انتخابات آمريکا، پيروزي يکي از دو ستاره از طيف منفورترين نمادهاي جامعه و هئيت حاکمه آمريکا، ترامپ يا کلينتون، احتمالا تا انتشار اين مطلب به پايان يا به دور دوم کشيده شده باشد.
بزودي يکي از اين دو، يا آقاي ترامپ خصلت نماي کامل اخلاق، تمدن و شخصيت و فرهنگ بورژوا آمريکايي، مالتي ميليارد "ردنک" تا مغز استخوان ضد خارجي، گذشته پرست و لمپن، و يا خانم کلينتون اين نماد فساد تاريخي، سمبل ميليتاريسم و نظم نويني هميشه دست به ماشه آمريکايي، بعنوان انتخاب احسن جامعه آمريکا بر مسند "رهبري جهان آزاد" خواهد نشاند.
پس از اين انتخابات تاريخي، تازه آغاز کار دولتي است که تحت رهبري کلينتون يا ترامپ بخواهد بر جامعه آمريکا و بر جهان حکومت که نه، آن را در راستاي حفظ وضع موجود حتي اداره کند.
انتخاب رئيس جمهوري آمريکا را، انتخاب رهبر "جهان آزاد" نام گذاشته اند و کسي که بر اين کرسي بنشيند را رهبر اين جهان! جهاني که در آن دمکراسي پارلماني و "راي اکثريت" معني دارد و در اين جهان دولت ها "توتاليتر" حاکم نيستند! جهاني که بيش از چند دهه است که مشغول رژيم چينج در جهان هاي "غيرآزاد" و صدور دمکراسي و الگوي "جهان آزاد" خود به ساير مناطق "آزاد" نشده است!
"شرق" و "جهان هاي سوم" و جهان "غيرمتمدن" و حکومت هاي "توتاليتر"ي چون آنچه که در جغرافياهاي تحت حاکيمت صدام ها و قزافي ها و چاوشسکو ها و اسدها برسر کار بود، درد اصلي شان نه فقدان آزادي هاي سياسي، که اين بود که چنين ستارگان زيبايي، چون ترامپ يا کلينتون در راس آنها نبودند! پرده هاي ريا و فريبکاري و فاکتور تمکين شهروندان وقتي که کنار ميرود، همه امپراطور را عريان مي بينند! مي بينند که "جهان آزاد" تا خرخره در لجنزار و باطلاق کشتار دستجمعي مردم جهان، توليد نفرت و ياس، استيصال و اسارت، و دروغ و فساد و توطئه هاي داخلي و بي اختياري شهروند تحت حاکميت خودش، در حال فروريختن است. اين را خودشان به آن اعتراف مي کنند. مي گويند همه چيز در آمريکا، اين قاره عظيم و بزرگ ترين قدرت اقتصادي و نظامي و سياسي جهان، ممکن است. از نشستن سياه پوستي بر مسند رهبري آن، بارک اوباما برده زداه! تا نشستن ترامپ! اين مالتي ميلياردر سفيد و ماچو ضدخارجي!
اين واقعيت، تنها تماسي سطحي با واقعيات مهمتري است. شکست بوش، شکست ميليتاريسم آمريکا در خاورميانه، به قيمت تخريب عراق و ليبي، عقب نشيني را به بورژوازي آمريکا تحميل کرد که در دل آن اوباما بتواند خوش بيني به امکان اصلاح از درون و بازسازي در صفوف بورژوازي آمريکا را احيا کند. اين شرايط مادي است که در آن پديده اوباما عروج ميکند.
هشت سال آمريکاي تحت حاکميت اوباما، سرخوردگي جامعه آمريکا از برکات رئيس جمهور تحصيل کرده و سياه پوست، چرخيدن در و دروازه سياست خارجي و داخلي بر همان پاشنه قبلي، باز فنر را بر سرجاي قبلي خود بازگرداند!
