اعدام دو نوجوان همجنسگرا در مشهد
تصور کیند که کودک و نوجوان ۱۳ – ۱۵ ساله شما، فقر زده، بی سرپرست و نان آور خانواده، ناآگاه، یا معلول جسمی یا روانی است که مرتکب خطایی شده است. و یا نه! مطلقا هیچ خطایی نکرده است، به خاطر هیچ و پوچ تحت عنوان "لطمه به شعائر اسلام" و عدم رعایت "عفت عمومی" به اسارت جمهوری اسلامی در آمده است و در چنگال عدالت اسلامی منتظر است! شما هم در خارج از زندان منتظرید! و سرانجام پس سالها سپری شدن زندگی کودک و نوجوانتان در هراس و زیر خطر چوبه دار و تحت شکنجه جسمی و روحی، یک روز "عدالت" را با قتل فجیع او، به اجر درآورند.
این سرنوشت اغلب نوجوانان و کودکانی است که در ایران اعدام شده اند. و میتواند سرنوشت صدها نوجوان دیگر در انتظار و در خطر اعدام باشد. روزنامه های دولتی گاهی حتی نام این نگون بختان را هم ذکر نمی کنند، و از زندگی کوتاهشان خبر نمی دهد.
تیتر های " ۱۳۰ بزهکار نوجوان در انتظار اعدام" ، "چهار کودک بلوچ محکوم به اعدام"، "اعدام دو نوجوان همجنسگرا در مشهد"، تنها اشکال بیان رسمی این فجایع انسانی در ایران است. فجایعی که هر روز در شرف وقوع است و مردم ایران را به فغان آورده است. گفته میشود که بسیاری از این نوجوانان، ناآگاه و بی اطلاع از حقوق ناچیز قضایی خود درجمهوری اسلامی، و یا زیر شکنجه و به خاطر وعده های مالی، به "جرائمی" اعتراف کرده اند که در مورد میزان دخالت آنها تردیدهای جدی وجود دارد. با این وجود برای اجرای عدالت" اسلامی، این اعترافات مبنای صدور احکام مرگشان شده است.
این وصف حال دستگیر شدگان است. در میان دستگیر نشدگان اما زندگی صدها هزار نوجوانی که در محیط منقبض، مختنق و کثیف اسلامی ایران، اولین رابطه های جنسی شان را، آگاه یا ناآگاه، داوطلبانه یا تحت فشار، در خفا و پنهانی، با همجنس تجربه میکنند، با شمشیر "حد لواط اعدام است"، این قانون و آئین سیاه اسلامی، در خطر مرگ است.
مراجع بین المللی اعلام کرده اند که در حال حاضر ۱۱۴ نوجوان دیگر از همسرنوشتان این نگون بختان، با اتهامات مشابه، در زندانها در انتظار مرگ اند. و ایران در بین کشورهای مرتجع از نظر تعداد اعدام کودکان و نوجوانان، رتبه اول را احراز کرده است. در مورد ابعاد اعدام بطور کلی، عفو بین الملل گزارش داده است که در سال ۲۰۰۷، در ایران، هر هفته حداقل ۲۴ نفر اعدام و بيش از ۶۴ نفر محکوم به مرگ شدند.
علاوه بر اعدام نوجوانان و کودکان به خاطر "جرائم غیر سیاسی"، ایران قتلگاه دهها هزار نوجوان و جوان محصل دیگر در شرایط به قدرت رسیدن ارتجاع اسلامی و دهه اول حاکمیت اش بوده است. جوانانی که تنها جرمشان نخواستن این جهنمی است که برپا است. مردم خاطره اعدامهای دستجمعی سال ۵۸ در کردستان، محاکمات یک دقیقه ای و اعدام و تیربارنهای دستجمعی سال ۶۰، اعدامهای سالهای پس از آن و قتل عام و "پاک سازی" زندانها در سال ۶۷ ، زندانهایی که مملو از نوجوانان و جوانان بود، را فراموش نکرده اند. این اعدامها و کشتار از جوانان و نوجوانان، ستونی است که عمارت این رژیم آدم کش، بر آن بنا شده است. بدون رکن اعدام و قصاوت اسلامی، برج و باروی ارتجاعی و ضدانسانی جمهوری اسلامی ایران، اساسا ساخته نمی شد.
