خانم مهرانگیز کار در مقاله منتشره شان در سپتامبر ٢٠٠٨ ، تحت عنوان "سکولاریسم و جنبش زنان در ایران"، که متن سخنرانی ایشان در گردهمایی جنبش جمهوری خواهان دمکرات و لائیک ایران است، در مورد جنبش دفاع از حقوق زنان رهنمودهای قابل بحث و تاملی میدهند. ایشان بر متن مرور کوتاهی بر پیشینه سکولاریسم در تاریخ تحولات سیاسی ایران، نگاه کوتاهی به این تاریخ از مشروطه تا به امروز میکنند، به واقعیات مهمی اشاره دارند و در عین حال به نتایج قابل بحث و تاملی میرسند. ایشان به تاریخ به قدرت رسیدن جنبش اسلامی در ایران اشاره درستی میکنند، بر ناآگاهی وضعف هایی در جنبش سکولار و ضد دیکتاتوری، جنبش آزادیخواهانه دوران انقلاب و دنباله روی آن از جنبش اسلامی به رهبری خمینی نقد میگذارند، زمینه های این دنباله روی را بازگو میکنند و ناگهان خطاب به جنبش زنان به نحو "معجزه آسایی" رهنمو تکرار همان تجربه را میدهند! و همان اشتباهات را بعنوان چراغ راهنمای جنبش زنان در مقابل مردم میگذارند.
خانم کار در در این مقاله، سخنرانی، در بررسی نحوه شکل گیری انقلاب ٥٧ تلویجا تاکید میکنند که ایران یک جامعه اسلامی نبود و نیست یا به قول ایشان، "گرایش بخش بزرگی از جمعیت ایران «سکولاریسم» و جدایی دین از دولت بود". خانم کار میگوید انیکه بخش سکولار جامعه در انقلاب ٥٧ نتوانست به یک نیروی سیاسی سازمان یافته و مقتدر تبدیل شود به این خاطر بود که " در نبود احزاب نیرومند و مستقل سیاسی، "مساجد که در دوران محمد رضا شاه پهلوی تعدادشان بر حسب اراده شاهانه رو به فزونی داشت" تبدیل به ستادهای حزبی شدند و از این ستادهای حزبی و شبکه به هم پیوسته آنها در سطح کشور توانستند به انقلاب ایران رنگ اسلامی بزنند یا بقول خانم کار"به تدریج توانست افزودن پسوند اسلامی بر انقلاب ایران را توجیه کند."
و اضافه میکنند که، در انقلاب ایران مبارزه با امپریالیسم جایگاه عمدهای داشت و انقلابیون با گرایش سکولار به این مبارزه آن قدر بها میدادند که حاضر شدند به بهای تضعیف امپریالیسم، با رهبران دینی همسو و هم پیمان شوند!
این تاریخ نگاری تا اینجا با هرفرمولبندی که گفته شود، صادقانه و واقعی است. در انقلاب ٥٧، در فقدان یک حزب قدرتمند سیاسی که بیانگر مطالبات سکولار، مترقی و انسانی مردم باشد، شبکه مساجد که در سایه "اراده شاهانه" گسترش یافته بودند به مثابه ستادهای حزبی یک جنبش سیاسی عمل کردند و بخش اعظم نیروهای سکولار، انقلابی و چپ را که از فقدان تشکل و رهبری مستقل خودشان در رنج بودند، دنباله رو خود کرد. در فقدان یک رهبری مترقی و مردمی، میلیونها نفر به پاخاسته و به فعان آمده از دیکتاتوری پهلوی را با شعار "همه با هم" در "مبارزه با امپریالیسم" و علیه دیکتاتور که خود را در شعار "مرگ بر شاه" متجلی میکرد، به دنباله روی از جنبش اسلامی کشاند. نه همه، که اکثر انقلابیون و مردم را پیاده نظام همان جنبشی کرد که با به قدرت رسیدن در قدم اول آنها را قتل عام کرد.
