مژده به مخالفين نظام، کمونيست ها، سکولارها، و طبقه کارگر!
محمد نوري زاد، ديروز حامي افراطي نظام و شيفته استادي و مهارت اسدلله لاجوري، امروز هنرمند و سينماگر، بعنوان هديه نوروزي اعلام کرده است که از اين پس جز آنچه که به آشتي ملي بينجامد، چيزي نخواهد نوشت!
بعنوان قاضي ميفرمايد که: ”از پاسدار و رهبر تا سلطنت طلب تا مجاهد تا شيعه تا سني تا مسيحي تا کليمي تا زرتشي تا کمونيست تا آسيب ديده تا آسيب نديده تا مانده در وطن تا دلکنده از وطن، که نيگ اگر بنگريم، در اين سي و هفت سال همه يکجور مقصر بوده ايم و همه اجازه داده ايم جامعه به رهي در افتد که جز آسيب و رنج و دلمردگي در آن نباشد، خوب در اين کج روي بعضي ها کمتر مقصر بوده اند و بعضي ها مثل من نوري زاد، بسيار“!
آقاي نوري زاد، تعارف و کمي ”شکسته نفسي“ ميفرمايند که خود را بر صندلي قضاوت نشانده اند. اين صندلي جاي ايشان نيست. جاي ايشان و همه دوستانشان در حاکميت سي و هفت ساله، آن طرف ميز و روي صندلي متهمين است. فراخوان آشتي همگاني، به وکالت از طرف صفي از قاتلان سريالي، که همه در طيف دوستان آقاي نوري زاد در حاکميت سي و شش ساله بوده اند، کساني که بايد در صندلي رديف اول متهمين دادگاههاي رسيدگي به جرايم بنشينند، کمدي سياهي است که بايد بعدها از آن فيلم ها ساخت. اين دادگاهها برپا خواهد شد! شاهزاده اسلامي سوار بر اسب سفيد صلح و آرامش ما، دچار خوش بيني احمقانه اي است. ولي نعمت اش، ولي فقيه، اين خوش بيني را ندارد به اين خاطر به او و ترهاتش بي اعتنا است! فاصله ”ايران امن“ و ”بهشت“ سرمايه گذاري سال ۵۰ و شعار ”کورش آسوده بخواب که ما بيداريم“ تا روز فرار اعليحضرت با چهره گريان، فقط ۷ سال طول کشيد. فاصله فرمان ”هرکس نمي خواهد عضو حزب رستاخيز بشود پاسپورتش را بگيرد و برود“ تا روز اعلام اعليحضرت که: ”من نيز پيام انقلاب شما ملت ايران را شنيدم“، فقط چهار سال طول کشيد. احساس امنيت نوري زاد و خانواده شان در حاکميت، هنوز از احساس امنيت شاهنشاه آريامهر در خاورميانه با ثبات و ساکت ديروز، بيشتر نيست. اما تا آن روز و برپايي دادگاههاي رسيدگي به اعمال دوستان نوري زاد در حاکميت سي و شش ساله، و تا چند و چون شنيدن تقاضاهاي بخشايش امثال نوري زادها، فاصله زماني هر چه باشد، فاصله کيفي تحولات غيرقابل تصور، غيرقابل پيش بيني، اما بي ترديد شورانگيز است.
بي ترديد در آن دادگاهها، ما بعنوان رهبري يک حزب کمونيستي، تمام تلاش خود را خواهيم کرد که اعدام لغو شود و بساط خشونت و شکنجه روحي و جسمي و اعتراف بگيري به زور آن، جمع شود. تلاش خواهيم کرد که ضمن شنيدن همه کيفرخواست شاکيان، از خانواده هاي قربانيان هالوکاست اسلامي دهه شصت و تا قربانيان شکنجه و زندان و جهادهاي خميني و جنگ و فقر و بيکاري و سرکوب و اختناق و آسيب ديدگان گشت هاي ثارالله و حزب الله و بسيج و سپاه و اوين و قزل حصار و بيت امام و وزارت اطلاعات و مجلس و شوراي فقها و خبرگان و...، بر دادگاهها موازين متمدنانه و انساني محاکمات حاکم باشد. تلاش خواهيم کرد که حقوق متمدنانه و انساني مجرمين و متهمين، طبق برنامه ما، برنامه يک دنياي بهتر، حتي در حق دشمنان مان، به اجرا درآيد . آقاي نوري زاد در آن دادگاهها ميتواند همه مهارت و قريجه شاعرانه و ”عرفاني“ خود را بعنوان موکل قاتلان سريالي بيش از سه دهه، بکار اندازد تا حداکثر انعطاف ممکن در اجراي عدالت به اجرا درآيد. ما تضمين ميکنيم که امکان آن را فراهم کنيم.
