محمدرضا باهنر، مشهورترین چهره پارلمانی جناح راست، که امروز اصولگرای اصلاح طلب شده است! در دل صف درهم ریخته جناحهای حاکمیت و تغییر آرایش درونی آن، به یکی از مشکلات پایه ای جمهوری اسلامی اشاره میکند و برای غلبه بر آن امیدوار است "راه حل" را یافته باشد!
او در نقد تصفیه کاملی که رئیس جمهور "اعتدال"، حجت الاسلام روحانی، از مسئولین دولت قبلی صورت داده است، در گفتگویی با "جام جم آن لاین"، سه شنبه ٣٠ مهر، میگوید که:
"متاسفانه در مملکت ما باب شده هر دولتی که می آید فکر می کند باید تمام مدیران پیش از خود را کنار بگذارد. ... این کار ثبات مدیریت را نقض می کند. در کشورهای توسعه یافته نیز چنین نیست. یعنی قرار نیست یک دولت که عوض می شود رئیس دولت همه وزیران را عوض کند، بعد همه وزیران همه معاونان خود را تغیر دهند، همه معاونان همه مدیران کل خود را عوض کنند و این رشته ادامه یابد تا به آبدارچی ادارات نیز برسد. "
و سرانجام اضافه میکند که:
"برخی معتقدند نظام حزبی با نظام ولایی سازگاری ندارد که من اصلا با آن موافق نیستم. نظام حزبی کاملا می تواند در چارچوب نظام ولایی فعال باشد."
مستقیما سیاسی بودن پست های حکومتی در تمام سطوح، و در همه سلسله مراتب اداری جامعه، انتضابی بودن همه مسئولین، از وزرا تا مسئولین بانکی و اداری از بالاترین تا دون پایه ترین سطح، و اعلام وفاداری و سرسپردگی کامل هر مامور و مسئولی به مقامات حاکم روز، همزاد حاکمیت بورژوازی در ایران است. این روندی نیست که آنطور که باهنر کشف کرده است، "متاسفانه این روز ها در مملکت ما باب شده باشد"!
این پدیده، حکومت مطلقه، اختراع روحانی یا احمدی نژاد نیست، اما تنها راه امکان حاکمیت آنها هست. نه احمدی نژاد میتوانست با مدیران و مسئولین و مامورین خرد و ریز و ... دولت قبلی و از جناح مخالف رئیس جمهوری کند، و نه روحانی میتواند. سالها است چرخ اداری هر دولتی را سرسپردگان دولت قبلی پنچر میکنند. اختلاف و انتقاد جدی درون خانوادگی در صفوف بورژوازی ایران، "دمکراسی گری" در هر سطح مدیریتی و اداری، عملا چوب لای چرخ گذاشتن و به گل نشاندن دستگاه اجرایی از درون است.
این پدیده آنطور که راست پروغرب میگوید ناشی از "فرهنگ بد ما ایرانی ها" و یا "بی سرو پا بودن" مقامات اسلامی نیست! این پدیه ناشی از ساختار سیاسی و اداری نوعی از بورژوازی است، که تنها و تنها به شیوه حکومت مطلقه، سرسپردگی و وفاداری چشم و گوش بسته مطلق، امکان حاکمیت دارد.
ادعاهای قبل از انتخاباتی روحانی در مورد اجرای "دمکراسی درون خانوادگی برای صفوف حاکمیت" برای تشکیل یک کابینه و دستگاه اداری "فراجناحی"، تنها و تنها یک کمپین تبلیغاتی بود تا همه جناحها را پشت سر خود به خط کند! امید باهنر برای اینکه از آن "نمد" برای شکل دادن به یک ساختار غیرسیاسی – اداری و یک "دمکراسی اسلامی"، "نظام حزبی با نظام ولایی" "کلاهی بدوزد"، چیزی بیش از بیهوده است.
از روزی که بورژوازی ایران بعنوان یک طبقه به قدرت رسید، و تا زمانی که در قدرت است، دستگاه اداری و مدیریتی جامعه، از مربیان مهد کودک ها تا مدیران دانشگاهها و موسسات مالی تا وزارتخانه ها و نهادهای اجتماعی و خدماتی و نظامی و ....، مشاغل و پست هایی کاملا و مستقیما سیاسی هستند. سرسپردگی و اعلام وفاداری کامل مسئولین به شخص اول، شرط کارکرد و حفظ ثبات سیستم اداری ایران با حاکمیت بورژوازی است. این شخص اول در مشروطه سلطنتی، شخص شاه بود و در جمهوری اسلامی ولی فقیه و رئیس جمهوری است که برای ولی فقیه قابل قبول باشد! بورژوازی ایران، به سادگی و در شرایط غیر بحرانی، ظرفیت اعمال یک دمکراسی درون خانوادگی، دمکراسی بورژوایی، از نظر سیاسی (پارلمانی) و از نظر اداری (ساختار بوروکراتیک با ثبات اداری)، را ندارد.
