عبور از احمدی نژاد، قسمت اول
پیشاکمپین های انتخابات رئیس جمهور دهم ایران، بساطی از درهم ریختگی در صفوف هر دو جناح حکومت را به نمایش گذاشته است. کمتر از شش ماه به انتخابات مانده، فعلا تا اطلاع ثانوی هیچ کدام از جناحها، نه راست و نه اصلاح طلبان، کاندیدی که بتوانند با اطمینان جناح خود را پشت سر او در روزهای انتخابات متحد کنند، در آستین ندارند.
انتخابات دهم رئیس جمهوری ایران، این مراسم درون خانوادگی جریان اسلامی حاکم که طی آن درصورت تمایل "رهبر" ممکن است از "خودی ترین خودی های" عضو باند رقیب، یا از خود فلان آیت الله عظمی و مرجع تقلید سالکن کوچه بغل دست "رهبر" هم سلب صلاحیت شود، در پیش است. در آستانه این مراسم، صفوف هئیت حاکمه جمهوری اسلامی عمیقا بهم ریخته است. بحران حکومتی سرتاپای آن را فراگرفته و شکاف در بالامجددا سرباز کرده است.
شکاف و درهم ریختگی صفوف هیئت حاکمه ایران نه به خاطر فرارسیدن فصل "انتخابات"، که خود اساسا محصول تغییرات پایه ای تری در موقعیت جمهوری اسلامی و رابطه آن با مردم است. این تغییرات بسرعت هیئت حاکمه ایران را تجزیه و آن را به یک تجدید آرایش درونی میکشاند.
پس از یک دوره حاکمیت یک دست راست به رهبری خامنه ای و احمدی نژاد، تجديد آرايش ارتجاع اسلامى بر مبناى يک پلاتفرم پلوراليستى تر و ائتلافى به منظور بقاء در شرایط امروز، که مردم بدون واسطه و رودر رو امنیت کل نظام را به مخاطره انداخته اند، مجددا روی میز جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
این تجدید آرایش اما این بار مهر شرایط کیفیتا متفاوتی را بر خود دارد. پایان "روزهای خوش" امید به دوخرداد و شکست پلاتفرم سیاسی کشاندن مردم به میدان سازشی با حکومت بر سر اصلاح آن، به میدان آمدن جنبش مردم برای سرنگونی رژیم، ابراز وجود جنبش سرنگونی برای پریود معین و مهمی، و بر این بستر عروج چپ کمونیست در جنبش اعتراضات دانشجویی و هژمونی آن بر هر صدای اعتراض رادیکالی به حکومت، فاکتورهایی است که مهر خود را بر تجدید آرایش و جناح بندیهای درونی هیئت حاکمه ایران میزند. و فی الحال تاثیرات آن را در جدال جناحها میتوان به وضوح دید. رابطه جناحها و تجدید آرایش امروز آن، به حکم این شرایط، در اولین قدم نیازمند به میدان آمدن "سنگین وزن ترین" عنصر رژیم یعنی شخص "رهبر" است.
فاکتورهای جدید
راست یک دست در قدرت، با احمدی نژاد که طی دوره ریاست جمهوریش عصاره ارتجاع اسلامی حکومت را بار دیگر به نمایش گذاشت، در دسته بندی های درونی هئیت حاکمه موقعیت بسیار متناقضی یافته است. احمدی نژاد کسی است که در فرجه ای که خطر حمله آمریکا برای جمهوری اسلامی فراهم کرد، در بهره برداری که جنبش اسلامی از انهدام عراق کرد، و در سایه برکات "کمپین هسته ای" غرب علیه دولت ایران، توانست کل حاکمیت، جناح راست و دوخرداد و جناح میانه را علیرغم هر غرولند زیر لبی این و آن منتقد دوخردادی، موقتا پشت سرخود "متحد" و به خط کند. راست، ترکیب احمدی نژاد و خامنه ای، از یک طرف تنها نیرویی است که توانست با توسل به برکات خطر جنگ و تقابل غرب بر سر مسئله هسته ای، جمهوری اسلامی را از گزند جنبش سرنگونی که برای مرخص کردن کل رژیم به میدان آمده بود حفظ کند، به طول عمر آن بیافزاید، و از طرف دیگر مردم را بدون واسطه و رو در رو در مقابل کل رژیم قرار دهد و علیه نظام به میدان آورد.
خطر حمله آمریکا و رویارویی مستقیم ایران و آمریکا موقتا به حاشیه رانده شد، بدون اینکه تغییری در رابطه مردم با جمهوری اسلامی داده شده باشد، بدون اینکه مردم به نقطه سازشی بین خود و رژیم رضایت داده باشند و یا به اصلاح طلبان دیگری برای بزک کردن جمهوری اسلامی دل بسته باشند. بعلاوه تحت تاثیر فقر و فلاکت عنان گسیخته و قمه کشی ها و مانورهای امنیتی دولت، رابطه مردم با رژیم و تمام جناحهایش، بیش از پیش آنتاگونیزه شده است.
