نتيجه همه پرسي بريتانيا، بر سر ماندن يا جدايي اين کشور از اتحاديه اروپا، که نتيجه آن به خروج اين کشور از اين اتحاديه انجاميد، زمين لرزه اي سياسي و اقتصادي است که تاثيرات آن تا دهه ها بر زندگي شهروندان اين کشور و شهروندان اروپا و جهان، برجاي خواهد ماند.

در حاليکه صاحب نظران بورژوازي، خسارات سياسي و اقتصادي اين زمين لرزه براي بريتانيا و همچنين براي اروپا و جهان را، از نقطه نظر منافع کوتاه مدت و ميان مدت خود، محاسبه ميکنند و تخمين ميزنند، ابعاد پس لرزه هاي اين زمين لرزه براي شهروندان اين قاره و ساکنين جهان، غيرقابل پيش بيني است.

اين "همه پرسي"،  که طي آن اکثريت کوچکي راي به جدايي بريتانيا از اتحاديه اروپا داد،  "پيروزي" بود  که  با شعار "بازپس گيري"  کشور "خودي" و حفظ آن از خطر "خارجي ها"، به بهانه "فساد" و  "مضار" اروپاي واحد، صورت گرفت. "پيروزي" که دردل آن، عليرغم سنت قوي غير ناسيوناليستي بريتانيا، آمال دست راستي ترين فرقه حاشيه اي و کپک زده اين کشور، آروزهاي حزب نژاد پرست "يوکپ"  و رهبر تهي مغز آن، "نايچل فراژ"، توسط راي اکثريت مردم محروم بريتانيا، يعني کساني که بيش از همه قرباني مصايب "دولت خودي" اند،  برآورده شد! اين رفراندم، با پيروزي پرچم راست افراطي، سوت

شروع دومينو از هم گسيختگي اروپا را به صدا در آورده است. نفس طرح امکان جدايي اسکاتلند و ايرلند و امکان ماندن آنها در اتحاديه اروپا، مستقل از بوقوع پيوستن يا نپيوستن اين سناريو،‌ ميتواند فاز هاي ديگري از فروپاشي اتحاد هاي تاريخي در غرب باشد.

اين جدايي تَرک و شکاف عميقي در يک بلوک بورژوايي جهاني، در يکي از بزرگترين اتحادهاي اقتصادي  و سياسي که دومين قدرت اقتصادي جهان، پس از آمريکا را شکل داده بود، ايجاد کرد و روند شکستن آن را آغاز کرد.  اتحادي که در آن،  در عين حال همکاري نزديک با آمريکا را، که از طريق حضور بريتانيا در اين اتحاد بعنوان متحد تاريخي آمريکا تامين مي شد، به خطر انداخت.

اين شکستن ميتواند سرآغاز تخاصم آميز شدن رقابت هاي داخلي بين کشورهاي اروپايي از يک طرف و با آمريکا از طرف ديگر باشد. سناريويي که براي اروپا ميتواند معادل سناريو سياه خاورميانه، با تفاوت هاي ديگري، مدل اروپايي خاورميانه شقه شقه شده با دولت هاي ملي و تخاصمات ملي باشد.

تخاصماتي که بي ترديد در غياب يک مقاومت قوي از پايين، ميتواند زمينه ساز  مقابله رقباي درون کمپ بورژوازي جهاني باشد. تمايل رقباي درون و بيرون از بلوک آمريکا و اروپا، که از اين شکاف براي گسترش ميدان عمل خود بهره برداري کند، ميتواند رقابت را به سطح نظامي بکشاند! و به اين اعتبار، رقابت ميتواند به سطح ميلتاريسم و رقابت نظامي در صفوف بورژوازي جهاني، کشيده شود. ميليتاريسمي که سنتا بيش از هرچيز و هر جايي، "تمرين" آن نصيب گوشه هاي پرت تري از اروپا و آمريکا، نصيب جغرافياهاي حاشيه اي چون خاورميانه و آفريقا و نقاط پرت تري در آسيا، خواهد شد! تصوير تعميق اين شکاف در صفوف قدرت هاي بورژوايي،  در غياب حضور يک نيروي قدرتمند سوسياليستي و کارگري، هولناک است و ميتواند بشريت متمدن در اروپا را قرن ها به عقب بکشاند.

اين،  اما روند و سناريويي نيست که به سادگي تحقق پيدا کند.  اروپا و جهان متمدن در مقابل اين تعرض از دستآوردهاي خود دفاع خواهد کرد. تحرکات اعتراضي در فرانسه، خشم و اعتراضات امروز در خود بريتانيا،  اعتصابات و  اعتراضاتي که هر روز از جايي از اروپا سربلند ميکند، خشم و نفرت جهانيان از جنگ و ترور و ميليتاريسم غرب و افسار گسيختگي آن، در عين حال شيپور دور ديگري از جدال در اعماق جوامع اروپايي را به صدا در آورده است. در اولين قدم، جامعه بريتانيا در مقابل اين عقب گرد، از خود و دستآوردهاي مترقي خود، دفاع خواهد کرد. اين را امروز در آتمسفر اعتراضي پس از رفراندم و موج سردرگمي و "پشيماني" راي دهندگان، ميتوان ديد.

