ولی فقیه سرانجام شخصا برای "اصلاحات" به میدان آمد. مقام معظم رهبری، خود "انتخابات آزاد" و "صندق رای" برپا کرد. اصلاح طلبان تا کمر خم شده که هیچ، حتی رفسنجانی را هم بی صلاحیت اعلام کرد و با لگدی به عمامه و تحقیر ایشان، فرمان عدم دخالت ولی فقیه در "انتخابات" را صادر فرمودند.
به این ترتیب شخص ولی فقیه در حالیکه صف وسیعی از اپوزیسیون چپ و راست منتظر اصلاحات را هلهله کنان بدنبال کالسکه طلایی خود روان کرده بود، "آزاد ترین" انتخابات ممکن در جمهوری اسلامی ایران را برگزار کرد و رئیس جمهورش، "دبیرشورای عالی امنیت"، حجت الاسلام روحانی را توسط "صندوق رای" بر مسند نشاند. بعلاوه و مهمتر اینکه شخص ولی فقیه، شخصا پشت فرمان ماشین اصلاحات یعنی سیاست مذاکره با غرب و "نرمش" و "تعامل" و "تفاهم" نشست، و رئیس جمهورش را مامور پیشبرد سیاست خود کرد.
این روزها هیچ چیز اسفناک تر از وضع و حال بخش معینی از اپوزیسیون درونی و بیرونی جمهوری اسلامی ایران، اصلاح طلبان و شیفتگان صندوق رای و "انتخابات آزاد" در جمهوری اسلامی، نیست. هیچ چیز رقت بارتر از وصف حال "منتقدین" و "ضدیون" ولایت فقیه، کسانی که سی سال است یا مشغول
اصلاح و ترمیم جمهوری اسلامی اند، و یا نظام را با حذف ولایت فقیه میخواهند حفظ کنند، نیست.
اپوزیسیونی بیرونی، چون مجاهد و آقای پهلوی و جمهوریخواهان، که به تخاصم غرب با حکومت ایران، فضای جنگی و تحریم اقتصادی و جمع شدن بساط ولی فقیه و "حکومت آخوندی" از این طریق امید بسته بود، فعلا در مرخصی بسر میبرند.
بخش دیگر اپوزیسیون هم، اصلاح طلبان درون حکومتی، که به روند کم یا محو شدن قدرت ولی فقیه، با تنه زدن به مقام معظم رهبری، و برپایی "صندوق رای" و "انتخابات آزاد" دل خوش کرده بودند، فعلا تماما خلع سلاح شده اند. جنبش اصلاحات در حسرت سوار شدن مجدد بر اعتراضات از پائین، امیدوار بود که با بازوی "حماسی" خود، همان کاری را که امروز خامنه ای در دست اجرا دارد، انجام دهد.
"اصلاحات" مورد نظر همه این طیف در اپوزیسیون را شخص ولی فقیه با نشاندن خود بر فراز سر این اپوزیسیون ها، آغاز کرد. باب مذاکره با دول غربی را آغاز کرد، دو بال نظام را فعلا و موقتا هم که شده است، با به خدمت گرفتن تعدادی از اصلاح طلبان سربزیرتر و فرمانبردارتر، با هم آشتی داد! چند زندانی سیاسی بی جهت دستگیر شده اصلاح طلب را، آزاد کرد! اجازه ورود چند استاد و دانشجوی بی جهت اخراج شده را صادر کرد. و فرمایشات بی مایه ای هم در باب تعامل و میانه روی، فرمودند. و به این ترتیب نه تنها تمام دارایی اپوزیسیون ضدولایت فقیه و اپوزیسیون رسمی و قانونی را مصادره و آنها را ورشکسته کرد، بلکه این ورشکسته گان سیاسی را همچنان هلهله کنان بدنبال رئیس جمهورش براه انداخت.
مقام معظم رهبری، که قرار بود با قربانی کردن ایشان در ایران یا "دمکراسی اسلامی" برقرار شود و یا اعلیحضرت بازگردند، بساط صندوق رای بچرخد و اصلاحات صورت بگیرد، راسا خود فرمان "انقلاب سفید امام و امت" نظام شان را صادر فرمودند! و طیفی که به انقلاب سبز اسلامی و آبی سلطنتی یا انقلاب مخملی ضدولایت فقیه چشم دوخته بودند، را به بن بست کشاند. طیفی که همان کاری که ولی فقیه میخواهد امروز انجام دهد را، اصلاحات و نهایت آزادی و برابری که میتواند نصیب اکثریت محروم مردم ایران شود جار میزدند، بعنوان اپوزیسیون تماما از صحنه خارج شدند. خامنه ای خود بر راس جنبش اصلاحات نشست، و وزرا و وکلا و رعایای یاغی و حرف نشنو را، پشت سرخود به خط کرد.