اوج گیری بحران اقتصادی سرمایه جهانی و تشدید جدال در کمپ های اصلی قدرتهای سرمایه، موقعیت حکومت ایران بعنوان یکی از "محورهای شر" در شکل دادن به سیاست "نظم نوین جهانی" غرب را، فعلا تا اطلاع ثانوی، به حاشیه رانده است. فاکتوری که همواره از بدو به قدرت رسیدن جریان اسلامی، از زمره "برکات آسمانی" و رگ حیات آن بود، یعنی خطر جنگ و حمله آمریکا و تحرکات "شیطان بزرگ"، فعلا به پشت صحنه رانده شده است. این واقعیت، بر متن گرانی، فقر و فلاکت عنان گسیخته ای که بر سرمردم ایران ریخته اند، موقعیت احمدی نژاد، رئیس جمهور دوره "جنگ با دشمن خارجی"، را در توازن قوا بین جناحی بشدت تضعیف کرده است. "اتحاد" در صفوف هیئت حاکمه محصول دوره قبل، شکست، و "نوشیدن جام زهر" از نوع "پایان جنگ عراق"، خامنه ای را هم وسوسه میکند.
تلاشهایی از نوع "حمله به باغ سفارت انگلیس"، "فراخوان فرمانده سپاه" به "بسیج دانشجویی" که همچون زمان خمینی عمل کنند، نمایش دستجات ایثارگری که قرار است برای جنگ با اسرائیل به فلسطین اعزام شوند، مانورهای سپاه و بسیج و کمپین های "امنیتی" شان، حمله به دفاتر شخصیت های دوخردادی چون برنده نوبل، و بگیر و ببندها و عربده کشی ها و خط و نشان کشیدنهای تروریستی به قصد مرعوب کردن مردم، همه و همه همان "مزه" جام زهری است که "آقا" پنهانی دارد برای قبول موقعیت جدید سر میکشد! اینها مانور هایی برای اجتناب از بی مصرف شدن ائتلاف احمدی نژاد و خامنه ای در کنترل اوضاع است.
هم جناح دوخرداد که از شرکت در قدرت تماما خلع ید شده است، و هم فراکسیون "دوراندیش تر" یا به اصطلاح بخش "معتدل تر" خود جناح راست، هر دو سوختن احمدی نژاد و رویارویی کامل مردم با کل نظام را می بینند. اولین قربانی درون جناجی این وضعیت، احمدی نژاد است که با عبور از او، مقام و موقعیت "رهبر" هم عمیقا تضعیف میشود. رجوع به این واقعیت مهم است که امسال برای مقابله با 13 آذر و 16 آذر، روز دانشجو، و برای جلوگیری از ابراز وجود چپ کمونیست در دانشگاهها، حکومت ابتدا به تحکیم وحدت و شاخه دانشجویی جریانات ملی – مذهبی که کمترین اعتباری در میان دانشجویان معترض ندارند متوسل نشد. رژیم به خامنه ای متوسل شد، قصد داشت او را روانه دانشگاه کند تا این روز را به زور "رهبر" به خیر بگذرانند! کاری که به تعویق افتاد، جایگزین ترتیب دادن سخنرانی های جداگانه برای خامنه ای و خاتمی در دانشگاهها پس از 16 آذر شد، و هزینه کردن "رهبر" برای موقعیت اورژانس دیگری ذخیره شد و خامنه ای بحال آماده باش منتظر است!
مدتها است در جدال بر سر حکومت در ایران، علاوه بر دو جناج جمهوری اسلامی، نیرو و قطب سومی هم مستقل از جناحها و سازمانهای وابسته به آن، به میدان آمده است. حضور وسیع و گسترده مردمی که نه تنها کمترین توهمی به هیچکدام از دارو دسته های دوخردادی و پاسدار نویسندگان دگر اندیش و "ولترهای اسلامی" ندارند، که هر روز علیرغم حزب الله چرخانی ها و بگیر و ببندها و مانورهای امنیتی رژیم، اعتراض میکنند و بر سر کمترین خواست صنفی یا حتی دفاعی، علیه سرتاپای نظام شعار میدهند، این دوره و تجدید آرایش درونی آستانه انتخابات دهم را متفاوت کرده است.
امروز اعلام رسمی و علنی چه باید کرد تا بتوان نظام را حفظ کرد، جوهر سیاست های روزانه رژیم در ایران است. امروز رژیم با هر صدای اعتراضی که بلند میشود به پاتک اطلاق معترضین به "نیروهای ضدانقلاب"، ضد نظام اسلامی و برانداز، مقابله میکند.
