سه نامه در پاسخ به نقدی
نامه اول
رفیق عزیز
با معذرت از تاخیر در فرستادن این یاداشت برایت، که بدلیل کمی ناخوش احوالی بود.
نوشته ای که تبریک گفتن کمونیست ها به مناسبت سال نو برایت قابل هضم نیست. چرا که این ها اعتیاد ملی هستند که همچون اعیاد مذهبی ما کمونیست ها با آنها مرزبندی داریم و اگر اشتباه نکنم پارادکس مرزبندی داشتن و تبریک گفتن را چطور میشود توضیح داد.
من فکر نمی کنم که در مورد مراسم نوروز و سال نو میلادی با هر منشایی که در تاریخ داشته اند، مراسم هایی که امروز تماما مبنای تغییر تقویم های مختلف است، کمونیست ها لازم است مرزبندی خاصی داشته باشند. همینطور فکر نمی کنم که کمونیست ها اساسا لازم است با مراسم کارناوالها و جشن ها و مسابقات ورزشی و .. مرزبندی سیاسی – ایدئولوژیکی داشته باشند، یا آنها را تحریم کنند! آنهم به دلایلی چون این که این مراسم منشا تاریخی شان به سرچشمه هایی باز میگردد که کمونیست ها از نظر بنیادهای فکری – ایدئولوژیکی، با آن ها بقول تو مرزبندی دارند. مثلا ریشه مذهبی یا ناسیونالیستی دارند. یا حتی به این دلیل که جنبش های سیاسی معینی از آنها بهره برداری میکنند. مثلا جنبش ناسیونالیستی یا مذهبی یا قومی یا .. از آن بهره برداری خود را میکند.
روشن تر بگویم من فکر نمی کنم که کمونیست ها اساسا لازم و مفید است مرزبندی های ایدئولوژیکی شان را به این حیطه های زندگی اجتماعی – فرهنگی مردم و مراسم های آن بکشانند. مگر اینکه این مراسم ها، بطور ابژکتیو و در خود، آزادی سایرین را محدود کند، نقض کند، خشونت آمیز باشد، غیر انسانی باشد، و ... و . باید بتوان بطور ابژکتیو نشان داد که این مراسمی که من و شما بعنوان کمونیست آن را تحریم میکنیم، افشا میکنیم و از سایرین دعوت میکنیم که از برگزاری آن پرهیز کنند، طبق "برنامه ما" کمونیست ها برای اداره جامعه، که قرار است فردا مبنای قانون اساسی جامعه ای باشد که در آن طبقه کارگر حکومت میکند، این مراسم شنیع اعلام شده و ممنوع است. مثل بندهای زیر از برنامه مه، یک دنیای بهتر:
"ممنوعيت مراسم مذهبي خشونت آميز و غير انساني. ممنوعيت هر نوع فعاليت، مراسم و ابراز وجود مذهبي که با آزادي ها و حقوق مدني مردم و با اصل برابري همه مغاير باشد. ممنوعيت هر نوع ابراز وجود مذهبي که مخل آرامش و احساس امنيت مردم باشد. ممنوعيت هر نوع مراسم و رفتار مذهبي که با قوانين و مقررات مربوط به بهداشت و سلامت افراد و محيط زيست و قوانين مربوط به حمايت از حيوانات مغاير باشد.
- ممنوعيت راه و رسم هاي مذهبي، قومي، سنتي، محلي و غيره که با حقوق و برابري و آزادي مردم، اعم از جمعي و فرد، با برخورداري آنها از کليه حقوق مدني، فرهنگي و سياسي و اقتصادي که قانون به رسميت شناخته است و با ابراز وجود آزادانه آنها در زندگي اجتماعي مغاير باشد".
با این رویکرد، چهارشنبه سوری، سیزده بدر و نوروز و کریسمس و نوئل را، نمی توان در ردیف مراسمی چون عید قربان و مراسم شنیع سربریدن حیوانات و سینه زنی و ختنه سوران و ... قرار داد که باید آنها را افشا و غیرقانونی کرد و دیگران را به عدم شرکت در آنها دعوت کرد.
بعلاوه ما در برنامه مان، خواست ایم که: "در کنار تقويم محلي، تقويم ميلادي، که امروز تقويم رسمي در سطح بين المللي است، رسميت قانوني پيدا کند و در اسناد رسمي کشور ذکر شود." تقویم میلادی هم سرمنشا مذهبی دارد. و حکمت این بند از برنامه هیچ چیز نیست، جز وصل کردن جامعه ایران به سوخت و ساز مدنی در جهان امروز، که بهر دلیل تاریخی با تقویم میلادی اندازه گرفته میشود.
