مقدمه: متنی که میخوانید متن پیاده شده و تدقیق شده، مصاحبه رادیو نینا با ثریا شهابی است که در تاریخ ۱۵ ژانویه ۲۰۱۵ پخش شد.
مژده اورنگ: شنوندگان عزیز رادیو نینا درود بر شما، مژده اورنگ هستم در این برنامه همراه با ثریا شهابی به اتفاقات اخیر پاریس می پردازیم. ثریا شهابی عزیز با سلام و خوش آمدگویی به شما. روز چهارشنبه هفتم ژانویه ی ۲۰۱۵ شاهد حمله ی تروریست های اسلامی به دفتر مجله ی شارلی ابدو بودیم، می شود در مورد این جنایت دهشتناک برای شنوندگان توضیح بیشتری بدهید.
ثریا شهابی: همانطور که اشاره کردید در این روز تعدادی از تروریستهای اسلامی به مجله ی شارلی ابدو حمله کردند به بهانه ی انتشار کاریکاتورهایی علیه اسلام و مسخره کردن محمد، تعداد دوازده نفر را حداقل کشتند و تعداد بیشتری را زخمی کردند. آن
اوایل صحبت بود که داعش این کار را کرده است اما اخیرا القاعده مسئولیت این ترور را بر عهده گرفته است و متعاقب آن دو عملیات دیگر هم در فرانسه بود و همانطور که همه اخبار را شنیده اند، تظاهرات خیلی وسیعی در محکومیت عملیات تروریستی صورت گرفته. به هر حال این یکی از آن نوع عملیات هایی است که سنتا جریانات اسلامی در غرب انجام می دهند و یادآور کار مشابهی است که جمهوری اسلامی در رستوران میکونوس با رهبری حزب دمکرات کرد و تعداد زیادی را به رگبار بست و به اصطلاح به بهانه ی مذاکره جمعشان کرده بود و به دام انداخت و ترور کرد.
بهرحال، این ترور توسط القاعده صورت گرفته باشد یا داعش یا یکی دیگر از هم خانواده های ارتجاع اسلامی، موج وسیعی از خشم و نفرت را نسبت به این عملیات تروریستی و در حمایت از قربانیان آن، که کارکنان مجله ی محبوبی هم بوده، براه انداخته است. قربانی شدن کسانی که با مجله کار می کردند و بعلاوه ژورنالیست هایی بودند که خیلی از آنها گرایشات چپ و رادیکال داشتند، قربانی شدن کسانی که مخالف عملیات میلیتاریستی خود فرانسه بودند، مثلا زمانی که به لیبی حمله کردند، به هرحال یک اعتبار ویژه ای به قربانیان این ترور در افکار عمومی ترقیخواه و بشردوست جهان داد. منتهی در ادامه، این اعتراض تبدیل به تظاهراتی شد که در صف مقدم آن سران تروریست دول غربی و از جمله نتانیاهو و امرای مرتجع امارات ایستاده بودند و ابعاد دیگری پیدا کرد. امری که حتما لازم است جداگانه در موردش صحبت کنیم.
اما تا جایی که به خود این عملیات برمیگردد، این یک موج دیگری از عملیات تروریستی بوده که ما در آفریقا، خاورمیانه، افغانستان و پاکستان و عراق و سوریه و لیبی، در این کشورها، شاهدش هستیم. این طرف و آن طرف در کشورهای غربی هم شاهدش هستیم.
این ترور از جنس همان فراخوان هایی است که خمینی داد در مورد این که نویسنده ی کتاب آیات شیطانی را بکشید و مهدورالدم است و کسانی که کتاب هایش را چاپ می کنند هر جا مسلمانان گیرش آوردند اعدامش کنند. از جنس همان به اصطلاح جهادهای اسلامی است و در یک شرایط دیگری و در یک تناسب قوا دیگری در یک معادلات سیاسی دیگری.