خانم کار در مورد جریان اسلامی و ادعاهایشان میگوید، خمینی تأکید داشت پس از سقوط نظام شاهنشاهی، وی به قم خواهد رفت و مدیریت کشور را به افراد و گروههایی که شایسته مدیریت کشور هستند خواهد سپرد و مردم به این میثاق اعتماد کردند و "از خمینی فرمان بردند." این تاریخ نگاری هم، به هر شکل گفته شده باشد، واقعیت دارد.
خواننده انتظار دارد که این تاریخ نگاری مقدمه ای بر درس آموزیهایی از گذشته باشد. اما در کمال تعجب از خانم کار میشنود که جنبش زنان برای پیروزی باید همان اشتباهات ٣٠ سال قبل را مرتکب شود. تاریخ نگار به نحو "معجره آسایی" وقایع را به ماتریال فراخوانی برای درسهایی ناموزون برای امروز تبدیل میکند.
خانم کار در مورد جنبش حق زن میگوید، "در حکومت دینی برابری زن و مرد ناممکن است"، این خواننده را متقاعد میکند که خانم کار برخلاف خانم عبادی از اسلام و این ادعای مضحک که اسلام "دین نجات بخش زنان" است، فاصله میگیرد. اما خانم کار باز اشتباهی را که در انقلاب ٥٧ بعنوان یک "سکولار و آزادیخواه" مرتکب شد تکرار و اعلام میکند که " هر گاه فعالان جنبش زنان از طیف دینی یا غیر دینی بتوانند به کمک جمعی از فقها مفاهیم برابری را از متون دینی استخراج کنند، کار بر فعالان زن آسان می شود" و "و یک چنین رویدادی به جنبش و درونمایه آن که سکولاریسم است یاری می رساند" بعلاوه تاکید میکنند که " به مضحکه گرفتن شیوه هایی که فعالان با گرایش دینی در جنبش زنان به کار می برند چشم بستن بر واقعیات اجتماعی است."
و ظاهرا خوانند باید خود را به نادانی بزند و از خانم کار سوال نکند که چرا؟ مگر همین به اصطلاح "امکانگرایی" انقلابیون ٥٧ نبود که آنها را از شب های شعرای سکولار، از انجمن های سکولار صنفی معلمان و کارمندان و کارگران، از تئاترهای هنرمندان انقلابی و برشت و مارکس و شوراهای محل کار و از انجمن های دانشجویان و دانش آموزان مبارز، از جلسات بحث و جدل در مورد سوسیالیسم و آزادی زندانی سیاسی، به مساجد و تکیه ها و منبر آخوندها و تاسوعا ها و عاشوراها و الله اکبر گویی بر پشت بام ها کشاند؟ چرا باید باز آن تجربه را امروز با شعار "همه با هم" برای حق زن زیر عبای آیت الله ها تکرار کرد؟ اپوزیسیون شاه از موضع ارتجاعی با اپوزیسون شاه از موضع سکولار و مترقی و انقلابی و سوسیالیستی آن روزها سازگاری نداشت، همسو و هم پرچم و هم افق و هم آینده نبود. همانطور که امروز مطالبات زنان مجلس که بقول شما برخی تبعیض ها را میپذیرند و برخی ها را نمی پذیرند، با جنبش سکولار زنان هم سویی وجود ندارد. چرا جایی که میتوان همچون جنبش حق زن در شهر کوچکی چون مریوان خواست لغو قوانین ضد زن از قانون اساسی را کرد، باید مردم و جنبش حق زن را به دنباله روی از مطالبات خانم های مجلس نشین، اعضا هم خانواده حکومت اسلامی، کشانند؟
واقعیت این است که این نه یک امکانگرایی با درایت که یک فرصت طلبی سیاسی خطرناک است که بیش از آنکه خدمتی به تحقق امر رهایی زن بکند، راه پیشروی زنان مجلس را هموار میکند و ماتریال جدل داخلی حکومت را تهیه میکند.