اغتشاش در اردوی دشمنان مردم
در کمپین های پیشا انتخابات دهم رئیس جمهوری، طیفی از شخصت های هردو جناح راست و دوخردادی، به اضافه جناح میانه به رهبری رفسنجانی، طالب حضور و فعالیت دیگر جناحها در انتخابات هستند. شرط اصلاح طلبان برای بازگشت، حذف احمدی نژاد است. شرط جناح میانه، به رهبری رفسنجانی، شکل دادن به نوعی توافق و " ائتلاف" است، چه با "راست به شرط حذف احمدی نژاد"، یا با "دوخرداد به شرط کاندیداتوری خاتمی"!
صحبت از امکان کاندیداتوری همه، از خاتمی و رفسنجانی و کروبی و احمدی نژاد و ناطق نوری و قالیباف و میرحسین موسوی، تا این و آن "روحانی" و "پاسدار" و وزیر و وکیل سابق و شاغل هست، و صحبت از هیچکدام هم نیست. فعلا سرکردگان جناحها در حال سونداژ کردن، چرتکه انداختن، محاسبه و معامله اند. همه بدنبال یافتن "شخص" و کاندیدی هستند که مقدم بر هرکاری بتواند صفوف هیئت حاکمه ایران را متحد کند. این انتخابات فرصتی فراهم کرده است که در آن صفوف حاکمیت بسرعت تجزیه شود، شکافها و دسته بندی های جدید در آن بر اساس مقتضیات سیاسی و اقتصادی روز سرباز کند. فی الحال روند پرسروصدایی برای تجدید آرایش در هئیت حاکمه و جناحهایش مجدد آغاز شده است. جدال جناحها اما رسما و علنا اینبار نه بر سر بحث و "گفتگوی تمدن ها" و اجازه انتشار روزنامه های خودی و آزادی زندانیان دوخردادی، بلکه مستقمیا بر سر سهم خواهی از قدرت و اهمیت گسترده تر کردن دامنه حاکمیت برای بقای نظام است.
مفسرین و مبلغین دوخردادی مشغول محاسبه اند و اظهار میکنند که، اگر انتخابات "مدیریت" نشود، یعنی که تقلب صورت نگیرد چه کسانی و چه جناحهایی با چه آرایشی شانس سهیم شدن در قدرت و نشستن بر مسند رئیس جمهوری و وزارتخانه ها را دارند! دیگر صحبت از هیچ آزادی در هیچ سطحی حتی برای خودی ها نیست. فاکتور جدید حضور نیروی سوم این امکان را از دستور اپوزیسیون درونی رژیم خارج کرده است. همه میدانند که کمترین اعتراضی به کمترین گوشه ای از اجحاف و بی عدالتی، حتی اگر در پرتو نزاع جناحهای حکومت صورت بگیرد، مستقیما به کیسه جنبش سرنگونی و پیشروان آن در جنبش چپ کمونیست، جنبش آزادی و برابری، خواهد رفت. این فاکتور جدیدی در تغییر آرایش هیئت حاکمه ایران است.
دو شخصیت و مهره اصلی هر دو جناح، خاتمی و احمدی نژاد بعنوان چهره های متحد کننده جناحها، استراتژیکا و تا اطلاع ثانوی سوخته اند، بدون اینکه شکافها و تعارضات داخلی شان تخفیف پیدا کرده باشد یا به سرانجامی رسیده باشد. خاتمی و جناح اصلاح طلب آن با رسیدن کامل به قدرت با یک حکم ولایتی و حکومتی ولی فقیه علیه مجلس اش بی مصرف شد. مردم پوچی معنای اصلاح رژیم اسلامی توسط یک جریان منتقد اسلامی را در تمام ابعاد دیدند. مردم دیدند که حتی با قرار گرفتن تمام قدرت در دست دوخرداد، این جناح به خاطر تناقضات درونی خودش نه خواست و نه اساسا می توانست کمترین "قانونیتی" را به ولایت فقیه مطلقه تحمیل کند. نخواست و نه اساسا میتوانست "مشروطه" را بر فراز "ولایت" بنشاند! مردم دیدند که اپوزیسیون اسلامی حکومت تا آنجا اپوزیسیون است که کمترین خطری از جانب مردم متوجه نظام نشود. رهبری دوخرداد عملا بازنشسته شد و سرگرم تاسیس "نهادهای جانبی" و بنگاه انتشاراتی! بدنه متوهم جنبش دوخرداد هم از مدار اصلاحات خارج شد، بخشی به صف اپوزیسیون سرنگونی پیوست و بخشی هم عجالتا خانه نشین شد.