اسلام سیاسی امروز، که در راسش جمهوری اسلامی بود، مطلقا در چنین موقعیتی نیست که بتواند این عملیات را رهبری کند. این ها خارج از رهبری جمهوری اسلامی، اساسا توسط گروه های دیگری مانند القاعده و داعش و انواع و اقسام دارودسته های مافیای اسلامی صورت میگیرد، که با پول و اسلحه ی غرب و ناتو و قطر و عربستان سعودی و ترکیه مدتها است به خاور میانه تزریق می شوند. در ماجرای لیبی و در بمباران عراق در عملیات به اصطلاح آزادسازی سوریه، این ها تا دندان مسلح شدند و امروز افسارشان رها شده است. افسارشان رها شده است تا به اصطلاح در این میدان تقابل افسار گسیخته میلیتاریسم دولتی، و انواع و اقسام دسته های حاشیه ای تری مانند القاعده و داعش، برای خود جایی باز کنند. این ها که با به خون کشیدن و منجلاب کشیدن، هنوز به قدرت نرسیده اند، می خواهند ابراز وجود کنند. با به خون کشیدن افراد بی گناه. با قتل و ترور کاریکاتوریست های بی گناه مجله ی شارلی ابدو ابراز قدرت می کنند. افسارشان رها شده است. هرجایی که بتوانند خون می پاشند به جامعه. ما یک طرف میلیتاریزم دولتی را داریم، مانند نتانیاهو و دولت اسرائیل که با تکیه به سازمان ملل و ناتو، بلدوزر می اندازد روی خانه های فلسطینی های بیچاره و کودکانشان را می کشند و کودکی که پناه گرفته در پشت پدر، را به رگبار می بندند و دنیا هم می داند که با غزه چه کردند و یک طرف دیگر یک دارودسته ی تروریست افسار گسیخته ای داریم مانند القاعده و داعش که دارند به معادلات خاورمیانه اضافه می شوند. این ها در این ماجرا سهم می خواهند. در این دنیا چند قطبی افسار گسیخته تقابل جریان های ملیتاریزم و تروریزم دولتی از ناتو و آمریکا تا تروریزم دولتی ایران، این ها هم سهم میخواهند. اما تا آنجایی که به این واقعه برمی گردد، این یک عملیات تروریستی بسیار کثیف و بسیار نفرت انگیز بوده و خشم همه را برانگیخته. کاری است از جنس همان ترورهایی که در خاورمیانه و این و آن گوشه پرت جهان بیش از یک دهه است که صورت میگیرد.
مژده اورنگ: روحانی مثل همیشه یکی به نعل زده و یکی هم به میخ! او از طرفی این جنایت را محکوم کرده است و از طرف دیگر به عنوان توهین به اسلام و اعتقادات مردم این حرکت را محکوم کرده، نظر شما چه است؟
ثریا شهابی: خوب، روحانی هم اگر محکوم نمی کرد چه کاری می خواست بکند؟ می خواست از این عملیات دفاع کند؟ این ها تازه دارند سعی میکنند زنگوله های اسلامی را از پاهایشان باز کنند. واقعیت این است که جمهوری اسلامی به بن بست ایدئولوژیک رسیده است و شکست ایدئولوژیک خورده است. آن جامعه آرمانی اسلامی و عدل الهی که وعده می دادند که گویا با پیاده شدن آن ایران و جهان بهشت برین میشود را ببینید! فقر و فساد و فحشا و بی حقوقی و اختناق و سرکوب، بی داد می کند. چیزی از اسلامیت جامعه به جای نمانده است. کسی تره خورد نمی کند برای ترهات اسلامیشان. شکست ایدئولوژیک خیلی عمیقی خورده است. جمهوری اسلامی ایران امروز یک بحران هویتی دارد. جمهوری اسلامی در حال سازش با غرب بود و مراحل پذیرفته شدنش به بازار جهانی را طی می کرد، که داعش در عراق سردرآورد و کاسه و کوزه ی این ها را برهم زد. باز امروز تلاش میکند به عنوان نیرویی که می خواهد با داعش روبرو شود و پیشروی آن را کنترل کند، ظاهر شود. مشغول مذاکره با آمریکا بود، که این عملیات تروریستی در فرانسه صورت گرفت. همه می دانند که جنس این ها جنس جمهوری اسلامی است، هرچند که خارج از رهبری و تصمیم سیاسی سران جمهوری اسلامی ایران و خارج از حال و هوای امروز آنها باشد. از این روست که نزدیکی غرب با جمهوری اسلامی، به اصطلاح با شفافیت و بطور کامل فعلا امکانش نیست.
