی و دولت روحانی رسیدند.“

 این ”افتادگی“ و ”تواضع“، در مقایسه با  امید قبلی شان به شکوفه دادن ”فتنه“ در جریان عروج سران جنبش سبز، بیش از حد ناموزون است. دلیل این ”تواضع“ چیز دیگری است.  موضوع این است که جنبش دوخرداد و اصلاحات و رفرم در جمهوری اسلامی، شکوفه داد و به ثمر نشست. جنبش ”اصلاح جمهوری اسلامی“ به هدف اش رسید و پرونده اش بسته شد. آنهم نه به رهبری خاتمی و موسوی و با تئوری ها و فلسفه بازی های امثال حجاریان و گنج،! که توسط مقام معظم رهبری!  وضع موجود، حداکثر ”اصلاحاتی“ است که جمهوری اسلامی قابلیت آن را دارد. همه شان، از تندترین تا ملایم ترین اصلاح طلب ها، از ”لوترهای اسلامی“ چون سروش  تا انواع اصلاح طلبان دینی و غیردینی، همین کاری را میخواستند انجام دهند که سرانجام ولی فقیه آن را به اجرا درآورد. آنهم اعلام پایان دشمنی با دولت های غربی است! پایان ”مرگ بر آمریکا“ و تلاش برای به هم آوردن سر شکاف تاریخی جمهوری اسلامی با دولتهای غربی، تمام محتوای دوخرداد بود. ”گفتگوی تمدن ها“ و حرف های نیم بند در مورد دمکراسی و تعامل و تعادل و اعتدال و ..، همه حرف مفت بود.  دوخرداد و جنبش سبز نه برای کمترین آزادی بیان و رفاه و ممنوعیت اعدام و حق تشکل و برابری زن و مرد و نه حتی برای لیبرالیسم و پلولاریسم سیاسی، که برای ”امن“ رساندن ارابه جمهوری اسلامی ایران به نقطه امروز، عروج کردند و ناکام سقوط کردند. حال و هوای امروز این طیف به قول خودشان و در کمال ”شکسته نفسی“، ”نخبگان“ و ”فلاسفه“،  از خاتمی و  حجاریان تا سروش و گنجی و زیباکلام، جالب است. چگونه این طیف با این هم داعیه شعور، به عقل شان نمیرسید که ”شیطان بزرگ“ میداند که برای اصلاحات و ”تعامل با غرب“  باید با ولی فقیه طرف شود،  نه گماشتگان دست چندم نظام آنهم در اپوزیسیون درون حکومتی! پایان مناقشه با غرب در عین حال پایان میدان داری اصلاح طلبی و جنبش سبز هم هست. عمر اینها هم با اتمام عمر ”مرگ بر آمریکا“، به پایان رسیده است. تلاشهای امروزشان، فقط  ابراز وجودی حاشیه ای و در خدمت جفت کردن کفش های روحانی است!

موسوی و رهنورد، تمام سرمایه  سیاسی و ”شخصی“ خود را گرو گذاشتند، برای انجام کاری که حکم انجام آن را، با گذاشتن آنها در حصر و در غیاب آنها، ولی فقیه صادر کرد. زهرا رهنورد، حتی اگر به تقلید  از میشل اوباما، علاوه بر گرفتن دست موسوی از زیر چادر، رقصیدن را هم اضافه میکرد، باز تغییری در ماهیت هدفی که برای برآوردنش ظهور کرده بودند، نمی دهد.

حجاریان و موسوی و کروبی و رهنورد و خاتمی و همه مغضوبین دوخردادی و جنبش سبز، همان چیزی را میخواستند که ولی فقیه برایشان انجام داد. از این رو این ”زبان بسته ها“، امروز نه داعیه سیاسی دارند و نه سهم چندانی میخواهند.باز بشنوید از حجاریان که در پاسخ به این سوال که، ”آیا اصلاح‌طلبان در شرایط امروز پس از ۹۲، هم وظایفی دارند؟“ میگوید: ”بله. ..اصلاح‌طلبان باید از تجارب خودشان استفاده و به تداوم دولت آقای روحانی کمک کنند، باید بکوشند روحانی دوام آورد و بماند. یاری رساندن در حل بحران‌ها، تقلیل مرارت کنند و از تبعات سودازدگی بکاهند.“