این رگه ای از کمونیست است که که رابطه اش با جامعه و سوخت و ساز آن، اجتماعی است، نه ایدئولوژیک و سکتی. رگه ای از کمونیست است که، بعنوان بخشی از طبقه کارگر، نمی تواند، خود را از جامعه منفک کند و اراده گرایانه به تمام جلوه های زندگی اجتماعی مردم رنگ ایدئولوژیک بزند.
بگذار مثالی بزنم. شاید کمک کند منظورم را بهتر بیان کنم. شما اگر پدر و یا مادر خانواده کارگری باشید که در ایران یا هلند زندگی میکند و جامعه سرتاپا به خاطر نوئل یا نوروز غرق شادی است و سال نو برگزار میکند، با همان ریشه ملی یا مذهبی که جنبش های ملی و مذهبی هم از آن استفاده خود را میکنند، شما چه میکنید؟ آن را تحریم میکنید؟ خود و بچه ها را کنار میکشید؟ و اگر کنار میکشید برای بچه ها چه چیز شادی در همان ابعاد عظیم اجتماعی جایگزین میکنید؟ نمی توان هشت مارس و اول ماه مه را اراده گرایانه جایگزین این مراسم همگانی و اجتماعی کرد. و نباید بچه ها را به خاطر ایدئولوژی والدین به این انزوا کشاند و از شرکت در این جلوه از سوخت و ساز اجتماعی، که بهرحال خارج از کنترل من و شما در جریان است و در عین حال نه تنها با معیار های ابژکتیو، شنیع و غیرانسانی نیست، که شاد است، محروم کرد. این کاری است که سکت های مذهبی میکنند. طبعا ما بعنوان بزرگسال مختاریم این مراسم را بگیریم یا نگیریم. در مورد کودکان بنظرم اجازه نداریم به خاطر تفکر و ایدئولوژی خودمان تمام دوران کودکیشان، آنها را از این مراسم محروم کنیم.
در عین حال ما نمی توانیم نسخه ای تجویز کنیم که در بعد اجتماعی نتوانیم از همگان، و بخصوص از طبقه کارگر، دعوت کنیم که طبق نسخه ما عمل کند. طبقه کارگر سرسال عیدی میگیرد و گاها پاداش پایان سال. این به طور ابژکتیو سفره این ماه طبقه کارگر و خانواده اش را تغییر میدهد. ما پیشتر از طبقه کارگر میخواستیم که سهم عیدی و پادش اش را بالا تر ببرد و متوقع تر باشد و این بخش از دستمزدش را که بهرحال و بهردلیل تحت عنوان عیدی و پاداش میگیرد، به بهانه سال نو بالا تر ببرد. این اتفاقات مستقیما بر زندگی تمام خانواده تاثیر میگذارد. ما تغییراتی از این نوع را نمی توانیم اراده گرایانه، ندیده بگیریم.
بنظر من تحریم عید و کریسمس و خرید نکردن از "مک دونالد" و فروشگاههای بزرگ و ... که معمولا اجناسش از فروشگاهای کوچک و محلی ارزان تر است و معمولا مشتریانش طبقه کارگر است، یک فرهنگ سکتی و غیراجتماعی است. این کاری است که چپ "رنگین کمان" در اروپا، سالها است دارد میکند. کاری است که فقط قشر روشنفکری میکند که خود را چپ و گاها مارکسیست میداند اما ربطی به طبقه کارگر ندارد. برای این قشر روشنفکر این مرزبندهای در زندگی خصوصی و مدنی، یک "لایف ستایل" و تفنن است. روشنفکر وسع اش میرسد که این انزوا را به طیفی از همفکرانش تعمیم دهد و در این انزوا زندگی کند. طبقه کارگر وسع این چنین زندگی های تفننی را ندارد. کمونیسم طبقه کارگر، خیلی اجتماعی و پراتیک است. این طیف چپ "رنگین کمان"، خود سکتی است چون مذهبیون که نه کسی حرف شان را میفهمد، نه حکمت نوع لباس پوشیدن و "کدهای" رفتاری شان را درک میکند. بنظر من زدن هرگونه رنگ ایدئولوژیک به نحوه لباس پوشیدن، نحوه خوردن و آشامیدن و سلیقه هنری و جشن گرفتن و ورزش کردن، فرهنگی سکتی است.