باز معلوم شد که بورژوازي آمريکا براي حفظ سيادت سياسي و اقتصادي خود، راهي جز گسترش ميليتاريسم و تخريب و ناامني بيشتر بر جهان ندارد. با و بي اوباما، بورژوازي آمريکا، اين رئيس "جهان آزاد" در زمينه الگوي رشد اقتصادي همچنان بي آلترتاتيو و بي پاسخ است!
فشار واقعيات سخت، بر متن اعتراض و فشار از پائين، اوباما را هم به بيرون پرتاب کرد و ترامپ را در مقابل او به ميدان آورد . تا جامعه لبريز از خشم و اعتراض و سرخوردگي آمريکا، به رهبري لمپن بورژوايي چون ترامپ، به ميدان بيايد.
ترامپ، مالتي ميليارد، سفيد، ضدخارجي، در مقام نمايندگي لمپن پرولتارياي جامعه آمريکا، براي انجام همان کاري به ميدان آمده است که اوباما و بوش قادر به انجام ان نشدند. در حالي که جامعه آمريکا به يکي ديگر از ستاره هاي سنتي و گزينه هاي ساختاري خود، يعين خانم کلينتون نه اعتماد دارد، نه اعتقاد!
در اين شرايط است که امتحان کردن ساير گزينه ها، براي هئيت حاکمه سنتي و "استابليش منت" به منظور در کنترل نگاه داشتن اوضاع، به رسم هميشگي، در دستور قرار گرفت! از جمله اميد بستن به "ائتلاف ضدروسي" که قرار است تحت نام "نجات موصل"، به قيمت تخريب کامل آين شهر مهم عراق و به بهاي کشتار جمعي و فراري دادن اکثريت يک ميليون و نيم مردم آن، فرصتي براي بازسازي صفوف خود بيابند! تا داعش را به سوريه و تقابل با روسيه و اسد، با نام جديد منتقل کنند و بعلاوه "پيروزي" بر" داعش" را به نفع، استابليش منت "جهان آزاد"، ثبت کنند. فرصتي که در ادامه به عکس خود تبديل شده و خواهد شد و زرادخانه جنبش ساختار شکني که امروز ترامپ بر آن سرمايه گذاري کرده است، را مسلح تر خواهد کرد.
ترامپ ميداند که موصل نجات شان نخواهد داد! اين حربه هم همچون حربه هاي قبلي در خاورميانه، تنها و تنها رويارويي با معضلات اصلي را به تعويق مي اندازد، به قيمت خانه خرابي و کشتار وسيع تري از مردم خاورميانه. ترامپ ميداند که اگر اوضاع به درازا بکشد، طبقه کارگر، محکومين که از اين همه بي آيندگي و نا امني و خشم، به مرز انفجار رسيده اند، کار را به سمت ديگري ممکن است يکسره کنند. به زير کشيدن نظام و جايگزيني آن با نظامي انساني، در مقابل قرار دادن برتري نظام سوسياليسم، ميتواند يک گزينه واقعي شود!
خطر "دمکراسي" در حال سقوط
نظر سنجي ها برتري کلينتون بر ترامپ را به ۴۵ در مقابل ۴۴ درصد، اعلام کرده اند. تقدس راي و قدرت اکثريت، ترسي را بالاي سر جامعه آمريکا زنده نگاه داشته است! جامعه مخاطرات تقابل "اکثريت و اقليتي" نه متکي به موقعيت مادي و طبقاتي در جامعه و صفبندي هاي واقعي، که متکي به خشم و انزجار از نظام است، را در چهارجوب دمکراسي پارلماني، احساس ميکند. شکاف و تقابل "اکثريت و اقليتي" با فاصله يک درصد، قرار است بورژوازي آمريکا را از اين مرحله عبور دهد.