عملیات های تروریستی از نوع شارلی ابدو دیروز جمهوری اسلامی ایران، برای این بود که همه را ساکت و خفه کنند که وقت و فرصت بدهید این ها حکومت عدل الهی و اسلامی شان را بسازند و برقرار کنند. که امروز ساخته اند و برقرار کرده اند! شکل و شمایل امروزشان، گواه شکست عمیق ایدئولوژیک شان است.
در نتیجه می خواهم بگویم که محکوم کردن این ترور از طرف دولت روحانی، تلاشی است برای این که فاصله بگیرند از این عملیات تروریستی و اعلام کنند که دولت ایشان دیگر از این جنس نیست! اما از طرف دیگر، بارها و بارها اعلام کرده است که به عقاید مردم نباید توهین کرد و توهین به اسلام را سرزنش کرده اند.
این محکوم کردن برای خالی نبودن عریضه است. آنچه که واقعی است این است که هر کدام از این عملیات ها، یک تیری است به ارکان ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران. مهم نیست روحانی چه می گوید. دنیا، و بیشتر از هر کسی مردم ایران و محرومین جامعه ی ایران می دانند که جمهوری اسلامی چه است و چطور به قدرت رسیده و در طی این سال ها چطور در قدرت مانده است. برای همین است که شما در اعتراضات می بینید که تا صدا درمی آید می گویند که داعش های خودی! این داعش های خودی سی و چند سال قبل همین دارو دسته بودند، امروز احتیاج ندارند به این چنین عملیات هایی و بعلاوه نمی توانند رسما و علنا در راس آن قرار بگیرند!
امروز سعی می کنند که آن چهره شان را پنهان کنند. این محکوم کردن ها در واقع تلاشی است برای پنهان کردن هم خانوادگی بودن ایدئولوژیک حکومت تهران با القاعده. وگرنه مگر خودشان از این کارها نکرده اند! علاوه بر سرکوب های وسیع در داخل، رسما و علنا دسته ها ی ترورشان را می فرستادند خارج کشور و مخالفین سیاسی و کمونیست های زیادی را ترور کردند. فتوای قتل بخاطر کتاب آیات شیطانی، فتوا خمینی بود، که رهبر همه شان است. می خواهم بگویم این محکوم کردن ها، بیشتر یک تلاش است برای پنهان کردن چهره ی خودشان. تلاش برای پنهان کردن هم خانواده بودن و همجنس بودن، از نظر ایدوئولوژیک، با این عملیات تروریستی است که این طرف و آن طرف دنیا میشود.
دولت روحانی و ولی فقیه، امروز راه نجات شان را در چیز دیگری غیر از این عملیات ها پیدا کرده اند. در تلاش اند که به کلوپ تروریست های دولت های رسمی در دنیا اضافه شوند. با مقرراتی که دولت های تروریسم میلیتاریستی غرب، میلیتاریزم رسمی و قانونی خاورمیانه، چون عربستان سعودی، قطر و ترکیه، و در کمپ نیروهایی که در کمپ بورژوازی غرب هستند، مثل دولت اسرائیل، و با کمال احترام عمیق به سازمان ملل و همه ی مراجع بین المللی، جوامع خود و جامعه جهانی را تروریزه کنند.
مثل اسرائیل، که غزه را ماه ها و ماه ها می کوبد و محاصره ی اقتصادی می کند و نمیگذارد غذا و دارو برسد و مردم فلسطین را قتل عام می کند، محترم باشند! جمهوری اسلامی سعی می کند به این کلوپ نزدیک شود، تا گروه های تروریستی خارج از تنظیمات جامعه ی جهانی! تحت تنظیمات سازمان ملل، و بعنوان عضو محترم آن کلوپ تروریسم پذیرفته شده ی غرب، به حیات سیاسی و اقتصادی اش ادامه دهد. در نتیجه احتیاج دارد که این ها را محکوم کند. خوب سی سال قبل، محکوم که چه، با گردن برافراشته می گفتند این ها افتخارات انقلاب اسلامی ایران است.