اما در مورد مقوله بخشش و در حاشيه کمپين هاي جاري و مورد بحث در مورد اينکه ”نه مي بخشم و نه فراموش ميکنم“ يا ”مي بخشم اما فراموش نمي کنيم!“، اين دو قطبي اساسا موضوعيت ندارد. بخشش مقوله اي نه در دست قاتل و مجرم و متهم، که در دست مقامي است که قدرت و امکان اجراي ”عدالت“ و يا ”مجازات“ را دارد و در چنين جايگاهي قرار گرفته است. طلب بخشايش يا عدم بخشايش کردن از قربانيان حاکميت دوستان نوري زاد، وقتي جا دارد که اين حاکميت به زير کشيده شده و در مقام متهم و مجرم در دادگاه حاضر شده باشد. طلب بخشش از قرباني توسط قاتل، آنهم وقتي که قاتل هنوز گرز ميچرخاند و آدم ميکشد، و تصور اينکه قرباني بدون امکان بخشش، اعلام بخشايش کند، از فرط رندي مضحک است. تصور کنيد که کسي، با قمه به جان ديگري افتاده است و بعد از لت و پار کردن طرف، از قرباني، که اسلحه و وسيله دفاع و حمله اي ندارد، ميخواهد که حال بياييد و آشتي کنيم و همه با هم مقصر بوده ايم حالا شما کم و من زياد!
اما در مقام قضاوت تاريخي، ما، کمونيست ها و طبقه کارگر و ”مانده در وطن“ و ”از وطن دلکنده“، در اين سي و هفت سال، نه يک جور که بسيار بيش از شما و خانواده تان در حاکميت ”کج روي“ داشته ايم که اجازه داده ايم که شما جامعه را به رهي بياندازيد که جز آسيب و رنج و دلمردگي در آن نباشد! همه جور جنگيديم که اجازه ندهيم که امثال شما و اسدالله لاجوردي ها و خلخالي ها و خاتمي ها و خامنه اي و خميني ها و روحاني ها و گنجي ها و رفسنجاني ها، حتي يک روز بتوانند سلامت، زندگي، رفاه و آزادي و هستي دهها ميليون نفر در ايران را طي چند دهه به تباهي بکشيد. اين جنگ اما هنوز تمام نشده است.
جناب نوري زاد بي جهت تسليم بخش هايي از پيکره چاق و فربه شده جامعه به ايشان و حکومت برادرانش، را تسليم جامعه اعلام ميکند. شکر ميل ميکنند که تسليم مالتي ميلياردهاي بازاري و غيربازاري، با احزاب و جنبش هاي سياسي شان در صف اصلاح طلب ها و ملي ـ مذهبي ها و ناسيوناليست هاي کرد و سلطنت طلب و جمهوريخواه راست پرو غرب و چپ پروشرق، را تسليم جامعه قلمداد کند. بيهوده تلاش ميکند که حضور هييت هاي سرمايه گذار هاي اروپايي که زن هايشان به خاطر مقام معظم برايشان لچک سرکرده و مانتو و کفن اسلامي پوشيده اند، را تسليم شدن ميليونها خانواده کارگري، ميليونها زن آزاديخواه و ماکزيماليست و برابري طلب، و نسل جواني قلمداد کند که از ”اسلام خوش خيم“ و ”خوش آب و رنگ“ روحاني به اندازه ”اسلام کثيف و بدترکيب“ جنتي و خامنه اي منزجر است. کنار رفتن خصومت هاي ديروز در صف دوستان هم طبقه اي و تلاش بين اعضا خانواده خود در حاکميت که نگذارند فضاي خصومت هاي ديروز در ميان خودشان مجدد سر باز کند، تمام محتواي ”حساب پس آنداز بخشايش همگاني“ امثال نوري زاد است.
جناب نوري زاد ميتواند از اين پس ”جز آنچه که به آشتي ملي بينجامد“، چيزي نگويد و ننويسد! تاريخ را از اين پس ايشان و خانواده شان در حاکميت نمي نويسند و نمي سازند. عناصر جديد، نيروهاي جديد با درس آموزي از ”کجروي هاي گذشته“، جامعه را به راه درست خود هدايت خواهند کرد. اين زمين بازي ما است.
ثریا شهابی
۱۸ آوریل ۲۰۱۶