همه با هم برای حق زن روزی در خدمت جنبش سکولار حق زن است که رهبری و پرچم آن در دست همان نیرویی باشد که شما هم معتقدید که فقدانش در انقلاب ٥٧ موجب پیشروی جریان اسلامی شد. همه با هم برای حق زن روزی در خدمت جنبس سکولار حق زن است که پرچم آن در دست یک سازمان، جنبش و حزب قدرتمندی باشد که رایکال ترین، انقلابی ترین و پیشروترین مطالبات زنان را بر پرچم خود دارد. این را تجربه خود خانم کار از انقلاب ٥٧ به ایشان میآموزد هرچند که خود شخصا از آن فرار میکنند.
باید از خانم کار پرسید چرا باید در مقابل کسانی چون نوشین احمدی خراسانی که تلاش میکند تجربه کمپین یک میلیون امضا را بازبینی کند و راهی بسوی پیشروی خود و سازمانش بازکند، با چنین رهنموهایی های سد میبندد؟ باید از خانم کار سوال کرد که چرا برای کسانی چون خانم شادی صدر فرش قرمز پهن میکند که "حذف دو بند فوق ارتجاعی غیرقابل تصویب" از قانون حمایت از خانواده را که بعنوان پیروزی جلوی جنبش زنان قرار میدهد. چرا باید "پیروزی خانم های مجلس" که بقول شما برخی تبعیضات را میپذیرند و برخی را قبول نمی کنند، بعنوان پیروزی مردم قلب کرد؟ همانطور که پیروزی خمینی پیروزی مردم بنود، برگزاری تاسوعا و عاشورا روزهای مبارزه مردم بنود، الله اکبر شعار مردم بنود!
همه با هم برای حق زن همه با هم برای مرگ بر شاه، ایرادی ندارد، بشرط اینکه پرجم جنبش و رهبری آزادیخواهانه و انسانی بر آن حاکم باشد! در غیر این صورت به بهانه امڪانگرایی فراخواندن مردم و زنان آزادیخواه به تبدیل شدن این بار به گوشت دم توپ دعوای خانم های مجلس نشین و آیت الله های ناراضی، یک فرصت طلبی سیاسی خطرناک است.
حاشیه ای بر ادعایی ناموجه!
خانم کار در مورد سرکوب ها و نهایتا شکست انقلاب ٥٧ اینطور توضیح میدهد که،
"گرایش سکولاریسم به تدریج به حاشیه رفت تا جایی که فعالیت خود را در سازمانهای زیرزمینی و بعضاً مسلحانه تعریف کرد که بازتاب آن به زیان کل گرایش سکولار بود یا انزوا برگزید و حاشیه امن را به حضور پر مخاطره ترجیح داد."
این ادعا بخشا درست و بخشا از موضع تاریخ نگار به واقعیات نگریستن است. برای برخی از کسانی که سه دهه "حاشیه امن" را به "حضور پرمخاطره" ترجیح دادند، نگاه به بخش دیگر، که برعکس فعالیت در سخت ترین شرایط فاشیستی را انتخاب کردند و به "حاشیه امن" نخزیدند و یک روز هم حکومت اسلامی را از تیر زخم های انتقادی، اعتراضی و مبارزاتی خود در امان نگذاشتند، نگاهی صادقانه نیست.
اطلاق اینکه این رژیم نبوده است که آنها را به حاشیه رانده و "فعالیت مسالمت آمیزشان" را غیرممکن کرد، بلکه نیروهای فعال در صحنه بوده اند که با "فعالیت در سازمانهای زیر زمینی و بعضا مسلحانه" عرصه را بر "حاشیه امن گزیده ها" کسانی لابد چون خانم کار، تنگ کردند، نه تاریخ نگارانه که ریاکاری محض است. خانم کار مجاز نیست در مورد بخش فعال مردم، بخش شکست نخورده آنها، اینگونه با عداومت و کینه توزان صحبت کند. این طلبکاری به نحو بسیار زننده ای نا موجه است. خانم کار به این بخش از جنبش برای به زیر کشیدن حکومت اسلامی، یک مغذرت خواهی بدهکار است.
ثریا شهابی
١٣ اکتبر ٢٠٠٨