اینکه در دل هر انتخابات جمهوری اسلامی، و هر جدال و اختلاف نسبتاً جدی در صفوف حاکمیت، یا برای تغییر رئیس جمهور، یک بار نظام دچار فتنه درونی میشود و هر بار به خاطر از سرگذراندن فتنه قبلی، همگی شان صلوات میفرستند، تنها بیانگر این واقعیت است که بورژوازی ایران، نه در زمان سلطنت و نه در زمان جمهوری اسلامی، قابلیت و ظرفیت کمترین "دمکراسی بورژوایی" در صفوف خود را هم ندارد.
غیرسیاسی شدن دستگاه اداری جامعه، و یا در واقع غیر مستقیم سیاسی بودن این دستگاه، آنطور که در کشورهای غربی وجود دارد، و شکل گیری مبارزه احزاب پارلمانی، اتفاقی بود که هرگز نتوانست در ایران رخ دهد و تا هنگامی که بورژوازی در ایران در قدرت است، رخ نخواهد داد. حکومت مطلقه، تک جناحی و یک دست، تنها راه حفط ثبات اداری - سیاسی در بالا، در صفوف خود بورژوازی در حاکمیت در ایران است.
هیچگونه مشروطه اسلامی و مشروطه سلطنتی، بعنوان اشکال پایدار حاکمیت بورژوازی در ایران، ممکن نیست. این را خاندان پهلوی با همه دوستی تاریخی ش با دول غربی و "دمکراسی پارلمانی" آن، نتوانست متحقق کند. و آقای باهنر و جمهوری اسلامی اخیرا کمی علاقمند شده به "دمکراسی غربی" هم، قادر به پیاده کردن آن نیست.
کمترین شکاف جدی در صفوف حاکمیت در بالا، کمترین امکان "دمکراسی از بالا" و تشکل و تحزب در صفوف خود بورژوازی در ایران، در قدم اول اکثریت محروم جامعه و بخصوص طبقه کارگری را برای تشکل و ابراز وجود سیاسی به میدان خواهد آورد که برای بورژوازی دیگر کشیدن کار ارزان و در سکوت از این طبقه را، به سادگی ممکن نمی کند. روندی که بقا نظام اقتصادی را با مخاطرات جدی روبرو خواهد کرد.
انقلاب مشروطه اگر شکست نمی خورد، از مشروطه به سوسیالیسم، چون از انقلاب فوریه به اکتبر، سیر محتملی بود که رشد سریع کمونیسم در ایران در مقابل جامعه گذاشته بود. بعلاوه بورژوازی ایران خطر کمونیسم و طبقه کارگر در انقلاب ٥٧ را بالای سر خود دارد. این خطر همواره ، بالای سر حاکمیت بورژوازی در ایران در پرواز است.
بورژوازی ایران یک بار در انقلاب مشروطه این فرصت را داشت که در صورت پیروزی، پارلمانتاریسم و دمکراسی بورژوایی را متحقق کند، آن تاریخ سپری شد . مشروطه سلطنتی با پارلمانتاریسم بورژوایی شکست خورد، و بورژوازی قادر نشد با اصلاحات دمکراتیک، نظام سرمایه در ایران را متحقق کند. رضا خان و محمد رضاخان، کاری را که مشروطه از نظر اقتصادی قادر به آنجام آن نشده بود، با سلطنت مطلقه به سرانجام رساندند و روبنای "دمکراتیک" نظام هم به تشکیل یک حزب رستاخیر و سرسپردگی همه مقامات سیاسی و اداری کشور به آن حزب دستگاهی و شخص اعلیحضرت، منتهی شد. پروسه ای که توانست با یک حکومت مطلقه، از نظر سیاسی برای خود بورژازی غیردمکراتیک، سرمایه داری را مستقر کند. یکی از با "ثبات ترین" حکومت های منطقه و جهان را شکل دهد، و ایران را برای سرمایه گذاری به بهشت سرمایه، بهشتی از دسترسی وسیع سرمایه به کار ارزان و مفت کارگر خاموش، تبدیل کند. این تنها و تنها شانس بورژوازی ایران برای حفط ثبات سیاسی در جامعه است. ثباتی که یک بار با یک انقلاب عظیم، انقلاب ٥٧ برهم خورد. انقلابی که طبقه کارگر را با شوراهایش و با توقعاتش به میدان آورد.