مژده اورنگ: بعد از جنایت در پاریس، موجی از وحشت بیشتر کشورهای اروپایی را دربرگرفته است و مردم احساس ناامنی می کنند. خیلی ها عنوان کردند ممکن است کشور بعدی سوئد باشد، نظر شما چه است؟
ثریا شهابی: خشم و نفرت و ترس عکس العمل طبیعی است که بالاخره در چنین عملیات هایی به آدم دست می دهد. مثل آن ترس و وحشتی که در عملیات اسید پاشی در اصفهان به دختران دست می دهد که اگر بیرون بیاییم ممکن است هرکسی که فکر کند که شما در کنار زدن پوشش اسلامی زیاده روی کرده اید، به صورت شما اسید بپاشد! این ترس و وحشت امروز در ابعاد دیگری، در ابعاد وسیع تری شکل گرفته است. خشم و ترس و وحشت و احساس ناامنی، و تلاش برای این که یک جوابی و یک صف مقاومتی در مقابل این فجایع و این عفونت و چرک و این تروریزم کور پیدا شود، بسیار طبیعی است. مردم تلاش می کنند که یک صف مقاومتی بسازند.
این که گفته اند سوئد می تواند جغرافیای بعدی در اروپا برای این نوع عملیات باشد، من نمیدانم متکی به چه است. می تواند خیلی دلبخواهی باشد. اما این ترس را می شود تبدیل به یک ترسی کرد، از این دشمن موهوم! این ترس را می شود به سمتی هدایت کرد که عاملین این منجلاب، عاملین این عملیات تروریستی را پشتش قایم کرد و آن را کشاند به سمت هر نیروی فاشیستی که ادعا بکند و نشان دهد که به اصطلاح امنیت را، با قتل عام یا سرکوب هم که شده است، میخواهد و میتواند برقرار کند.
این نگرانی و ترس طبیعی است، ما شاهد آن هستیم که چطور الان سران دولی که خودشان ابعاد جنایاتشان میلیون ها میلیون برابر بیشتر از جنایت ای است که در پاریس صورت گرفت، می آیند در صف تظاهرات وسیع پاریس و با هم دست می گیرند! و می خواهند این خشم و نگرانی مردم را به سمت اعتماد به خودشان بکشانند. که به ما، سران دول تروریستی جهان، برای کنترل اوضاع، اعتماد کنید! و ما می توانیم امنیت را برقرار کنیم!.
در نتیجه می خواهم بگویم که در خلاء یک مقاومت انقلابی از طرف طبقه کارگر و از طرف محرومین جامعه، از طرف محکومینی که تحت حاکمیت همه ی این سران و دول اروپایی و دول خاورمیانه، دهه ها است که در منگنه اند، این خشم و ترس میتواند به عکس خود تبدیل شود.
میتواند به سمت قدرت بیشتر تروریسم رسمی و قانونی دول غربی و دول خاورمیانه، از جمله شیخ نشین ها تا امیر اردن که در تظاهرات پاریس بودند، کانالیزه شود. کما اینکه در این تظاهرات این کار را کردند و این خشم و این نگرانی را تبدیل به این کردند که بیاورند به سمت خودشان که به ما اعتماد کنید.