مستقل از اینکه "انقلاب سفید امام و امت" اعلیحضرت خامنه ای به سرانجام برسد یا نه، این "انقلاب" منافع عمیقا مشترک دو بال اپوزیسیون، یکی خارج از حاکمیت و یکی درون حاکیمت، را با منافع شخص ولی فقیه و نظام شان، تماما در مقابل چشمان همگان قرار داد. همه امروز به روشنی می بینند که پشت آن هیاهوی دمکراسی خواهی و انتخابات آزاد و جامعه مدنی و تعامل و تعادل با دول غربی و گله و شکایت از عدم رعایت قانون اساسی و زیاده روی در فشار فرهنگی و کمبود تعامل و تعادل، چه خوابیده بود. اعلیحظرت خامنه ای همه آن اپوزیسیون ها را از نظر سیاسی به مشروطه شان رساند، و در عین حال انگشت بردهان مات و مبهوت دامنه بلاهت شان، ساکت کرد. و فعلا تا سرباز کردن مجدد دور دیگری از جدال جناحها در حاکمیت، و براه افتادن دور دیگری از چرتکه انداختن ها و معرکه گیریهای امثال گنجی که هزینه سنگین درگیر شدن ولی فقیه با رفسنجانی را محاسبه کند، دو قطبی "مرگ بر ولایت فقیه و مرگ بر ضدولایت فقیه"، فعلا تماما پشت صحنه رفت.
فعالین و جوان ترهایشان از سنگر "انتخابات آزاد" به خاکریز تشکیل "نهادهای مدنی"، شیفت کرده اند. "نهادهای مدنی" و غیردولتی، از جنس همان "انتخابات آزاد" و "صندوق رای" که همه دور قبل "عظمت" انتخابی و آزاد بودن آن را دیدند! با این ادعای توخالی که، گویا هرگونه عقب نشینی در سیاست خارجی الزاما عقب نشینی در سیاست داخلی را هم بهمراه خواهد داشت، مفری یافته اند. میدان فعالیتی برای خود باز کرده اند و چاره را ساختن نهادهای مدنی اعلام کرده اند. و همه را دعوت کرده اند که به استقبال تشکیل این نهادها بروند. البته لازم است همچون "انتخابات آزاد" در "دمکراسی اسلامی"، برای نوع بخصوصی از نهاد های مدنی، کمربندها را سفت کرد، برای نهادهایی که در چهارچوب قانون اساسی مجاز است! و در چهار چوب همان قانونی که در آن کارگر از برده کمتر، مقام ولای زن در آن از کنیز پائین تر و حرمت انسان از حشره ناچیزتر است، اجازه صحبت و فعالیت گرفت. و از این طریق برای خود در دالانهای مجلس و وزارتخانه ها و برای لابی گری، کسب و کار سیاسی براه انداخت. و تلاش کرد چند سالی در باره فوائد این نهاد ها، با مقامات گفتمان داشت.
یک بعد کسب و کار این فعالین ساکت کردن کمونیست ها، مخالفین قانون اساسی و مخالفین نظام است. تا در مقابل اعتراض طبقه کارگری که سخنگویان و رهبران نهادهای کارگری که دستمزدهای پرداخت نشده را میخواهند هنوز در زندان اند، و در مقابل جنبش زنان رادیکالی که کمترین نشانی از جدایی جنسی و تبعیض و تحقیر و سرکوب را نمی خواهد، سد ببندند. تلاش میکنند که در مقابل میلیونها زن و جوانی که تره برای قانون اساسی خرد نمی کنند، در مقابل کسانی که بیمه بیکاری و دارو و مسکن و بهداشت و آموزش و پرورش رایگان و با بالا ترین استاندارد را حق خود و حق همین امروز خود میدانند، چماق سکوت را بالا نگاه دارند. قرار است همگان ساکت باشند، تا با عوام فریبی این صنف سیاسی، بلکه اعلیحضرت دامنه انقلاب سفیدشان را به نهادهای مدنی "آزاد" و "غیردولتی" آنها هم تعمیم دهد.