راي مردم بريتانيا به جدايي از اتحاد اروپا، که بيش از همه اين محرومين و طبقه کارگر اين کشور بود که حامل آن بودند، "راي" اي که پلاتفرم ارتجاعي راسيسم و جدايي بين شهروندان بر مبناي محل تولد و نژاد و مذهب و رنگ و .. را به کرسي نشاند، "آري" مردم به بورژوازي خودي هار و دست راستي افراطي نبود!

اين "نه" محرومين به کل نظام بود تا "آري" به حزب فاشيست و دست راستي "يوکپ"! اين راي "نه" آنها به نظام، ساختار سياسي و اقتصادي موجود و کل هييت حاکمه و احزاب اصلي پارلماني و انحصارات و مافياي قاره اي و جهاني مالي و اقتصادي و نشان نفرت از آنها  بود، که در غياب کمونيسم طبقه کارگر، در غياب يک حزب کمونيستي و کارگري که نفرت از هييت حاکمه را به طرف قدرت گيري خود کاناليزه کند، به سمت دست راستي ترين جنبش سياسي حاشيه جامعه کاناليزه شد.

محرومين بريتانيا، راي به شکستن ساختار سياسي و اقتصادي دادند! ساختار شکني که در غياب يک آلترناتيو قوي سوسياليستي و کارگري  مدعي قدرت، ساختار شکني کور و  واپسگرا  ببار آورد!

حزب ليبر، حزب کارگر بريتانيا، اصلي ترين حزب چپ و اپوزيسيون، در اين رفراندم بي ربطي خود به منافع کارگر و انسان محروم جامعه را، بيش از پيش به نمايش گذاشت. رهبري محبوب و پوپوليست اين حزب، متزلزل و سردرگم،  در ملتهب ترين مقطع تاريخ معاصر بريتانيا با حفظ مواضع پوپوليستي ـ ناسيوناليستي،  "بين دو صندلي نشست"! به اين ترتيب پيروزي گنديده ترين و دست راستي ترين جناح جنبش سياسي بورژوازي بريتانيا، بر شانه هاي حزب ليبر ممکن شد.

حزب ليبر در اين روند،  به ارزش مصرف خود بعنوان اپوزيسيون جدي پارلماني،  پايان داد و  نشان افتخار "نمايندگي" طبقه کارگر را خود با دستان خود از سينه کَند!  پس از اين رفراندم، اين حزب اپوزيسيوني هم،  در کنار حزب رقيب حاکم، به بحران عميق هويتي دچار شد. تا امروز، از اين رفراندم، بريتانيا شکاف برداشته، با احزاب اصلي پارلماني در بحران، بازتر شدن ميدان تحرکات و جنبش هاي ساختار شکنانه از زاويه راست افراطي و ارتجاعي، بر جاي مانده است.

مجازات هاي اقتصادي و سياسي و سياست هاي تلافي جويانه اتحاديه اروپا عليه بريتانيا،‌ و در راس آن سياست هاي آلمان، از دور خودنمايي ميکند. مجازات هايي که  براي جلوگيري، و در واقع به تعويق انداختن سير فروپاشي اين اتحاديه، روي ميز اتحاديه اروپا قرار  ميگريد، بي ترديد بار فشارش را بر دوش مردم محروم بريتانيا و طبقه کارگر آن، خواهد گذاشت.

شکست اتحايده اروپا، که مدت ها است به شيوه هاي مختلف به تعويق افتاده بود، انعکاس بي آيندگي هماهنگي و اتحاد بورژوازي غرب، بخصوص اروپا،  ميتواند شروع تقابل ها، رقابت ها و تخاصمات ملي بين کشورهاي اصلي اروپايي باشد.

طبقه کارگر، کمونيسم و جنبش ضد راسيست و مترقي و سوسياليستي در اروپا، اما ميتواند ورق را برگرداند. تنها اين نيرو ميتواند از هم گسيختگي اروپا را، خلاء قدرت متحد بورژوازي اروپا را، که در خلاء حضور کمونيسم با دست راستي ترين نيروهاي سوپر راست و ضد بشري پُر شده، با اتحاد و همبستگي و پيوستگي جنبش سوسياليستي و کمونيسم طبقه کارگر در اين قاره پر کند. ميتواند موج ساختار شکني راست و ارتجاعي را به ساختار شکني کمونيستي انقلابي بچرخاند و تاريخ پيوستين اتحاد اروپا را با شروع تاريخ اتحاد طبقه کارگر و جنبش سوسياليستي و کمونيستي پرکند.

بدون شک، اروپا وارد فاز جديدي از تحولات سياسي و اقتصادي ميشود. بايد به پيشواز آن رفت و براي آن در راستاي منافع کمونيسم و جنبش سوسياليستي طبقه کارگر،‌  تدارک ديد. طبقه کارگر اروپا، بايد با پرچم خود، با کمونيسم و سوسياليسم اش به ميدان بيايد! چاره اي جز به ميدان آمدن ندارد تا  غيبت کمونيسم در روند شکستن اتحاد در صف دشمنانش را با حضور قوي خود، جبران کند.

ثریا شهابی

 ۲۷ ژوئن ۲۰۱۶