این تظاهراتی بود که آن را صف اتحاد ملی خواندند! اعلام کردند که این اتحاد ملی فرانسه، اتحاد بین مردم فرانسه، بین محکومین و حکومت کنندگان، است. یعنی اتحاد بین قربانیان تروریسم با همه ی سران دولتی که خودشان منشاء تروریزم هستند، است. در نتیجه به نظر من خشم و احساس عدم امنیت واقعی را پشت اعتماد به دولت های میلیتاریستی بردند یا حداقل سعی میکنند ببرند! خود دولت فرانسه، در تخریب لیبی و کشتار و قتل عام هایی که در خاورمیانه صورت گرفت، دست کمی از القاعده ندارد. در تظاهرات تاریخی پاریس در اعتراض به ترور شارلی ابدو، از جمله سارکوزی می خواسته که به صف مقدم برود و بخاطر اینکه رئیس جمهور نیست به صف مقدم نرفته است. میخواهند منافع مشترکی بین حکومت شوندگان و حکومت کنندگان تعریف کنند، علیه یک دشمن واهی. معلوم نیست دشمن آن ها چه کسی است! چه کسی می خواهد باشد! وقتی که شیخ عربستان سعودی و جمهوری اسلامی، در سمت غرب است، و قطر و ترکیه و امارات مرتجع عربی همه و همه متحد غرب اند، این دشمن را می خواهند به کدام سمت کانالیزه کنند! هنوز بر سر اینکه، پس از این ترور، قرعه محوری شر را به نام کدام مردم محصور در کدام جغرافیای سیاسی بی صاحب، از گردنه خارج کنند به توافق نرسیده اند.
در نتیجه به عنوان یک مشاهده ی واقعیت دارد این خشم و نفرت و احساس عدم امنیت، وجود دارد. اما به عنوان پاسخی که این خشم و نفرت و عدم امنیت را بشود به طرف آن پاسخ ها کانالیزه کرد دو جواب وجود دارد. یکی اینکه دولت های غربی با این پروژه ی اتحاد ملی و این که مردم باید به ناتو و دول غربی برای برقراری امنیت اعتماد کنند، آن را به سمت این دولت ها کانالیزه کنند. و یک جواب رادیکال انقلابی است که محرومین جامعه، حکومت شوندگان، کمونیست ها و کارگران دارند و می توانند مدعی برقراری امنیت انقلابی شوند. این کار نیروی هایی است که جواب انقلابی و جوابی که منافع اکثر محرومین جامعه را نمایندگی می کند را به این اوضاع بدهند و بخواهند امنیت را برقرار کنند. یک رکن آن، به صورت متشکل و مستقل از این دولت ها ظاهر شدن است. در مقابل رفتن در صف آقای نتانیاهو و امیر اردن به اصلاح علیه تروریزم اسلامی صف کشید! این جدال، جدال بین دو صف تروریستی است. یک صف رسمی دولتی که در سازمان ملل و ناتو هستند و یکی صف افسار گسیخته ی انواع و اقسام دسته جات اسلامی و ملی مذهبی که با پول و اسلحه ی همین ها مسلح شده اند، که افسار آنها رها شده.
صحبت بر سر این است که این دولت ها و از جمله جمهوری اسلامی، می خواهند انحصار تروریسم را داشته باشند. میخواهند این تروریزم دولتی و قانونی باشد که قواعد زندگی مردم را تعیین می کند و معلوم میکند که چه کسی را چه وقت و کجا میتوان و مشروع است که ترور کرد و به قتل رساند. اجازه نیست که گروه های سرخود، بیایند هرجور که می خواهند قتل و آدم کشی کنند. قتل و آدم کشی ها تنظیمات دارد! و تنظیمات آن دست دول امپریالیستی، میلیتاریستی، دولت های مرتجع متحدشان در منطقه، و کسانی است که به عنوان نماینده ی ملت ها در سازمان ملل پذیرفته و نشسته اند.