مردم نسخه "انقلاب سفید شاه و ملت" که احزاب پارلمانی آزاد آن به تنها حزب تماما دستگاهی "رستاخیز"، ختم شد را در مقابل چشمان خود دارند. نهادی که آنقدر "آزاد" بود که برای استخدام و ترقی در ادارات دولتی باید عضو آن می شدید! و اگر رسما مخالفت میکردید، لطف ملوکانه فرموده بود که از کشور خارج شوید! تشکیل نسخه سندیکای کارگری، حتی زرد و دستگاهی آن، در آن انقلاب سفید، نتوانست از حد حرف و کلماتی بر کاغذ فراتر رود. حاکمیت بورژوازی در ایران، اسلامی یا سلطنتی، شرقی یا غربی، با آزادیهای سیاسی و سازمان و تشکل و احزاب غیردولتی و آزاد، تناقض بنیادین دارد. این تجربه زنده ایران از انقلاب مشروطه تا به امروز است. حکمت همه کودتاها، سرکوب های تاریخی رضاشاهی و محمد رضاشاهی و خمینی و خامنه ای، از این واقعیت پایه ای نیاز سرمایه در ایران نشات میگیرد. نه "انقلاب سفید شاه و ملت" و "انقلاب سفید امام و امت"، هراندازه که موانع رشد سرمایه را هم بتواند از پیش پا بردارد، قادر به تحمل کمترین آزادیهای سیاسی و سندیکای و حزبی نیست! نظام اقتصادی شان با آزادی دوام نمی آورد. سیاست سرکوب شاهنشاهی و اختناق اسلامی، حکمت اش را از این واقعیت میگیرد. نهادهای مدنی در ایران، تنها و تنها با فشار از پائین جنبش های اجتماعی، جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش سکولاریستی و جنبش آزادی و برابری، تحمیل میشود. آزادیهای سیاسی را میتوان به زور تحمیل کرد، و صدالبته برای تثبیت آن باید هرروز پیشروی کرد. روبنای مختنق شرط ثمر دادن انقلاب سفید اول بود. تداوم و گسترش اختناق موجود، شرط ثمر دادن انقلاب سفید دوم هم هست. هرنوع خوش بینی به برکات آزادیخواهانه انقلاب سفید امام و امت، توهم محض است.
آن جنگ، جنگ طرفدارن و مخالفان ولایت فقیه و "حکومت آخوندی"، کنار رفت. شرایط اما برای شنیده شدن صدای آزادیخواهی واقعی، رادیکال و بنیادین، برای شنیده شدن نقد کمونیسم طبقه کارگر، آماده است. شرایط تغییر کرده است تا جامعه صدای جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی دیگری را، از زبان کمونیسم طبقه کارگر بشنود. کیفرخواست طبقه کارگر در همه عرصه ها، را بشنود. صدای اعتراض هرروز طبقه کارگر علیه استثمار افسار گسیخته اش، که قرار نیست ورود سرمایه خارجی و تعادل و تامل و گفتمان در باره نهادهای متکی به قانون اساسی، نه تنها از بار آن کم کند، که چون بنگلادش و چین و برزیل بر آن صدها بار بیفزاید، را بشنود. باید صدای کمونیسم، کمونیسم طبقه کارگر، علیه تمام حشر و زوائد ضد آزادی، علیه اسلام و هر عقیده و مذهب متحجر و ضد انسانی، عیله زن ستیزی و انسان ستیزی، علیه بی حقوقی مطلق کارگر، بگوش ها برساد.
برای جنبش و طبقه ای که باز شدن راه دیالوگ با غرب و امید به سرمایه گذاری و دوستی و دشمنی با غرب، نه اصلاحات که تنها و تنها تغییری در شرایط بردگی مزدی او است، این تازه آغاز کار است.
واقعیات پشت انقلاب سفید خامنه ای
پیوستن ایران به سوخت و ساز اقتصاد جهانی در مدار بورژوازی غرب، بعنوان شریک بدون مشکل و با ثبات، و از این طریق باز شدن سر سرمایه گذاری های بلند مدت سرمایه جهانی در ایران، نیاز مبرم سرمایه داری ایران و خروج از بحران اقتصادی و سیاسی است که سی سال است لاینحل مانده است. این محتوای تمام آزادیخواهی هم جنبش اصلاحات و هم جنبش رژیم چینج ناتویی بود و هست. این محتوای تمام تئوریهای پاخورده اندر فوائد جامعه مدنی و معجزات دمکراسی و صندوق رای و "انتخابات آزاد" بود و هست.
