خودکشی زیر فشار فقر و نداری، این روزها در ایران از زمره "حوادث" رایج است. روزنامه ها گزارش میدهند که تعدادی به خاطر ناتوانی از تامین حداقل مواد لازم برای زندگی، و در بی بضاعتی مطلق برای سیرکردن شکم گرسنه بچه ها، خودکشی جمعی یا فردی میکنند. از میان این اخبار، دو خبر زیر را بخوانید! بعض تان را فروبخورید، درد شنیدن آنها را تحمل کنید و لحظاتی با زندگی این سیه روزان آشنا شوید.
مورد اول، " مادر 34 ساله ای به همراه دختر 17 ساله خود به علت فقر شديد در مشگين شهر خودكشي كردند. .... گفتني است اين دو از داشتن نان آور خانواده محروم بوده و در فقر كامل زندگي ميكرده اند."
خبر دوم، "دو خواهر نوجوان در یکى از روستاهاى شهرستان «فاروج» از توابع استان خراسان شمالى به خاطر فقر مالى خودکشى کردند. جسد این دو خواهر به نام هاى «معصومه ن.» ۱۵ ساله و «زینب ن.» ۱۴ساله ...در داخل دامدارى محل
سکونتشان... کشف شد. .. پدر «معصومه» و «زینب» که پیرمردى ۷۰ساله و در روستاى محل سکونتشان مقنى ساده اى است به پلیس گفت: من ۶ فرزند دارم و تنها راه درآمدم از چاه کنى به دست مى آید. آن هم روزى ۳ تا ۴ هزار تومان. ما هیچ گونه اختلافى در خانواده نداشتیم و دخترانم به خاطر فقر مالى دست به این کار زده اند.
این گوشه ای از زندگی فقرا و بینوایان در ایران است، که در اوج بینوایی و فقر، نان ضعیف تر از خودشان را نربوده اند. کسانی که حرمت و کرامت انسانی شان را حراج نکرده اند و آن را وجهه معامله زنده ماندن به هر قمیت و از جمله به قیمت له و لگدمال کردن دیگران، نکرده اند. فقرا و بینوایانی که در جامعه ای نشسته بر ذخائر عظیم ثروت، رفاه و امکانات، زندگی میکنند. فقرایی که از دریای عظیم ثروت و خوشبختی در ایران، نصیبی جز سیه روزی، درد و رنج نمی برند. این گوشه ای از حوادث و تراژدیهای انسانی زندگی اکثر مردم، کارکنان جامعه، نیروی آماده بکار، فرزندان و سالمندان آن است. خودکشی تعدادی از این جمعیت کثیر، "حادثه" و تراژدی انسانی است. اما مگر قاعده زندگی بقیه، رنگ متقاوت و بهتری دارد؟ مگر سهم اکثر مردم ایران، فقر و نداری و تهیدستی نیست؟ مگر آنهایی که چنین "حوادث" و تراژدی های انسانی سرراهشان نخوابیده است، زندگی انسانی میکنند؟
واقعیت این است که در این شرایط، غالبا هرکس به نوعی گلیم ژنده خود را با هزار درد و بدبختی، از آب بیرون میکشد. عده ای با اضافه کاری و دوندگی چند شیفته نان آور چند خانواده اند، تعدادی با فرستادن بچه های کوچک شان به خیابانها بدنبال نان، زنده اند! عده ای روانه بازار پررونق تن فروشی شده اند تا نان همسر، فرزند، والدین، و سالمندانشان را تامین کنند! و بعضی ها هم با پادوئیی برای مافیای قاچاق مواد مخدر، شکم گرسنه شان را از امروز به فردا، سیر میکنند، یا با فروش اعضا بدن، هرعضوی که برایش در بازار خریدار وجود داشته باشد، از کلیه تا خون، بهرحال خود و وابستگان را از امروز به فردا، زنده نگاه میدارند!
این زندگی جهنمی همه سهمی است که اکثرمرد م ایران از سفره " پر مهر و محبت مام وطن" و از برکت "خدای بی پناهان و مستضعفان" نصیب شان میشود. در این جهنم برخی هم مرگ را نسخه و مداوای نجات بخشی برای پایان بخشیدن به زندگی دردناک و پرمشقت خود میدانند. این قربانیان کسانی هستند که یا دیگر توان سازش شان به ته رسیده است یا دیگر در و دروازه تمام راههای بقا، کار و اضافه کاری و فرستادن بچه ها به کار و تن فروشی و فروش اعضا بدن و .. برویشان بسته است. کسانی که دیگر هیچ بازاری خریدار هیچکدام از امکانات بیولوژیکی و انسانی آنها نیست! کسانی که طاقت در انتظار مرگ تدریجی از گرسنگی و بی دوایی را دیگر ندارند! خودکشی به خاطر فقر حوادثی در دل قاعده زندگی محنت زده و طاقت فرسا اکثریت مردم ایران است. قربانیان بی گناه فقر، کودک و جوان و پیر، این ضعیف ترین بخش مردم، زیر چرخ یکی از عظیم ترین امپراطوری های فقر، له شدند. همه آنها میتوانستند امروز زنده بمانند و از نعمات یک زندگی انسانی برخوردار باشند، اگر راه دیگری در مقابل خود میدیدند.