مژده اورنگ: شما هم در صحبت هایتان اشاره کردید، در تظاهرات میلیونی که در فرانسه شاهد آن بودیم در صف مقدم تظاهرات کسانی را دیدیم که باعث همه ی این جنگ ها و خشونت های وحشیانه در دنیا هستند. دولت فرانسه این تظاهرات را یکی از بزرگترین تظاهرات تاریخ فرانسه دانسته است. تعداد زیادی از شرکت کنندگان مخالفین سیاست های دست راستی دولت فرانسه بودند. این تناقض را چطور می شود توضیح داد؟
ثریا شهابی: به نظر من تناقض بزرگی است و قابل توضیح است. ببینید تا آنجایی که خشم و نفرت و محکوم کردن باشد، اکثریت مردم دنیا از این عملیات تروریستی متنفرند و آن را محکوم می کنند. اما وقتی به عنوان پاسخ به ترکیب صف مقدم این تظاهرات نگاه میکنید، که در صف جلو و دست اندر دست، و گوش تا گوش، سران میلیتاریزم دولتی و سران تروریست دنیا ایستاده اند، که فقط جای آقای خامنه ای و آقای روحانی آنجا خالی ست، آنوقت باید به خودتان بگوئید که کار یک جایش خراب است. روحانی و خامنه ای حسرت این را میخورند که چرا شانس آن را نداشته اند که در این کلوپ و در صف مقدم باشند.
سوالی که پیش می آید این است که: دعوا برسر چیست؟ این چگونه دعوایی است در راسش نتانیاهو می تواند باشد و میلیون ها نفری که متنفرند از میلیتاریزم دولت اسرائیل و ناتو و فرانسه و آمریکا هستند! این تناقض را این گونه میتوان توضیح داد، که به خاطر گم بودن میدان جدال است. جدالی که وجود دارد آن جدالی نیست که آقای اولاند و یا اوباما و نتانیاهو با طرف مقابل دارد! دعوا بر سر چیست؟ شما الان در سایت ها می خوانید و در این همه مباحث که دعوا بر سر آزادی و عقیده و بیان است!
گویا آزادی و عقیده و بیان در حال خدشه دار شدن است و در دفاع و حمله به آن، دو صف هستند. صف مخالفین و موافقین آزادی و عقیده و بیان! یک طرف جبهه راست است، شامل اسلامیست های تروریست و در صف مقابل طرفداران آزادی بیان و نتانیاهو و امیر اردن و چپ ها و کمونیست ها هم هستند! این واقعیت ندارد و دروغ است این دعوا بر سر آزادی عقیده و بیان و مخالفین آزادی عقیده و بیان نیست.
به نظر ما هم تمام این جانیانی که ژورنالیست های شارلی ابدو را وحشیانه کشتند باید محاکمه شوند و دستگیر شوند و هیچ کس حق ندارد تعرض کند به کسی بخاطر این که کاریکاتوری علیه محمد کشیده است یا او را مسخره می کند.
صبح تا شب این دولت ها دارند ادبیات خشونت آمیز و تحقیر آمیز و توهین آمیز چه به اسم مذهب و چه تبلیغات سیاست های دولت تولید می کنند. اسلام سرتاسر دین تبلیغ خشونت ، زن ستیزی و توهین و تحقیر است. همین دولت های به اصطلاح متمدن غربی، پول هم میدهند و مدارس اسلامی هم درست می کنند و در تاسیس مسجد هم کمک می کنند. خود دولت ها فقرا را تحقیر می کنند! تامین اجتماعی بگیر ها را تحقیر می کنند! صبح تا شب مشغول این پروپاگاندها هستند و عقیده و بیانشان هم آزاد است و نگران خدشه دار شدن احساسات من و شما هم نیستد! آن کسی عقیده و بیانش نقض می شود، که قدرت ندارد، که تحت حاکمیت دولت هایی است که در قدرت اند.
میخواهم بگویم که درست است که باید جلو هر کسی که آزادی بیان کسی را محدود میکند، گرفت. باید جلوی حمله به منتقدین به اسلام و همه ی مذاهب و همه ی عقاید ضد بشری، و جلوی حمله به همه کسانی که به هر شکلی میخواهد علیه مذهب و اسلام ابراز وجود کنند، را باید گرفت. اما این دعوا بر سر آن نیست! دعوا دنیای توحش و دنیای تمدن نیست! اگر شما در این دعوا به این شکل وارد شوید، از پیش باخته اید! در این صف بندی کاذب جریانات اسلامی و فاشیست ها می برند. برای اینکه در غرب هم آزادی عقیده و بیان به آن معنا وجود ندارد! برای اینکه ریاکاری ای که در جوامع غربی در مورد آزادی عقیده و بیان است، محدودیت هایی را پیش پا شما به عنوان آدم آزادی خواه و کمونیست و محرومین جامعه می گذارد که در مقابل اسلامی ها نمی کذارد! نمیتوانید آنها را دور بزنید. یک امکاناتی در مقابل ارتجاع مذهبی می گذارد که با آن ابزار نمی توانید دورش بزنید.