باید ناسیونالیسم و مذهب و ... را محکم و وسیع افشا کرد، باید با ناسیونالیسم و مذهب جنگ بی امان را ادامه داد و تعطیل نکرد، اما نه حتما و درست سرجانماز مادر بزرگ و یا درست وسط جمعیتی که از شادی برد یک مسابقه فوتبال لیوان های آبجو شان را سر میکشند. این کار سکت های مذهبی و جریانات غیر اجتماعی است که رادیکالیسم شان را به شکل بدی بروز میدهند.
باید کمونیسم در جامعه آنقدر قوی و اجتماعی و همه گیرشود، که کسانی که از این جشن ها بهربرداریهای ناسیونالیسی و مذهبی میکنند، در اقلیت قرار بگیرند. تحریم، فرار از این تلاش است. با این توضیح در سیستم فکری من پارادکسی نیست. آن پارادکس در استفاده پراتیکی و اجتماعی از ایدئولوژی مان در متن جهانی است که سرتاپایش تناقض است.
با ارادت
ثریا
۲۵ مارس ۲۰۱۲
۶ فروردین ۱۳۹۱
----------*****
نامه دوم
رفیق .. عزیز
در ادامه رفت و برگشت بحث بر سر نوروز و رابطه کمونیست ها با آن، همانطور که گفتم هم خودت و هم سایرین به نکات مهمی اشاره کرده اید که من سعی میکنم نظرم را در مورد اصلی ترین آنها، بگویم.
پرسیده ای که چرا احزاب کمونیست و از جمله حزب ما، به خاطر نوروزی که بقول تو صاحب داره، به مردم پیام میدهند و چرا مثلا روز ولنتاین، روز عشاق، پیام نمی ده.
به این خاطر که در جامعه و در بعد همگانی، روز عشاق آن جایگاهی که سال نو و تغییر تقویم دارد، ندارد. روز عشاق روز عشاق است و برای خیلی ها، غیرعشاق و کودکان، موضوعیتی ندارد. سال نو و تغییر تقویم، قرار دادی بین مردم، و در جامعه است. تقویم و شاخصی است که مستقل از انتقاد من و تو به هر جنبه ای از آن و از جمله مستقل از نقد من و تو به مبدا و منشا آن، با این شاخص مدت و سابقه کار، زندگی و تولد و مرگ، مردم اندازه گرفته میشود و در همه جای دنیا، به جز در دمل های چرکینی چون عربستان سعودی، تغییر این تقویم ها معمولا در جامعه با شادی و جشن و یاد جای خالی عزیزان و ... همراه است.
جنایتکارترین حکومت ها هم معمولا بمباران ها و اعدام ها و تحمیل فشار و درد بیشتر را، موقتا در این سالگرد ها، متوقف میکنند. روز عشاق، با همه مدرن بودنش و مورد علاقه جوانان در ایران و اروپا بودنش، این جایگاه را ندارد. و فکر نمی کنم به سادگی بتواند چنین جایگاهی را در سوخت و ساز کار و زندگی مردم، پیدا بکند. والنتیان روز دیگری، برای برگزاری مراسم دیگری است.
البته سال نو های مختلف، تقویم هایی است که برخی هایش منشا طبیعی، بعضی هایش مذهبی و بعضی ها ملی دارد. بعضی هایش رسم و رسومی سنتی و عقب مانده دارد، و بعضی هایش ندارد، و مردم آن را تغییر داده و با مقتضیات جامعه امروزی تطبیق داده اند.
اما اینکه چرا، کمونیست ها، با نقد به جنبه های عقب مانده، علی العموم نقد منشا ناسیونالیستی یا مذهبی این مراسم، و نقد استفاده جنبش های مذهبی و ناسیونالیستی از این مراسم، "با جامعه همراه میشوند" و در این روزها به مردم پیام میدهند. آیا این یک فرصت طلبی و بی پرنسیپی نیست؟ آیا این تناقض است؟ به اعتقاد من نه. نقد به یک پدیده، و نقد عمیق و ریشه ای به یک پدیده، الزاما به معنی ندیده گرفتن آن پدیده، و بی اعتنایی به مکانیزمهای کارکرد امروزی آن پدیده در جامعه، و نفی اختیاری آنها نیست.
ما به مذهب و ناسیونالیسم انقتاد داریم! همانطور که به کار مزدی و فروش نیروی کار و معامله بر سر نیروی کار هم نقد داریم و نقد بنیادین داریم. اما این نقد مانع از آن نیست که در دل همین جامعه سرمایه داری، و تا وقتی مناسبات کارمزدی بر قرار است، ما برای فروش بهتر نیروی کار، و تقویت موقعیت طبقه کارگر در مذاکره با کارفرما بر سر بهای فروش نیروی کارش، دخالت جدی و فعال میکنیم. و مطالباتمان از رفرمیست ترین رفرمیست ها، رادیکال تر است. یا ما با این تببین که عمل سقط جنین پدیده ای گویا انتخاب آزادانه انسان در شرایط آزاد و انسانی است، موافق نیستیم. اما طرفدار پروپاقرص قانونی بودن و آزاد بودن سقط جنین و منوط بودنش به تصمیم زن هستیم و در این مورد مطالباتمان از "پروچویس" ترین ها رادیکال تر است.