تحولات مهمی در صفوف دشمنان مردم در شرف وقوع است. تحولاتی که شعاع تاثیرات آن میتواند بر رابطه مردم با رژیم، موقعیت اپوزیسیون داخلی رژیم، جریانات ملی – مذهبی، و اپوزیسیون سرنگونی طلب ( چپ انقلابی و راست پروغرب) تاثیرات معین و سرنوشت سازی بگذارد. این شرایط، میتواند برای مردم و احزاب اصلی اپوزیسیون سرنگونی طلب، چپ کمونیست به رهبری حزب حکمتیست و راست پروغرب به رهبری مشروطه خواهان و رضا پهلوی، فرجه های مهمی برای ایفای نقش باز کند.
***********************************
بازگشت دوخرداد. مشروط به "هزینه" کردن رهبر!
پیش پرده انتخابات رئیس جمهور دهم - قسمت دوم
مراسم گزینش رئیس جمهوری دهم در ایران، مضحکه ای که با معیار اتفاقات سیاسی قرون وسطی، با فاکتورشعبده بازی باندهای "معرکه گیر"، و با موازین "شامولتی بازی" گردنه بگیران، هم نمی توان نام "انتخابات" حتی از نوع "فرمایشی" بر آن گذاشت در راه است. این مراسمی برای سروسامان دادن به صفوف هئیت حاکمه ایران و تلاشی برای ایجاد تعادل و توازنی جدید در صفوف خودشان است. تغییر آرایشی است در هئیت حاکمه پس از ناکامی دو خرداد در متوهم نگاه داشتن مردم، بعد از شکست اتئلاف احمدی نژاد - خامنه در خفه کردن صدای اعتراض مردم، و بدنبال شکست استراتژیک هردو در متحد نگاه داشتن صفوف جریان اسلامی در قدرت.
صفوف جمهوری اسلامی برای تعیین رهبری که بتواند ارتجاع اسلامی را متحد در قدرت نگاه دارد و از پرتگاه به دره سقوط برهاند، در جنگ و جدال داخلی است. این یک مراسم درون گروهی مشتی گانگستر سیاسی است که در مقایسه با رقابت درونی اعضا گروهای مافیایی برای برگزیدن "اتوریته" بالای سرشان، با اکراه بتوان نام انتخابات بر آن گذاشت. مراسمی که از ابتدا و امروز برای اجرای آن، مشغول هزینه کردن شخص "رهبر" شانند.
"مبارزات انتخاباتی" که در آن، استیصال، تعفن و توطئه از سروکول باندهای داخلی حکومت بالا میرود. در این میدان وضعیت دوخردادیها، اسفناک است. این بال رژیم به هر "ذلتی" برای ماندن در میدان و به بازی گرفته شدن تن داده است. از جمله در پاسخ به حملات "تلافی جویانه" راست در افشا جعلی بودن مدرک دکترای "وزیر کشور" کابینه احمدی نژاد، اصلاح طلبان ناچار شده اند یک کمپین انتخاباتی پرسروصدا با مضمون "جعلی نبودن مدرک لیسانس آقای خاتمی"، براه اندازند! کیهان شریعتمداری این ارگان رسمی جناح راست مینویسد که، "آقای خاتمی به دلیل عملکرد و مواضع خود از صافی شورای نگهبان رد نخواهد شد"! و "احتمال اندکی برای تائید صلاحیت کاندید احتمالی دیگر جبهه اصلاحات، عبدالله نوری" از سوی شورای نگهبان وجود دارد. و یا مهدی کروبی در پاسخ به سوالی كه آيا فكر میكنيد شورای نگهبان شما را رد صلاحيت خواهد كرد با "شهامتی اعجاب برانگیز" بگوید، "بنده فكر نمیكنم كه شورای نگهبان نه بنده و نه خاتمی را رد صلاحيت كند"! و یا گفته میشود که جناح اصلاحات طی یک عملیات "محاسبات هوشمندانه"، برای کاهش خطر رد صلاحیت، قرار است با دو کاندیدای اصلی، خاتمی و میرحسین موسوی، وارد عرصه انتخابات شود تا در صورت سلب صلاحیت از خاتمی، موسوی شانس ماندن در میدان را داشته باشد.
و سرانجام "قهرمان" جبهه اصلاحات، آقای خاتمی، این "شوالیه اسلامی" بی مرکب، ژنده و سرتاپا خاکی که هرگز به جنگ با هیچ آسیاب بادی هم نرفت، با هزار و یک "کرشمه" و پس از منتسب شدن تلویحیش توسط خامنه ای به "شاه سلطان حسین" و بی شهامت و ضعیف، خدمت "رهبر" شرفیاب شد. خاتمی اعلام کرد که چنانچه با کاندیداتوری ایشان مخالفت نشود، به میدان رقابت انتخاباتی تشریف میآورند! و البته اگر مخالفت شود، میرحسین موسوی را جلو میگذارند و همه اینها البته مشروط به موافقت رهبر است! و راست از "هزینه" شدن مهمترین سرمایه جناحیش، یعنی "هزینه شدن رهبر" توسط جناح رقیب، بشدت شاکی است!