خود کنوانسیون های حقوق بشر و حقوق کودک و ممنوعیت خشونت علیه زنان، سرتاسرش نوشته است که باید عقاید مذهبی و فرهنگی مردم محترم شمرده شود! آزادی عقیده و بیان مشروط و محدود است، به مذهب و فرهنگ و ملیت و فقر و ثروت! هیچ کدام از این اسناد جهان متمدن منشاء آزادی بی قید شرط عقیده و بیان نیست! شما نمی توانید هالوکاست را نفی کنید، به زندان می اندازنتان! شما نمیتوانید قربانیان سرخپوستان آمریکا را مسخره کنید، به زندان می روید چون قانون تصویب کرده اند! اسلام از این استفاده می کند. کمااینکه می کند و می گوید خوب آزادی عقیده، شما به من توهین می کنید، پس بگذارید من هم به آن توهین کنم. این میدان جدال دو قطب ارتجاعی است، این میدان جدال دو نیروی مخوف ضد انسانی و میلیتاریستی و تروریستی است. یک طرف دولت های میلیتاریستی هستند که در رقابت در صفوف خودشان تخریب خاورمیانه را میدان عمل خود کرده اند، انواع و اقسام دستهجات تروریست هم تولید می کنند و یک طرف دیگر یکسری افسار گسیخته و انواع و اقسام گروه های از مغز تهی شده ای که اتفاقا اسلام چهارچوب ایدئولوژی مناسبی است برای آن ها. امروز هر کسی که می خواهد جنایت مشابه کند اول میگوید من مسلمان هستم! جوان سفیدپوست امریکایی، که مشخص نیست کی مسلمان شده است، می خواهد عملیات تروریستی انجام دهد و می گوید من مسلمان هستم و مسلمان شده ام! برای اینکه این ایدئولوژی، از نظر سیاسی همچین امکاناتی می دهد.
در این جدال دو قطبی، به اصطلاح بین طرفدران و مخالفین آزادی عقیده و بیان، جایی که محدود کردن عقیده و بیان به بهانه ی احترام به عقاید مذهبی مردم قانون بین المللی است، اتفاقا جریانات ارتجاعی می برند! جریانات فاشیستی و اسلامی می برند!
دعوا بر سر این نیست که گویا یک جریان قرون وسطی یی در مقابل رنسانس ایستاده است! دعوا بر سر این است که دو قطبی ای که در دنیا بود شکسته است و الان یک دنیای چند قطبی دارید و از یک طرف هم جمهوری اسلامی می خواهد خودش را به آن اضافه کند. ناتو، عربستان سعودی، قطر، ترکیه، چین و روسیه هستند. همه ی اینها هستند. و در این دنیای چند قطبی، می خواهند توازنی بین خودشان برقرار کنند. در این میدان گروه های حاشیه ای تری هم هستند، که هنوز به قدرت نرسیده اند. مانند داعش، القاعده و جبهه ی النصر و بوکو حرام! این ها هم اگر به قدرت می رسیدند یک مقداری، هفتصد، هشتصد هزار نفری می کشتند بعد حکومت سیاه شان را برقرار می کردند و نماینده شان را در سازمان ملل می گذاشتند. کمااینکه نتانیاهو و شیخ عربستان و امیران مرتجع امارات و جمهوری اسلامی ایران نشسته اند.