اگر قرار باشد ما پراتیک روزانه مان، عرصه ها و حوزه های جدال روزمره طبقاتی مان با بورژوازی را مستقیما از مواضع پایه ای و ریشه ای مان نتیجه بگیریم، کمونیسم ما خیلی غیرپراتیک و غیراجتماعی میشود. کمونیسم طبقه کارگر هم این طور نیست. طبقه کارگر بنا به موقعیت اش در تولید، منفعتی در مالکیت سرمایه بر وسائل تولید ندارد. اما تا وقتی که این مالکیت را اجتماعی نکرده است، با استفاده از خود مکانیزمهای جامعه سرمایه داری، و از جمله نسشتن پشت میز مذاکره دستجمعی با کارفرما برای فروش نیروی کارش، از جمله با دخالت در قرار دادهای کار، از جمله با دخالت در چند و چون شرایط کار و ساعت کار و ... برای اصلاحات میجنگد. و این از کمونیست بودنش کم نمی کند.
کمونیست بودن و رادیکال بودن و ماکریمالیست بودن ما، نمی تواند مانع استفاده ما از خود مکانیزمهای جامعه سرمایه داری، برای تحمیل رادیکال ترین اصلاحات در شرایط کار و زندگی طبقه کارگر و مردم باشد.
جشن نوروز از جلسه کارگر و کارفرما برای چانه زنی بر سر دستمزد، بورژوایی تر نیست. اگر ناسیونالیست ها استفاده جنبشی خودشان را از این روز میبرند، به خاطر ضعف کمونیست ها است تا خاصیت جادوئی خود این روز.
من فکر نمی کنم که اگر به مناسبت کریسمس و نوروز، وقتی تریبونی به کمونیست ها داده میشود، و مثلا خبرنگاری میکروفن را جلوی دهان یک رهبری کارگری یا یک فعال کمونیست میگیرد، روش درستی باشد که پاسخ بگیرد که این روز ما نیست، مذهبی و ناسیونالیستی است، و ما با آن مرزبندی داریم و بجایش روز دیگری میخواهیم! بنظرم این هرچند بنظر بیآید که از موضع خیلی رادیکالی برخواسته است، غیر اجتماعی است و برعکس اش عمل میکند. بنظرم نمونه در پیامهایی که روی سایت ما است، از این مراسم استفاده شده است که حرفهای خوب کمونیست ها به گوش تعداد بیشتری برسد. و این درست است.
به نوروز و والنتاین باز گردم.
حتما میدانی که چپ اروپایی نقد مشابهی به والنتاین و این نوع مراسم دارد. آن را "مصرفی" و اختراع کمپانی های تجاری برای افزایش فروش خود میداند. ممکن است در مورد منشا آن هم حق داشته باشد. همین نقد را بخشی از آنها به کریسمس و هالووین و ...هم دارند. این چپ تحت عنوان موضع ضدکاپیتالیستی، "ضد جامعه مصرفی"، این مراسم را افشا و بخشا برای خانواده خودش و از جمله بچه هایش، تحریم میکند! و برایشان کریسمس نمی گیرد. از مک دونالد خرید نمی کند، نه به خاطر کیفیت غذایش، که به خاطر نقدش به انحصارات بزرگ و حمایت اش از تولیدات کوچک، یا موضع ضد راسیستی اش و حمایت از "ملل تحت ستم" و خارجیان، غالبا از فروشگاههای خارجی، بنگاهای تجاری کوچک تر و ... خرید میکند. این چپ که ضد سیاست های دست راستی دول بورژوایی خودی است، نسلی از جوانان شریف و انقلابی را حول خود جمع کرده است. کسانی که در مقابل راست راسیست و طرفدران کمپانی های هار و میلیتاریسم دول خودی، صفی از انسانهای شریف را تشکیل میدهد. اما اعتراض و مبارزه آنها، به کمونیسم و طبقه کارگر، ربطی ندارد. اهرم فشارهایی است که بر سیاست های دست راستی و محصولات آن، وارد میکنند. این چپ، که خود را رنگین کمان میخواند، بطور واقعی در حاشیه اعتراضات و مبارزات طبقه کارگر است و قادر نیست تاثیر قابل ذکری بر تقابل دو طبقه اصلی جامعه، طبقه کارگر و بورژازی بگذارد. طبقه کارگر در این کشورها در منگنه اتحادیه های کارگری سازشکار است و کمونیست ها و چپ های جامعه هم مشغول موضع گیری با کریسمس و والنتاین و المپیک و ... اند. این آن انزوایی است که من در یاداشت قبلی به آن اشاره کردم. این چپ اعتراضش به طبقه کارگری که نقدی به "جامعه مصرفی" ندارد، کمونیسمی که در مقابل انحصارات بزرگ حامی تولید کوچک و محلی و "اتنیکی" نیست، طبقه کارگری که اعتراضش این است که چرا سهم من از این همه ثروت تولیدی اینقدر ناچیز است، کاملا نامربوط است.