سرمایه و به طریق اولی سرمایه غرب، برای صدور و بکار افتادن در سرمایه گذاری های بلند مدت پیش از هرچیز به شرایط با ثبات سیاسی نیاز دارد. کاری که به خاطر آن سی و چند سال قبل، دول غربی از جریان اسلامی یک آلترناتیو مقبول خود، برای نشستن برجای پهلوی ساختند تا ثبات سرمایه به ایران، این بهشت سرمایه گذاری در خاورمیانه، را بازگرداند. جمهوری اسلامی ایران هنوز پس از سی و چند سال و با شکست کامل انقلاب و قتل عام نسل انقلابیون ٥٧، قادر به تامین این ثبات نشده است. روبنای اسلامی حکومت ایران، منتالیته هفتا میلیون جمعیت یک جامعه صنعتی و اساسا شهری که بخش اعظم آن طبقه کارگر جوان و تحصیل کرده و محرومینی هستند که انقلاب برای تغییر جز عمیقی از روانشناسی سیاسی آن است، و بعلاوه شکافهای دائمی در حاکمیت که اساسا بازتاب نحوه پاسخگویی به این نیاز سرمایه است، عوامل داخلی است که مانع شکل گیری ثبات سیاسی در ایران بوده و هست.
در بعد فاکتور های بیرونی، تغییر در جغرافیای سیاسی جهان پس از جنگ سرد، پیوستن وسیع نیروی کار اروپای شرقی به بازار سرمایه در غرب، دسترسی نجومی سرمایه در جهان به نیروی کار ارزان و بی حقوق در چین و هند و برزیل و بنگلادش و ... مطلوبیت جغرافیای خاورمیانه را، و به طریق اولی ایران را، از زوایه استفاده از نیروی کار ارزان آن، تغییر داده است. امروز خاورمیانه و ایران، برای استفاده از نیروی کار ارزان، بازار مطلوبی برای سرمایه نیست. امروز خاورمیانه بیش از هرچیز به جغرافیای حل تقابل های بورژوا امپریالیستی در سطح جهان، به منطقه ای از نظر سرمایه داری غرب، "نفرین شده" که در آن برای اعمال قدرقدرتی میتوان هر گوشه ای از آن را هر روز به بهانه ای بمباران کرد، هر گروه و دسته مرتجعی را به خاطر رقابت های سیاسی و اقتصادی که ریشه آن در خاورمیانه نیست، مسلح کرد و به جان مردم انداخت و از جوامع خاورمیانه باطلاق هایی چون عراق ساخت، تبدیل شده است. مسئله حفظ و بقا دولت اسرائیل، امروز بیش از هر زمان دیگری مهمترین اولویت و مطلوبیت دول غربی است. ایران برای سرمایه غربی امروز نه به خاطر نیروی کار ارزان وسیع و میلیونی آن، که اساسا به خاطر موقعیت سیاسی و جغرافیایی آن در خاورمیانه، مطلوبیت دارد. رابطه حکومت ایران با مردم، و با جهان غرب، نه به خاطر نیاز به سرمایه گذاری که به خاطر تقابل های سیاسی در خاورمیانه، مطلوبیت دارد. رابطه با غرب، هرچند که میتواند نتایج اقتصادی داشته باشد، و در وهله اول از فشار تحریم های اقتصادی کم کند، اما از زاویه آمریکا و دول غربی، اساسا سیاسی است.
"انقلاب سفید امام و امت" خامنه ای، قرار است از زاویه منافع سرمایه در ایران، از این مذاکرات بیشترین نفع سیاسی و اقتصادی را ببرد. اعلیحضرت خامنه ای مصمم است، اما شرایط اگر در خانه و در حکومت و میان جناحها در حاکمیت مطلوب باشد، بیرون و در خاورمیانه و در جهان، مطلقا پایدار و با ثبات نیست.
در حاشیه انقلاب سفید امام و امت
ديو برون رفت و فرشته به درآمد!