برای جمهوری اسلامی سی و چند سال، و پس از شکست تراژیک و خونین یک انقلاب عظیم، طول کشیده است تا بتواند با انتخاب روحانی، خود را بعنوان حکومت یک طبقه معین، یک حکومت بورژوایی موقتا یک دست و با یک جناح، که نه تنها خواهان که عملا مشغول مدارا و سازش با غرب است، آرایش دهد. این آرایش اما، تا آنجا که به اختلافات و رقابت های درونی صفوف بورژوازی برمیگردد، تنها و تنها با شکل دادنن به یک حکومت یک جناحی، "یک دست"، "یک صدایی"، و مطلقه کردن رسمی حاکمیت، امکان ثبات دارد. جمهوری اسلامی ایران برای حفظ "ثبات" موقتی که در بالا و در صفوف خود امروز به آن دست یافته است، و از این رو همه جناحهای آن این مقطع را "امن ترین" و مناسب ترین شرایط حاکمیت خود میدانند، نیاز دارد که یک جناحی و مطلقه شود. "مدیریت اختلافات داخلی" به شیوه سی سال گذشته و در عین حال حفظ ثبات سیاسی در بالا و در صفوف خود بورژوازی، و همچنین ساکت نگاه داشتن پائین، بیش از این ممکن نیست.
نسخه های مشروطه اسلامی یا "ولایی حزبی"، پس از یک قرن سلطه سرمایه بر نظام اقتصادی و رشد آن تحت حکومت های استبداری پهلوی ها و خمینی ها و خامنه ای ها، جوکی بیش نیست. تلاش باهنر و باهنرها و گفتمان های حکومت، بی ارزش است. باید گریبان جریانات سیاسی را گرفت که در دل این واقعیت، به پائین، به اکثریت محروم جامعه، به حکومت شوندگان، به طبقه کارگر و زنان و جوانان معترض وعده "اعطا" جامعه مدنی و اصلاحات سیاسی توسط "دولت اعتدال روحانی" را میدهند!
سوال بر سر چگونگی شکل گیری معجون " نظام ولایی - حزبی" نیست. سوال بر سر این است که آیا ثبات اداری و سیاسی و اعلام پادشاهی مطلقه ولی فقیه، ممکن است! سیر یک جناحی شدن حاکمیت از بالا چه اشکالی به خود میگیرد و بازتاب آن در پائین چی است! سوال این است که آیا طبقه کارگر از این فرصت برای پیشروی خود و تغییر توازن قوا به نفع خود، استفاده خواهد کرد! و آیا توافقات در بالا، در میان صفوف بورژوازی بومی و بین المللی برای فراهم کردن شرایط حکومت "باثبات" یک دست و مطلقه بورژوازی در ایران، با سکوت و رضایت حاکمیت شوندگان بدرقه خواهد شد؟ جنبش های اعتراضی و توقعاتی که هرروز در جنبش های اجتماعی، طبقه کارگر و جنبش زنان و جوانان سرباز میکند، خلاف این سیر را نشان میدهد.
تنها و تنها فشار جنبش های مترقی از پائین، جنبش طبقه کارگر، جنبش زنان و جوانان و اکثریت محروم جامعه است که میتواند به قدرت تشکل های خود و برای مطالبات مستقل و ماکزیمال خود، و با تغییر توازن قوا به نفع خود، حکومت کنندگان را مجبور کند که عقب بنشیند و آزادیها و احزابی که خود میخواهند را به قدرت خود، به حاکمین تحمیل کنند. طبقه کارگر میتواند بار دیگر آرزوی بهشت با ثبات سرمایه در ایران را ، بهشتی که بر بی حقوقی مطلق این طبقه ساخته میشود، با تحمیل رفاه و آزادی خود، برباد دهد. بورژوازی ایران در این شرایط، بیش از پیش، خطر کمونیسم طبقه کارگر را بالای سرخود در پرواز خواهد داشت.
ثریا شهابی
١٥ نوامبر ٢٠١٣