نمونه بريتانيا، گوياي خطرات "دمکراسي پارلماني"، خطر تقدس و قدرت و بي قدرتي مطلق "اکثريت و اقليت" هاي غير واقعي و غير طبقاتي است. بخصوص هنگامي که قدرت از پارلمان و دولت و قوه قضائيه به خيابانها منتقل مي شود! همچون دوران عروج فاشيسم در اروپا، ابعاد تخريبي آن ميتواند کل جامعه را به ورطه نابودي و عقب گردي قرون وسطايي بکشاند! پژواک فرياد "اکثريت" و "پائين تصميم ميگيرد"ي که امروز در بريتانيا، از کريدورهاي قدرت تا در خيابانها به گوش ميرسد، فردا بالاي سر هر کسي است که پس از انتخابات آمريکا بر مسند رياست "جهان آزاد" بنشيند!
دولت و مجلس و پارلمان و قوه قضائيه "هيچ کاره است"، قدرت جنبش ساختارشکن و جنبش "تغيير" و "تغيير از پائين"، و کنار زدن نهادهاي سنتي قدرت، معلوم ميکند که اوضاع به کدام سو مي رود! نه احزاب پارلماني و شخص رئيس جمهور که چپ و راست جامعه، راست افراطي و تهاجمي و چپ مسالمت جو و معترض، نشان ميدهد که اوضاع به کدام سو ميرود!
خشم اکثريتي که در غياب به ميدان آمدن چپ کمونيست و سوسياليست، در غياب به ميدان آمدن طبقه کارگر، ميتواند اقليت يک تا ۴۹ درصدي را در خود جوامع غربي، امروز بنام خارجي يا مسلمان يا اروپاي شرقي يا .. فردا بنام حفط منافع ملي، مورد هر تعرضي قرار دهد.
انتخاب بين هريک از اين گزينه هاي بورژوايي، انتخاب بخش اعظم شهروندان آمريکايي و اروپايي نيست. سپردن سرنوشت جوامع به رهبران سنتي يا گنديده ترين و فاسد ترين و اوباش ترين بخش جامعه، نمي تواند انتخاب هيچ انسان متوسط جهان امروز باشد.
تحريک مردم و به تمکين کشاندن انها به بهانه "دشمن خارجي" بي مصرف شده است! "دشمنان داخلي" و پاک سازي هاي داخلي از "اقليت"، از کمونيسم و سوسياليسم، از هرکس که رنگ خون ملي و قومي و مذهبي اش متفاوت است، از آزاديخواهي، از رفاه و آزادي هاي سياسي و .. در جوامع غربي، تازه شروع شده است. فرداي انتخابات آمريکا، تازه شروع کار است!
طبقه کارگر در جوامع غربي، در کمين است! هنوز در قامت بخود و بنام خود، ابراز وجود نکرده است! بايد اين ها را پس بزند! بايد پوسته "مسالمت جويي" و دست بردن به ابزار سنتي و "کهنه" دخالت در اوضاع را بشکند! بايد بنام خود و براي منافع خود، تعرض کند و به ميدان بيايد.
بورژوازي خود در "جهان آزاد" اش، در آمريکا و بريتانيا، فرمان "پارلمان بي پارلمان"، "دولت بي دولت"، "حکومت بي حکومت"، "همه تان دروغ مي گوئيد" و "همه تان سرتاپا فريبکار و مضر به حال جامعه هستيد"، را صادر کرده است. طبقه کارگر، محرومين جهان، بايد دست به قدرت خود ببرند و اوضاع را به سمت منافع خود، با تعرض خود برگردانند! هيچ کس به اندازه طبقه کارگر آمريکا و بريتانيا، قادر نيست و قادر نبود که اجازه ندهد که لمپن پرولتاريا، به رهبري راست افراطي در بريتانيا و آمريکا ميدان دار شود يا در گره گاهي از ترس و خوف و نا امني و استيصال، يکي از تبهکارترين و خطرناک ترين مهره هاي حاکميت سنتي آمريکا را بعنوان انتخاب احسن آنها، بالاي سرشان قرار دهند.
ثریا شهابی
۷ نوامبر ۲۰۱۶