روحاني قرار است وأوسطه مذاكرة خامنه اي با دول غربي شود. اجازه اين كار را ولي فقيه داده است.
تعدادي بسيار اندكي از از زندانيان سياسي آزاد شده اند. دولت آمريكا به كودتای ضد مصدق رسما اعتراف كرده است، و به این ترتیب از بغل به حرمت مقام شامخ شاهنشاهی، تعرض کرده است.
عكس هاي متعددي از نشست و بر خواست هاي روحاني با مقامات حكومتي غرب منتشر ميشود و وعده ديدار هاي بيشتري داده ميشود .
تغییر سیاست خارجی در حالی صورت میگیرد، که اعدام' آپارتايد جنسي' زنداني سياسي' بي حقوقي مطلق عقيده و بيان و آزادي تشكل و فعاليت سياسي و فقر و بي حقوقي طبقه كارگر از سر كول جامعه بالا ميرود و شهروند در ايران از حشره آزاد بي حقوق تر است.
حجت الإسلام روحاني'' براي نشستن پشت ميز مذاكرة با غرب' توسط ميديا دست راستي غرب' همان ميديايي كه روز قبل هم قطار اين حجت الإسلام "خوش خيم" را هيولا و محور شر ترسيم كرد" تا بتوان به بهانه آن به ايران حمله نظامي كرد' امروز فرشته' دكتر روحاني و پرزيدنت و "قهرمان ملي" ميشود. همان میدیایی که دیروز در جوار تحریم اقتصادی و خطر حمله نظامی مشغول تبلیغات متمرکز برای خاندان پهلوی بود، امروز همان بوق و کرنا را در وصف روحانی به صدا در آورده است.
كساني كه قرار است با دول غربي' فرانسه و آمريكا و انگليس پشت ميز مذاكرة بنشينند' نمي توانند چهره هاي نشسته و حمام نكرده و غيربهداشتي داشته بأشند. حكمت عفونت زدايي از حجت الاسلام روحاني' گندزدايي از فكر و عمل و أيشان و فرستادنشان به حمام' توسط میدیای دست راستی دول غربی، از اينجا ناشئ ميشود. پروپاگانهاي رسانه هاي دست راستي غرب مشغول اين فرشته سأزي است.
اين روند بي حاصلي است. هضم ايران در سوخت و ساز جهاني سرمايه بعنوان شريك پذيرفته شده' مستلزم تحولات سياسي و ايديولوژيك بنيادين تري در ساختار نظام در ايران است.
بخشي از اين ملزومات هم أساسا مربوط به ايران نيست. سرنوشت خاوميانه و تقابل هاي جهاني ميان قطب هاي اقتصادي و نظامي و سياسي در سطح جهان و تقابل جنبش هاي مترقي و كارگري در منطقه و ... همه و همه فاكتورهايي است كه پرزيدنت شسته شده ايران براي حل و پاسخ به آن' هيچكاره است،
اپوزيسيون هاي راست و چپي كه به آن محور شرسازي ها و اين محور "قهرمان ملي" سأزي ها اميد بسته اند' و پابپاي تبليغات رسانه هاي دست راستي غرب تلاش ميكنند هفتاد ميليون نفر را' يك روز به نيرو هاي نجات بخش ناتو و روز ديگر به معجزات غده خوش خيم سرطاني پرزيدنت روحاني ' و امروز به نهادهای مدنی که ایشان ممکن است در باره اش سخن بگویند، اميدوار كنند و در انتظار نگاه دارند' روي أسب با زنده اي شرط بندي كرده اند.
ارزش مصرف پرزيدنت روحاني بسر خواهد آمد. بهتر است طرفدار آن اين كاريكاتور معمم از مصدق'' اين طيف بي أفق و فرصت طلب' براي چرخش هاي بعدي فردايشان از امروز فكري بكنند.
مردم ايران' زنان' جوانان محروم و طبقه كارگر مطلقا بي حقوق ايران' ناجيان و قهرمانان و دوستان خود را خوب ميشناسند. اگر اختناق پرزيدنت روحاني كنار رود' چهره هاي ميليوني أنها را ميتوان به روشني ديد.
اين محور شر و دوستي سأزي ها '' اين فريب ها و تحميق ها' ' فقط به اختناق زنده است با رفتن آن اين ها هم همه ميروند.
ثریا شهابی
٢٤ سپتامبر ٢٠١٣