این تمام طول و عرض و ارتفاع برج اصلاحات و اصلاح طلبان است. تبعات سودازدگی، به زبان ساده یعنی تبعات افراط در اسلامی گری است. کاری که دیروز همه شان میکردند امروز قرار است با پادرمیانی ”نخبگانی“ چون حجاریان، بعنوان تبعات سودازدگی به گردن دولت هشت ساله احمدی نژاد بیاندازند! اما این وظیفه جدید دو خرداد، یعنی خزیدن در میدان جدال این طیف ”روشنگر“ یا بقول خود ”نخبه“، با ”خرافه“ از  همه مضحک تر است. حجاریان با بیان نقل قولهایی از اظهارات مذهبی- اسلامی احمدی نژاد، خود و طیف ”نخبگانی“ چون خود را به قهرمان مبارزه با خرافه تبدیل میکند. با رجوع به نقل قول هایی از احمدی نژاد در مورد نیروهای غیبی اسلامی و بازگو کردن چندین و چند فقره از ترهات اسلامی که احمدی نژاد در زمان ریاست جمهوری اش گفته است، تجاهل به ”علم“ و ”دانش“ و مبارزه با خرافه میکند. با بازگو کردن نقل قولهایی که در انبان همه شان به وفور یافت میشود، از خمینی تا شریعتمداری و حتی شخصیت ”سيویل“ شان چون بنی صدر، که معتقد بود اشعه موی سر زن چنین و چنان است، چنان با تعجب یاد میکند که گویا او و دوستان او در دستگاههای حکومتی، فرهنگی، امنتی، پیش و پس از دوران احمدی نژاد با تکیه بر علم و دانش حکومت کرده اند! این فکاهی ترین بخش گفتگوی حجاریان است. حل المسائل همه آیات عظام شان، و بیش از دو دهه دستگاه تحمیق و تولید اراجیف اسلامی، بزرگترین و تنها سرمایه ایدئولوژیک زندگی این ”فلاسفه“ و ”نخبگان“ قرن ۲۱ بود و هنوز هست.  اینکه امروز تلاش میکنند، با ”تف و لعنت“ به احمدی نژاد، نوع خوش خیمی از خود بروز دهند را غیر از خودشان، حتی عقب مانده ترین اقشار حاشیه جامعه هم نمی خرد!

این ”نخبگان“ و  فلاسفه و ولترهای اسلامی، حتی بعنوان آدم مذهبی، اگر با مقتضیات زمان خود را انطباق میدادند و رشد میکردند، باید در مذهب داری در قرن بیست و یک با معیارهای جهان متمدن خود را وفق می دادند.  میتوانستند ولترهای قرن بیست و یک شوند  و در همراهی با ”مذهب“ امروز جهان، از اسلام کنده و  به  آئین  پستفریزم Pastafarianism می گرویدند. مذهب و آئینی که احکام اش از احکام اسلام و سایر مذاهب عهد عتیق و قرون وسطی، امروزی تر و پیشرو است! خدای آن ها، از خدای موسی و عیسی و محمد، اگر کمتر خیالی نباشد، بشتر خیالی نیست! 

 

آقایان ”نخبه“ و ”گالیله“ های پوشالی!

 

 جنگ با تحجر و مبارزه با خرافه و اسلام زدایی، کار جنبش شما نیست. کار جنبشی است که خرافه را نه یک میلیمتر رقیق، که از بنیاد نابود میکند. تولید این اراجیف بعنوان علم و ترقیخواهی، برای مردمی که بیش از یک قرن پیش، روشنفکران متجدد و ضدخرافه  را در انقلاب مشروطه تجربه کرده اند، برای مردمی که در ابعاد میلیونی با توقعات علمی و فلسفی جهان امروز آشنا هستند، اگر ابلهانه نباشد، بی تردید فکاهی است. این کالاي بنجل و این مهملات، تنها و تنها بر زمین حاکمیت و تداوم جنبش شما، جنبش سرکوب علم و آگاهی و خرافه ستیزی، توسط شما و دوستانتان در دفتر احمدی نژاد و روحانی و ولی فقیه، امکان تولید دارد. در قرن شانزده و در دادگاه گالیله، شما در صندلی و در سکوی قاصی،  و نه محکوم نشسته بودید.   پس از پنج قرن، در دوران حاکمیت تان، و هنگامی که سرانجام چرخ تاریخ به قرون وسطی بازگشت و نوبت به قدرت شما رسید،  هزاران هزار گالیله ایران را تفتيش عقيده، محاکمه، اعدام و به توبه کشاندید. پس از پنچ قرن، و سه دهه در مقام قاضی صدور احکام قتل عام علم و دانش و آگاهی  نشستن، پریدن به روی سکوی گالیله، خودشیرینی مضحکی است.

 

ثریا شهابی