اعدام و بخصوص اعدام نوجوانان و کودکان، بخشی از تاریخ خونبار شکل گیری و حاکمیت سی ساله جمهوری اسلامی ایران است. بدون اعدام، این جهنم کودک ستیز و نوجوان کش، ساخته نمی شد. در این یک تجربه، همه جناحها، اصلاح طلب و اصولگرا، مجاهدین انقلاب اسلامی و خط امامی ها، حزب جمهوری اسلامی و مجمع تشخیص مصلحت نظام و بیت امام و سپاه و انجمن اسلامی و بسیج و منکرات و آخوند های "عبوس" و "خوش رو"، همه و همه، شریک اند. اعدام، و اعدام کودکان و نوجوانان، هم کارنامه خلخالی و لاجوری و خمینی است هم کارنامه میرحسین موسوی و رضایی و کروبی و احمدی نژاد و خامنه ای!
ممنوعیت اعدام کودکان خواست قلبی همه مردم ایران، همه پدران و مادران، خواست پیر و جوان در ایران است. امروز بخشی از "ناراضیان" در میان صف ارتجاع اسلامی، امثال کروبی و موسوی، بر این خواست قلبی مردم، سرمایه گذاری کرده اند. "اعتراض" اینها علیه اعدام کودکان، کمترین رگه ای از دوستی شان با مردم ندارد. اینها در گرماگرم هیچ کشتاری برای جلوگیری از آن هرگز هیچ اقدام جدی نکرده اند. اینها "پاره تن" خود رژیم و سیستم قضایی شان اند. مخالف قوانین جزا اسلامی، "جرائمی" که محکومیت اعدام دارد، نیستند! همیشه مصلحت نظامشان بر زندگی کودکان و نوجوانان بی گناهی که سرهایشان بالای دار رفت، و امروز در انتظار مرگ اند، ارجحیت داشت. هنوز هم ارحجیت دارد. نباید "نق زدنهای" امروزشان در جنگ داخلی شان و برای سوار شدن بر اعتراضات برحق مردم علیه اعدام، را جدی گرفت. مردم اینها را روزهایی که قدرت داشتند و در اپوزیسیون نبودند، دیده اند. فریبکاری این باند اسلامی تنها و تنها در سایه حاکمیت توحش احمدی نژاد، امکان ابراز وجود دارد.
مردم ایران از اعدام، بخصوص اعدام کودکان و نوجوانان، از چوبه دار و تیرباران و سنگسار و جنایت، به تنگ آمده اند. جامعه ایران تشنه و شایسته عدالت، انسانیت، کودک دوستی و آزادی و برابری است. و این خواست را به نیروی خود، به نیروی طبقه کارگری که از این جهنم جز فقر و تباهی سودی نمی برد، به نیروی مردم آزادیخواه و برابری طلبی که سی سال است خود را تسلیم حاکمیت اسلام بر زندگی اش نکرده است، به کرسی خواهد نشاند.
رژیم با هر چوبه داری که بالا میبرد، با هر حکم اعدام و قصاص و سنگساری که صادر میکند، تنها و تنها به عمق اقیانوس عظیم نفرت و انزجار مردم از مذهب، اسلامیت، عدالت، و نظام شان میافزاید. جامعه ایران تشنه لغو هرگونه حکم اعدامی است. مشت های گره کرده مردم، بعض و خشم فروخفته شان برای احقاق حقوق پایمال شده همه کودکان و جوانانی که قربانی ماشین کشتار اسلامی در ایران شدند، نوید روزهای خلاصی از جهنم جمهوری اسلامی را به نیروی خود شان میدهد. باید برای خلاصی از این اقیانوس جنایت، بپاخواست.
ثریا شهابی
۲۹ مه ۲۰۰۹