در این پیشا "مبارزه انتخاباتی"، از مراسم نوحه خوانی محرم تا کمپین های ارتجاعی و فریبکارانه شان در حمایت از قربانیان بی گناه فلسطین، رنگ جناحی گرفته است. رقبا در کمپ اصلاحات به هر "سازشی" برای ماندن در صحنه رضایت داده اند، از اثبات جعلی نبودن مدرک لیسانس شخصیت هایشان تا چاپ عکس های با عمامه و رفتن به آستانبوسی رهبر. و رقیب در کمپ راست آنها را به "دوستی با اسرائیل"، "وابستگی به خارج" و "محارب" و "حامی استکبار جهانی" متهم میکند، روزنامه شان را توقیف میکند و دفاترشان را میبندد. در این میان تلاش جناح میانه به رهبری رفسنجانی برای شکل دادن به نوعی "آشتی" در صفوفشان، سهیم کردن بقیه در قدرت، ایجاد "ائتلافی" از دو جناح، و "طرح دولت ائتلاف ملی" او که در آن رهبری دست راست است و "نانی هم در سفره" بقیه گذاشته میشود، و بقول رفسنجاني "رييس جمهور اصولگرا و كابينه مشترك" است، فعلا و تا اطلاع ثانوی به نجوایی تبدیل شده است.
انتخابات رئیس جمهور دهم، مراسم تغییر آرایش مافیای در قدرت است، به امید بقا و به امید حفظ قدرت، نه از گزند "استکبار جهانی"، که از گزند جنبش اعتراضی مردمی که کمترین توهمی به هیچکدام از دار و دسته هایشان ندارند. این مراسمی برای حفظ انسجام و اتحاد خانواده خودشان، بچه های سپاه، خط امامی ها، بسیج (دانشجویی و غیردانشجویی)، خیل آخوند های مفت خور (از همه نوع اصلاح طلب و خندان تا عبوس و قمه بدست)، در فیضیه و شورای مصلحت نظام و ولی فقیه است، برای مقابله با جنبش اعتراض میلیونی مردمی که از فقر و اسلام و ارتجاعشان به تنگ آمده اند.
تفاوت این مراسم با مراسم های پیشین، کنار رفتن تمام و کمال چوب زیر بغل های "اصلاحات"، ختم نمایش "تحمل" انتقاد درون خانوادگی، و ژست دست یابی به "دمکراسی اسلامی" است. جمهوری اسلامی، تنها به شرط حاکمیت یک دست ارتجاع، شانس بقا دارد. قدرت حاکم بر ایران تنها به شرط حاکمیت یک دست توحش، فرصتی برای تجدید حیات دارد. اوضاع غیر از این را، کمترین "گشایش سیاسی"، تخفیف فقر و اختناق و توحش را تنها و تنها فشار مبارزات و اعتراضات مردم به آنها تحمیل کرده است. این حکم که صحت اش را سی سال است در فراز و نشیب های جنبش اعتراضی مردم نشان داده است، امروز بیش از پیش صادق است. امروز جنبش اعتراضی مردم، جنبشی که هر روز از کارخانه و دانشگاه و محله ای بر سر دستمزد، علیه فقر، برای آزادی بیان و علیه اختناق مستقلانه و بدون واسطه و بدون توسل به این و آن بخش از حاکمیت، ابراز وجود میکند، کمترین مانور "اصلاحات" درون حاکمیت را بی موضوع کرده است. جنبشی که بر سر هر خواست ابتدایی شعار مرگ بر دیکتاتور و دیکتاتوری میدهد و و به کمتر از خلاصی از شر حاکمیت رضایت نمی دهد، به هیچ دارودسته ای در حکومت امکان و فرصت فریبکاری بر سر مطالبات مستقل مردم را نمی دهد. در این شرایط هر تحرک جدی اعتراضی، حتی اگر "گناه" و "خطایی" ناآگاهانه سرزده از خودی های رژیم باشد، به کیسه جنبش اعتراضی مردم میرود. بر خلاف دوره "اصلاحات" و تلاش خاتمی برای کشاندن مردم به دنبال جمهوری اسلامی "خوش خیم" و "خندان" و وضعیت وارونه ای که طی آن جریان "دوخرداد" بر موج اعتراضی مردم سوار شد و از آن استفاده کرد، موج برگشته است. امروز کمترین مانور انتقاد جدی از هر باندی از حکومت، پائین را علیه همه شان میشوراند. این را همه شان به خوبی میدانند.