این ابزار را باید از دست جریانات اسلامی و دست راستی گرفت که دعوا بر سر آزادی و عقیده و بیان است. هرعقیده و بیانی باید آزاد باشد. نقد مذهب و هرمذهبی، باید مطلقا آزاد باشد. هیچ کس حق دخالت ندارد. منتهی اینجا دعوا بر سر این نیست. اینجا دعوا بر سر این نیست که گویا باید به اعتقادات مردم احترام گذاشت و یا همچنین احترامی نباید گذاشت! عقاید نفرت انگیز و خشونت آمیز قابل نفرت نه احترام است. منتهی وقتی که میدان جدال گم می شود، آن وقت است که صف آقای نتانیاهو با آن چپی که رفته و فقط نفرتش را از این عملیات کشتار تروریستی می خواهد نشان دهد با هم قاطی می شود. آنجاست که نمایندگان دست راستی دولت های غربی و امیر اردن و اردوغان و انواع و اقسام دسته جات روسا دولت های ارتجاعی، نماینده ی برقراری نظم می خواهند بشوند. معلوم نیست که قرعه باید به اسم چه کسی بیرون بیاید که این ها بخواهند تصمیم بگیرند که فردا این نیرو را پشت خود بیاورند، که ما می خواهیم جامعه را در مقابل تعرض تروریزم اسلامی سرکش نظم بدهیم! آمریکا امروز در همکاری با جمهوری اسلامی، شبه نظامیان شیعیان را در عراق تقویت می کنند برای به اصطلاح جنگ در مقابل داعش! این ها ضد اسلامی و طرفدار آزادی عقیده و بیان هستند؟ این ها متمدن هستند؟
این دعوا، دعوای جهان چند قطبی بر سر تقسیم قدرت است. یک جریانات سوپر ارتجاعی آدم کش هم به کلوپ اضافه شده است. وگرنه بوکو حرام که دوهزار، دوهزار به اصطلاح مسلمان را می کشد! مگر در عراق آنهایی را که کشته میشوند به اصطلاح مسلمان نیستند؟ مگر در کوبانی آنهایی که کشته می شوند یا می جنگند بخش زیادی از آن ها مهر اینکه که اسلام را قبول دارند، نخورده اند؟
جنگ بین دنیای توحش و دنیای اسلام نیست، جنگ بین نیروهای تروریستی است که از مردم بی گناه قربانی می گیرد. جنگ و رقابت بین تروریزم اسلامی و تروریزم دولتی از جمهوری اسلامی تا ناتو و آمریکا و فرانسه است با هم و با تروریسم افسارگریخته دستجات جنایی حاشیه ای تر. و این جا، خون و قربانی شده نویسندگان چپ و آتئیست روزنامه ی شارلی ابدو قرار است بشود دست مایه ی عروج جریانات دست راستی و رهبری این میلیتاریزم دولتی، که می خواهند امنیت برقرار کنند. هر نسخه فاشیستی از آن بیرون می آید. در این جدال یا اسلامیون می برند یا میلیتاریزم دولتی غرب و یا هردو آنها، و قربانی آن میلیونها مردم محروم در اروپا و خاورمیانه اند. همان آتئیست ها همان کمونیست ها، طبقه ی کارگر و کسانی که توهم دارند براین که گویا می شود وحدت ملی بوجود آورد. پشت صف بندی نیروهای مخالف و موافق دفاع از عقیده و آزادی بیان، این هایی که امروز در میدان اند، وحدت واقعیت ندارند.
وحدت می شود بوجود آورد، حول امن کردن محیط زندگی و کار مردم و کوتاه کردن دست همه ی این دستجات تروریستی. طبعا آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان یک پرچم جدال، در میدان برقراری امنیت شهرندان از قاهره و بغداد تا پاریس و لندن است. آزادی عقیده و بیان تنها یک محصول پیشروی، در میدان جدال بر سر تامین امنیت است. مسئله طرح آلترناتیو، و پاسخ انقلابی و رادیکال بر سر برقراری نوعی از امنیت است، که میتوان آن را تنها و تنها به نیروی پایین برقرار کرد. در فقدان چنین آلترناتیوی از جانب نیروهای مترقی، از جانب کمونیست ها و طبقه کارگر، هر پاسخ و راه حل فاشیستی و دست راستی، از جانب بورژوازی غیراسلامی در غرب و اسلامی در خاورمیانه، شانس پیدا میکند.