اما آیا آنها حق ندارند بپرسند که مگر راه دیگری بود؟ آیا راه نجات و خلاصی دیگری بود؟ به کی و کجا می شد متوسل شد، که نشدیم؟ سالخورده ای 70 ساله که حداقل 10 سال از سن بازنشستگی اش میگذرد را، با 6 بچه و یک خانواده پرجمعیت، برای زنده ماندن به بازار کار فرستاده اند تا با کار طاقت فرسا و کثیف "مقنی گری"، کاری که دهها سال است در جوامع متوسط با ماشین انجام میشود و با درآمد اتفاقی روزی 3 تا 4 هزار تومان زندگی این خانواده بزرگ را تامین کند. پیرمردی که اگر بفرض محال جان کار 7 روز در هفته و بی وقفه را داشته باشد و در روستاهای اطراف آنقدر نیاز به کار او باشد که بتواند 30 روز ماه هم کارکند، حداکثر میتواند 120 هزار تومان دستمزد بگیرد! و این حداکثر غیر ممکن، یعنی 280 تا 650 هزار تومان زیر خط فقر 400 تا 770 هزارتومانی که خودشان حساب کرده اند! 120 هزار تومان، حداکثر و سقف "رفاه" تقریبا غیرممکنی است که این خانواده میتواند در بهترین حالت به آن دست یابد!
این تراژدی ها نه خودکشی که قتل است. و یافتن عاملین این قتل ها هم کار سختی نیست. برخلاف تعدادی روزنامه نگار نان به نرخ روز خور که مشغول کنکاش و بررسی حالات روانی قربانیان این خودکشی ها هستند تا در اوج وقاحت و دریدگی فکری، حقایق مربوط به نظام و سیستم آدم کشی که این خودکشی ها را به شریف ترین انسانهای جامعه تحمیل کرده است را پرده پوشی کنند، باید قاتلین این مردم شریف را به همه معرفی کرد. باید قاتلین را معرفی کرد تا هم کیفرخواست این نگون بختان را به میان آورد و هم بتوان جلوی قتل های بیشتر را گرفت. و باید راه پیش پای بقیه گذاشت تا دیگر کسی از سرناچاری تسلیم به سرنوشت ساخته دست نظام آدم کش سرمایه نشود.
اما باز قربانیان این تراژدی های انسانی حق دارند بپرسند که برای آنها مگر غیر از خودکشی وگذاشتن نقطه پایانی بر اینهمه درد و رنج راهی بود؟ تا کجا میتوان با شکم گرسنه به امید ثمر دادن مبارزه آگاهانه، سرکرد؟ بالاخره داروی امروز پدر، نان فردای بچه ها، لباس و کتاب این هفته را چطور میتوان تهیه کرد؟
واقعیت این است که میتوان جلوی تحمیل این خودکشی ها را، همین امروز گرفت. میتوان در مقابل سوختن و ساختن و تن به هرکاری دادن، و در مقابل تسلیم و خودکشی، کار و چاره دیگری کرد. چاره ای که با آن بتوان هم همین امروز نان و مسکن و دارو و پوشش و همه نیازهای زنده ماندن را تهیه کرد و هم امکان زندگی و رفاه شایسته انسان را فراهم کرد. اگر چشم امید به صاحب کار، دولت، حامیان و سازماندهنگان این جهنم نبست. اگر در انتظار برنامه های دروغین "فقرزدایی" امپراطوران فقر، احمدی نژاد و خامنه ای، نماند. اگر به پاتک های فریبکارانه مبارزه با "مافیای احتکار" امثال احمدی نژاد، این خدای فقر اکثریت و ثروت نجومی اقلیت، دل خوش نکرد. غذا، پول، رفاه، مسکن، دارو، بیش از نیاز همه مردم، دم دست همه است. آن را از مردم دریغ میکنند. دروغ میگویند کمبود سرمایه و سرمایه گذاری و بحران و تحریم، فقط حجم سود و ثروت اندوزی و چند و چون تقسیم و انحصار و احتکار وسائل زندگی در دست مفت خوران سرمایه و دولت اش را بالا و پائین میبرد. باید به این فریبکاری پایان داد. خوشبختی و سعادت و وسائل آن به وفور موجود است، آن را از دسترس اکثریت مردم دور کرده اند. دولت احمدی نژاد وجمهوری اسلامی و همه سرانش مامور و حافظ و سازمانده این دور نگاه داشتن اند. باید یقه آنها را گرفت.
