یک ماه از نتیجه انتخابات ریئس جمهور دهم، پیروزی احمدی نژاد و اعلام صحت پیروزی او از جانب خامنه ای، و شکست اتئلاف خاتمی کروبی و موسوی میگذرد. انتخاباتی که تا آنجا که به جنگ قدرت در بالا و تجدید آرایش در صفوف حاکمیت و توازن و تعادل در صفوف ارتجاع اسلامی مربوط میشود، به عروج رفسنجانی، این دومین شخصیت اصلی و شاخص منفعت نظام و مهره پراگماتیست رژیم، و ابراز وجود او در کنار خامنه ای، منتج شد. و رفسنجانی بعنوان خطبه خوان نماز جمعه امروز تهران، همانطور که انتظار میرفت، موقعیت این دوره خود و خامنه ای را روشن، و مسیر حرکت جنبش سبز را یکسره کرد. او پرچم اتحاد در صفوف حاکمیت و حفظ نظام را بر فراز اسلام سبز موسوی و اسلام سیاه احمدی نژاد، برافراشت و تا اینجا یک قدم از رهبر سبقت گرفت!
ظرف یک روز، جریانی که توانست بر اعتراضات میلیونی مردمی که کمترین توهمی به هیچکدام از کاندیداهای رقیب نداشتند، و بر تحرک میلیونها جوانی که هیچکدامشان را نمی خواستند، رنگ سبز اسلامی بزند، کسانی که در اقصی نقاط جهان جشن تولد انقلاب اسلامی دیگری، و اینبار سبز، برگزا کردند، شخصیت هایی
که پیروزی قریب الوقوع شان را جار زدند، ناگهان به صف درهم ریخته و بی افقی تبدیل شدند که برای اجتناب از تجزیه به عوامل اول خود و برای ماندن در دامان نظام، به سرعت برای سازش با راست به رفسنجانی متوسل شد.
برگزاری نماز جمعه تهران به زعامت رفسنجانی که رضایت خامنه ای را هم یدک میکشد، و اظهارات او در نماز جمعه برای ایجاد نوعی سازش و توافق بین دستجات حکومتی و ایفای نقش رهبری ارتجاع اسلامی، جنبش سبز را وارد مرحله جدیدی کرد. معلوم بود که آینده جنبش سبر به نوع عکس العمل آن در برابر حرکت خامنه ای گره خورد است. سبز در مقابل اقدام خامنه ای به وساطت رفسنجانی سرخم کرد و بسرعت به یک بحران عمیق و مهلک فرو خواهد رفت.
این قابل پیش بینی بود. خامنه ای با حمایت اش از احمدی نژاد، "انکار تقلب در انتخابات" و با زدن دست رد کامل بر سینه پهلوان جنبش سبز، موسوی، خود را تمام قد و منزوی، بعنوان نماد قدرت نظام، در تیررس حمله مردم قرار داد و از دیدگاه تمام شخصیت های ناراضی در جنبش سبز، نظام را بیش از پیش در مقابل مردم "آسیب پذیر" کرد. هرچند که خامنه ای با اتکا به این واقعیت که"اسلام سبز" ناتوان از ایفای نقشی است که برعهده اش گذاشته شده، و قادر نیست اعتراضات مردم را به سمت اصلاح در چهارچوب نظام کانالیزه کند، پهلوانان سبزی را که با اجازه او وارد مبارزات انتخاباتی شده بودند، مرخص کرد. خامنه ای میدانست که غیراز این، سیر سقوط رژیم بیش از پیش تسریع میشد. او پیش از اینکه مردم از رهبران سبز عبور کنند، به قیمت گشاد تر کردن صندلی صدارت رفسنجانی برنظام، نظام را جنبش سبز عبور داد. و خود را منزوی در صحنه و در مقابل مردم قرار داد.