بی دلیل و از بی شهامتی و "دوز کم" قهرمانی خاتمی و دوخردادی های مغبون نیست که حرف جدی اعتراضی نمی زنند و هر خفت و ذلتی از رقیب را میپذیرند. دوخرداد و خاتمی و رفسنجانی و کروبی و موسوی و خامنه ای و احمدی نژاد و قالی باف و عبدلله نوری، و همه و همه شان میدانند که منفعت شان در مقابل مردمی که در منگنه فقر و اختناق منتظر حمله به سرتاپای حاکمیت شان اند، با هم بودن است. میدانند در شرایطی که انفجارهای عظیم اجتماعی علیه سرتاپایشان در کمین حاکمیت است، شرط بقاشان جمع شدن دور "رهبر"، این آخرین مهره رژیم و خزیدن در سنگر "آقا" است!
در این مضحکه، و پس از تمام کمپین ها و نمایشات انتخاباتی، اگر "شرایط" و مقتضیات سیاسی رژیم ایجاب کند، یعنی منافع رژیم به خطر بیفتد، احتمال دارد "رهبر" از شورای نگهبان بخواهد از تمام رقبای اصلی، کسانی که احتمال دارد علیرغم عدم رضایت "آقا" کاندید شوند، سلب صلاحیت کند و خود تنها کاندیدای نظام را به نوعی بر تخت بنشاند. این سناریویی است که دوخرداد هم از پیش پای آن را امضا کرده است.
راست به رهبری مستقیم خامنه ای، در پیشا کمپین انتخابات دهم رئیس جمهوری شان، برای خفظ انسجام داخلی شان و به منظور مقابله با اعتراضات رو به گسترش مردم علیه فقر و اختناق، حمله عنان گسیخته ای را برای هرچه بیشتر منقبض کردن فضای انتقاد احتمالی داخلی، براه انداخته است. ترس و نگرانی راست از دوخرداد که خود به خوبی میداند از آن پوسته ای به جای نمانده است، نیست. حزب الله چرخانی راست و به میدان آمدن خامنه ای نه برای مقابله با رقیبی است که اساسا داعیه جنگ و مبارزه انتخاباتی ندارد، که اساسا علیه مردم و به قصد مرعوب کردن مردم است. این انقباض نه علیه دوخرداد، که به بهانه دوخرداد علیه مردم است، برای خفه کردن صدای اعتراض مردم به فقر و فلاکت و اختناق و سرکوب و پادگانی شدن دانشگاهها!
مردم باید خود را برای این مصاف آماده کنند. نه تنها گوشت دم توپ شکل دادن به دور جدیدی از آرایش قدرت در بالا نشوند، که علیه آن به میدان بیایند.
************************************
افول و سقوط "مقام معظم رهبری"
پیش پرده انتخابات رئیس جمهور دهم، قسمت سوم
"در چنین شرایطی بدیهی است که معظم اله باید توسط نهادهای ذیربط و بخصوص مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی و وزارت اطلاعات و قوه قضائیه و سازمان قضائی نیروهای مسلح مورد مواخذه قرار بگیرند و در صورت صحت چنین خبری بعد از محاکمه توسط قوه قضائیه و دادگاه ویژه روحانیت از سمت خود بر کنار شوند تا فقیه دیگری و یا شورایی از فقها جانشین ایشان شوند."
جمله بالا از اظهارات "رهروان راه حسین"، از طرفدران جناح راست و مخالف خاتمی، است که ظاهرا حمایت "رزمندگان اسلام" و "سربازان گمنام امام زمان (عج )" را هم یدک میکشد. این خط و نشانی است به "مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله سید علی خامنه ای" که در انتخابات دخالت نفرمایند! هشداری است به او که در صورت تلاش برای به خط کردن سپاه و بسیج در حمایت از احمدی نژاد، سروکار معظم اله با "رهروان راه حسین" و اعوان و انصارشان خواهد بود. و این تنها یک نمونه از خط و نشان کشیدنها و تهدیدات دارو دستجات در حکومت علیه همدیگر است.