نگاهبانان، سازماندهندگان، حافظین و خادمین این سیستم جهنمی دم دست مردم اند. همه آنها را میشناسند. حکومت شان هم با دم و دستگاه حاکمیت اش، خود بزرگترین شبکه و سیستم احتکار و انحصار ثروت است. بیشترین امکانات و حاصل کار مردم کارکن و طبقه کارگر، میلیارد ها درآمد جامعه را خرج حفظ و بقا خودشان و دولت شان میکند. بپرسید چند میلیارد خرج سپاه و قوه قضائیه برای صدور و اجرای احکام زندان و شکنجه و اعدام، چقدر خرج وزارت اطلاعات برای جاسوسی مردم و سازمان زندانها، چقدر خرج مجلس و استانداران و شهردارن و ارتش و مسجد و فیضه و درآمد سازماندهی دم و دستگاه ولی فقیه و آخوند ها میشود؟ و همه اینها به چه درد مردم میخورند؟ جز ساکت و خفه نگاه داشتن آنها و رضایت به سرنوشتی که چرخ سرمایه و بالا و پائین رفتن آن، برای اکثریت مردم تعیین کرده است؟
دلایل فقر ومسببین آن معلوم است. دولت، سازماندهنده فقر اکثریت عظیم مردم کارکن از یک طرف و فراهم کننده شرایط ثروت اندوزی افسانه ای اقلیتی مفت خور، در ماسک "خدمتگذاران مردم"، دم دست است. باید یقه آنها را گرفت. اینها در وزارتخانه ها، دفتر رئیس جمهور، مجلس، پادگانها و زندانها و فیضیه ها و .. صبج تا شب مشغول گرداندن، حفظ و امنیت همین جهنم و امپراطوری فقری هستند که این خودکشی های دردناک را به بسیاری از شریف ترین انسانهای جامعه تحمیل کرده است.
مسئول فقر، احمدی نژاد شیاد است که گریم فقیر نوازی میکند و ماسک برچهره مدعی فقر زدایی است! کسی که تنها حفظ مقام و موقعیت اش بر میلیادرها دلار تکیه زده است! کسی که خرج دم و دستگاه امنیتی و حکومتی اش، خرج زندانها و بیدادگاهایش، درمان فقر میلیونی مردم ایران است. کسی که با گریم فقیرانه تلاش میکند چهره تکیه زده بر میلیارد ها میلیارد دلار حاصل کار کارکنان جامعه را در انظار گرسنگان بپوشاند. کسی که حکومت اش بر دریایی از خون و چرک زندگی اکثریت مردم تا امروز برجا مانده است.
میتوان دست بچه های گرسنه را گرفت، همه را جمع کرد، برادران و خواهران هم سرنوشت را صدا زد، سلف سرویس و نهارخوری و اطاقهای وزارتخانه ها و دوائر دولتی و .. را از آن خود کرد! میتوان با روز جمعی در انواع مجالس و وزارتخانه و را باز کرد و بچه های گرسنه را سر سفره وزرا و وکلا و برد. میتوان و باید یقه مسئولین این زندگی جهنمی را گرفت. باید فریب وعده و وعید و رسیدگی و از امروز به فردا کردنها را نخورد.
در ایران جوانان، دانشجویان، زنان و کارگران بسیاری، میلیونها نفر، در درد و رنج فقر زدگان شریک اند. آماده احقاق حق اند! هر روز با مسببین آن دست و پنجه نرم میکنند. باید دست آنها را گرفت، باید درد و اندوه نداری و فقر و گرسنگی و بی درمانی را با هم شریک شد، تسلیم نشد. باید امپراطوری فقر، با همه امپراطورهایش، احمدی نژاد و خامنه ای و خاتمی و.. را به زیر کشید. قدرت ان در دست مردم است. در دست طبقه ای است که هنوز سالمندش در سن 70 سالگی برای زندگی ناچار به فروش آخرین رمق هایش است! در دست طبقه ای است که همه امکانات زندگی را میآفریند و اگر کار را بخواباند، این نظام جهنمی یک روز هم سرکار باقی نخواهد بود! به این قدرت باید چشم امید دوخت. این تنها راه است. باید سازمان یافت، متشکل شد و چرخ آدم کش سرمایه را از کار انداخت و قبل از همه باید دولت و حکومت حافظ آن را به زیر کشید، راه دیگری نیست.
ثریا شهابی