اما تنهایی و انزوای خامنه ای، رهبر نظام و ولی فقیه، در صحنه و در معرض حمله مردم، نه خواست دوخرداد در گرماگرم بازارش بود و نه خواست سه مرد جنبش سبز! هدف اسلام سبز همچون دوم خرداد، ايجاد يک "وفاق" اسلامى جديد در راس حکومت بود، نه حذف راست. اینها سهمی از قدرت میخواستند با وجود نظام! روی ایفای نقشی برای خود در مسیر بازکردن بازار غرب و راه اندازی اقتصاد، و از نظر سیاسی گشاد کردن پایه های حکومت و کمی باز شدن فضا برای روزنامه های خودیهای رژیم، حساب میکردند. خامنه ای سریع تر و قاطع تر از آنچه که فکرش را میکردند، نظام را از آنها عبور داد. قاطعیت خامنه ای در حمایت از "سلامت انتخاباتشان"، برای این جماعت که همیشه روی میزان نفوذشان بر مردم و پتانسیل شان در کنترل اعتراضات، و وزن و اعتبارشان در پیشگاه غرب، توهم دارند، در شرایطی که تحرک وسیع اعتراضی مردم که باهر دم و بازدمی خارج شدن کنترل آن از دست رهبران سبز اسلامی را نوید میدهد، راهی جز تسلیم نگذاشت. رفسنجانی و خطبه نماز جماعتش، و دعوتش به آشتی و سازش و حفظ نظام، آغاز پایان جنبش سبز بعنوان جناحی از حاکمیت است.
ارزش مصرف رفسنجانی نه از سر نیاز جنبش سبز و سه پهلوان خاموش آن به "یک استراتژیسن" که از این واقعیت سرچشمه میگیرد، که با جانبداری قطعی خامنه ای از نتیجه انتخابات، این جماعت به بن بست رسیدند. نظام اسلامی در خطر فروپاشی است، اعتراضات مردم قابل کنترل نیست، و معلوم شده است که خامنه ای به وزنه مهرهای رژیم واقف است. خامنه ای بر جایگاه بی قدرت شخصیت های سوخته بازمانده دوخرداد، خاتمی و کروبی، و به بی پایه بودن مهره های چون میرحسین موسوی، به خوبی آگاه است.
اما پایان جنبش سبز، عروج رفسنجانی و ایفای نقش "نجات بخشی نظام" از جانب او، آرایش هیئت حاکمه را دگرگون و شکاف درون حاکمیت را به بیت امام میبرد. پایان جنبش سبز آغاز جدلهای جدی تری در بالای رژیم، میان رفسنجانی و خامنه ای خواهد بود. تا آنجا که به جناج بندی ها و شکافهای رژیم مربوط میشود، این شکافها با تسلیم رهبران اسلام سبز بیش از پیش تعمیق شده است. از این پس ولی فقیه و مقام معظم رهبری قادر نخواهد بود به تنهایی ولایت کند و افسار جمهوریت را به تنهایی در دست نگاهدارد. این بساط باعث شد سهم رفسنجانی در قدرت بیشتر و صندلی او گشاد تر شود. خامنه ای از این پس برای هر تصمیمی باید مشورت و نظر رفسنجانی را مد نظر داشته باشد و اینبار جدال نه میان روسای جمهور و نمایندگان مجلس و سپاه و مجاهدین انقلاب اسلامی و دوخرداد و ... که بین ولی فقیه و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است. تا اینجا پرونده تلاشهای بخشی از حاکیمت برای بازکردن بساط دیگری از اصلاح رژیم از درون بسته شد، و جدال مضمن در بالاترین سطح آن به حیات روزانه رژیم تبدیل شد.
این شرایط فرجه و فضا را برای نیروهای رادیکال و کمونیست، و برای دخالت و سمت و سو دادن به اعتراضات مردم، باز میکند. بی مصرف شدن رهبران سبز شرایط پیشروی صف میلیونی مردمی که به بهانه این شکاف به صحنه آمدند و به زیر پرچم سبز کشانده شدند، را بیش از پیش فراهم میکند. نوبت ایفای نقش کمونیست ها و نیروهای رادیکال رسیده است.
امروز با نگاهی از فاصله به اتفاقات یک ماه گذشته بر سر انتخاب رئیس جمهور دهم و دسته بندی های جدید در صف بازماندگان دوخرداد و راست "معتدل"، بخصوص پس از اعلام موضع قاطع خامنه ای در مقابل جنبش "اعتراض به تقلب"، بیش از پیش میتوان استراتژی تاکنونی جناح سبز را آنطور که واقعا بود را بیرون کشید و مطالعه کرد. اینها حتى روى جلب خامنه ای به پلاتفرم جنبش سبز در شرایطی که انزواى راست مسجل شد، حساب میکردند. هدف اسلام سبز هم همچون دوخرداد ايجاد يک "وفاق" اسلامى جديد در راس حکومت بود، نه حذف راست. در پس اين ضربه بر جنبش سبز، مباحثات جنبش سبز، مبانی و ارکان استراتژی آن، که امروز به بن بست رسیده است، را میتوان زیر نورافکن مجددا بررسی کرد.
ثریا شهابی