کمی بیش از سه ماه به موعد انتخابات مانده، التهابی در درون حاکمیت و پایه هایش در مورد انتخاب نفر بعدی که بتواند فارغ از گزنده تعرض مردم، به "صحت و سلامت" بر صندلی ریاست جمهوری بنشیند، نظام را حفظ و از این تند پیچ هم عبور دهد، براه افتاده است. در این شرایط، خامنه ای و جناح راست هنوز بلاتکلیف مشغول "اعمال فشار" اساسا بر مردم، و در مقابل رقیب انتخاباتی خود منتظر "فرصت" ابراز وجودند! بقایای جناح "اصلاحات"، که تغییر رابطه غرب با ایران و مفتوح شدن باب دیگری از گفتگو و دیپلماسی با ایران در کالبد بی جانش مقداری اعتماد به نفس دمیده و برایش فضایی برای ابراز وجود باز شده است، سرانجام خاتمی را رسما در میدان "مبارزات انتخاباتی" جلوی صحنه گذاشت. و خاتمی، کسی که علاوه بر مردم، حتی لشکریان طرفداران سابقش هم او و ادعاهایش را به سخره میگیرند، بعنوان یکی و شاید تک مهره جناحی فعلا کاندید شده است. راست که کوله باری از نفرت و خشم عمومی از احمدی نژاد و خامنه ای و اعتراض به فقر عنان گسیخته را بر دوش دارد، هنوز نتوانسته است بر تشتت در بدنه و رهبریش فایق آید و موفق نشده است که خود را پشت کاندیدی به خط و به میدان بیاورد.
سررسیدن موعد انتخابات در شرایط تعمیق بحران اقتصادی رژیم و خطر فلج کامل سیستم اداری اقتصادی رژیم، در دل اعتراضات وسیع و رو به گسترش مردم به فقر و گرانی و اختناق، و بر متن تغییر سیاست غرب در قبال ایران، جنگ و نزاع جناحها را بیش از پیش حدت داده است. به میدان آمدن خاتمی و "تا اطلاع ثانوی" بی آلترناتیوی راست، اتفاق مهمی است. نه به این دلیل که گویا "زیر گنبد امامزاده خاتمی" معجزاتی به نفع مردم در شرف وقوع است. این را همان ده سال پیش هم به زور نمایش "گفتگوی تمدن ها" و سیرک "گشایش سیاسی"، نتوانستند به خورد مردم بدهند. مهم است نه به این دلیل که گویا چهره و شخصیت مرتجع کم دارند که بقول رفسنجانی کم ندارند و "دست شان از این نظر پر است"! پشت اتفاق به صحنه آمدن خاتمی و بی آلترناتیوی راست واقعیات مهم دیگری نهفته است. واقعیت این است که همه مهره های اصلی رژیم شان، سوخته اند. مردم پرونده خاتمی و احمدی نژاد شان را بسته و زیر بغل شان زده اند. مردم و جوانان با کوباندن شعار "مرگ بر دیکتاتور" و "زنده باد آزادی و برابری" بر پیشانی روسای همه جناحهایشان، به ارزش مصرف خاتمی و احمدی نژاد خاتمه داده اند.
"دخیل بستن" تعدادی به چهره هایی چون میرحسین موسوی "نخست وزیر دوران جنگ و دفاع مقدس" و نشخوار نوستالژی دوران قلچماقی و قدرقدرتی روزهای پایه ریزی حکومت شان، مقطعی که میتوانستند نفس مخالف در سینه هر جنبنده ای را در جا خفه کنند، چیزی جز نشان استیصال و اعتراف به شکست شان نیست. اعتراف به شکست در تحقق "شعائر انقلاب اسلامی" و "خنج کشیدن به چهره" که بله اهداف "انقلاب اسلامی" شان برآورده نشده است، و اعتراف به اینکه بعد از سی سال قتل و جنایت نتوانستند مردم ایران را به زانو درآورند و به حاکمیت یک حکومت اسلامی بالای سرشان به رضایت بکشانند، امروز خصلت نمای کمپین های "مبارزات انتخاباتی" رئیس جمهوری دهم شان است.
هئیت حاکمه ایران در آستانه انتخاب دهمین رئیس جمهورش ناچار شده است که آخرین و تنها بازمانده سرمایه ایدئولوژیک و سیاسی اش، مقام معظم رهبری را قرآن بدست در معیت وارثین "خون شهدا" و دستجات اوباش "حسین حسین" خوان، جلوی صحنه و در دسترس مردم قرار دهد. پیش درآمد حضور مقام رهبری به صحنه انتخابات فی الحال راه اندازی دستجات قمه کش و بخش لباس شخصی حکومت و انداختن آنها به جان دانشجویان و راه اندازی اعدامها و بگیر و ببندها، است. این برایشان بازی با آتش است. از لاعلاجی رهبر و همه مقدساتشان را در خیابان و در مقابل مردم قرار میدهند. مقام معظم بدنبال لگد خوردن مستقیم توسط اعتراضات وسیع مردم طی سالهای اخیر و بدرقه شدنش با شعار "سید علی پینوشه ایران شیلی نمی شه"، امروز در صفوف خودش و توسط سپاهیان خودش هم با خنجر تهدید میشود!
موقعیت لرزان رهبر معظم اله، نشان از به انتها رسیدن سرمایه زندگانی جریان اسلامی در ایران، به شکلی که سی سال گذشته حکومت کرد، دارد. تجزیه در صفوف حاکمیت و تغییر آرایشی که کالیبر آن را هم دارد که خونین هم باشد، بسرعت آغاز میشود. صورت مسئله سرنوشت مقام معظم رهبری این آخرین سنگر ایدئولوژیک جمهوری اسلامی بین خود هئیت حاکمه باز شده است. تضعیف مقام رهبری مشام رفسنجانی را تحریک کرده است. تنه زدنهای رفسنجانی به رهبر، ژست "بی طرفی" رهبرمآبانه او در مورد انتخابات و استفاده از کارت ویزیت با جلال طالبانی برای میانجیگری در عرصه بین المللی، همه و همه ابزاری برای گشاد کردن صندلی رهبری و شریک شدن او در آن است. اما در جمهوری اسلامی و ولایت فقیه، مراسم ذوب و تغییر مقام رهبری، اتفاقی چون تغییر رئیس جمهور و تعویض این و آن وزیر و استاندار نیست و نمی تواند در آرامش و با صلح و صفا صورت بگیرد!
واقعیت این است که مقتضیات سیاسی و اقتصادی امروز دست بدست شدن قدرت در میان باندهای قدرت در صفوف هئیت حاکمه جمهوری اسلامی و " تغییر" در آرایش صفوفش را بیش از پیش ضروری کرده است. این ضرورت بیش از هر زمان دیگری امروز حیات رژیم را به مخاطره انداخته است و فی الحال تجزیه در صفوف رژیم آغاز شده است. طی این تجزیه علاوه بر زدن چوب حراج به صندلی مقام رهبری، انواع باند ها و مافیاهای اسلامی که در تجزیه و تغییر آرایش حاکمیت هر کدام سهم و نقش جدیدی میخواهند، به صحنه خواهند آمد. صفوف درهم ریخته دشمنان مردم فرصتی برای میلیونها مردم به فغان آمده از فقر و اختناق باز میکند. حکومت به روال سابق نمی تواند بماند، این را بیش از هر فاکتوری، مردم تحمیل کرده اند.
نزاع جناحها، درخلاء صورت نمی گیرد. حدت گرفتن نزاع داخلی حکومت مقدم بر هرچیزی خود محصول فشار اعتراضی مردم است. نارضایتی شدید و غیرقابل مهار طبقه کارگر، اعتراضات رو به گسترش دانشجویان در سراسر ایران، اعتراض کارکنان و محرومین جامعه علیه فقر و اختناق، دورنمای انفجارات عظیم اجتماعی را به روشنی ترسیم میکند. این را رژیم با تمام ذرات وجودش حس میکند و از آن هراس دارد. این انتخابات قرار نیست مردم را به میدان بیآورد، میدانند که پشم و پیله سرتاسر شخصیت هایشان نزد مردم ریخته است و مردم کمترین امیدی به اصلاح رژیم ندارند. صدای نه به حکومت اسلامی با همه جناحها و سیستم قضایی و زندان و مجلس و وزارت اطلاعاتش را به خوبی شنیده اند. میدانند که اگر مردم در گرماگرم انتخابات بر سر جملگی شان نشورند، شانس آورده اند. واقعیت این است که آنجا هم که از "راههای ایجاد شور و شوق انتخاباتی" صحبت میکنند، بیش از آنکه خطابشان مردم باشد، خطابشان به صفوف درهم ریخته خودشان است. مراسم انتخابات رئیس جمهور دهم، بیش از همه مراسم های انتخابات های قبلی کاملا و یک دست مراسم درون خانوادگی جریان اسلامی حاکم در ایران است برای تغییر صفوف خودشان. اگر مردم از این فرصت استفاده نکنند، از شکاف در حکومت برای تعرض استفاده نکنند و برسرشان نریزند، انتخاباتشان موفق بوده است.
حکومت بر لبه تیغ ایستاده است. نه سرکوب میتواند نجاتش دهد و نه سازش با مردم. هم سرکوب و هم کمترین سازشی با مردم مردم را علیه شان میشوراند. فریادی از اعماق جامعه، از قعر تباهی و سیاهی و نکبتی که جمهوری اسلامی بر سر مردم ریخته است ندای آغاز جنگ آخر مردم با رژیم را میدهد. باید خود را آماده کرد، روند اوضاع پرتلاطم است. باید گرد سازمان و حزب کمونیستی، بدور حزب حکمتیست، جمع شد و کمک کرد که جنگ آخر مردم با رژیم، پیروز قطعی آنها باشد .
ثریا شهابی