در حاشیه: شاید بدانی که شمایل امروزی و مدرن بابانوئل، با آن لباس قرمز و سفید و ریش سفید و بلند، اختراع کمپانی کوکاکولا است. هشتاد سال پیش، این شمایل، در آفیش های تبلیغاتی کوکاکولا بدست، به بازار عرضه شد. و امروز در سراسر جهان جانشین شمایل قبلی سنتی - مذهبی شده است. کمپانی کوکاکولا طی هشت دهه سود سرشاری برد بدون اینکه کسی هم در این مراسم از این کمپانی رسما "یاد" کرده باشد، و یا له و علیه اش موضعی گرفته باشد! میخواهم بگویم که مکانیزمهایی که پشت این پدیده های اجتماعی هست و کار میکند، خیلی ظریف تر و پیچیده تر از اعلام موضع است. کمونیست ها باید بتوانند و این هنر را داشته باشند که ضمن حفظ پرنسیپ های انسانی خود، با دست بردن به این مکانیزمها، آنطور که در جهت منافع طبقه کارگر و کمونیسم میخواهند، از آنها استفاده کنند. موضع و افشا گری کار لازمی است، اما کافی نیست، و گاهی مضر است.
شاید بنظر بیآید که من پیر شده ام و این نوع اعتراضات جوانان را درک نمی کنم. اینطور نیست. بعنوان جوان پویا و پیشرو، طبعا انسان تمام سنن، قوانین، رسم و رسوم و داده های جامعه را به چالش میکشد، و یک راه به چالش کشاندن آنها هم بی اعتنایی کردن به آنها است. اما جایی و نقطه ای، اگر انسان بخواهد با جمع بزرگتری چیزی را تغییر بدهد، پدیده نوینی جایگزین پدیده های کهنه و قدیمی بکند، دیگر بی اعتنایی و موضع گیری کافی نیست.
بهررو نمی دانم چقدر به سوال جواب دادم و چقدر این شاخ و آن شاخ زدم. امیدوارم که این طور نبوده باشد. سعی میکنم که در یاداشت بعدی در مورد نکات دیگر هم نظرم را بدهم
قربانت
ثریا
3 آوریل 2012
نامه سوم
رفیق .. عزیز
متاسفم اگر فکر میکنی که به مسائل مورد نظرت نپرداخته ام. حتما کمبودی بوده است که اینطور احساس کرده ای.
من تلاش کردم، بنیادهای مخالفت تو، و به نظر من موضع تو، با تبریک گفتن یک حزب کمونیستی به مناسبت سال نو، را با آنچه که در اشکال دیگر در جامعه اروپایی در سنت چپ آن وجود دارد، و با مثالهایی در موارد مشابه، نقد کنم.
چرا کمونیست ها برای مردم در نوروز سال خوبی آرزو میکنند، چون در این روز تمام تریبون های جامعه خطاب به مردم، مشغول بمباران همان افکار و عقاید ناسیونالیستی، قدرگرایانه، مذهبی و ... است، در پوشش و زرورق های جذاب. این تریبون و این میدان در این روز باز میشود، دست من و شما نیست که آن را به دلخواه ببندیم و یا در دیگری به جایش امروز باز کنیم.
این که جمعیت وسیعی از طبقه کارگر، کودمان و محرومین جامعه، نه از نظر مالی، نه روحی و نه معنوی، وسع شان نمی رسد شاد باشند، و این واقعیت که منشا این روز ملی و مذهبی است، تغییری در این واقعیت نمی دهد که، این مقطع روز خاصی است. و شما بعنوان کمونیست میتوانید، حرفهایتان را با آرزوی آینده بهتر، به گوش تعداد هرچه بیشتری برسانید. خیلی کج سلیقیگی است که انسان به جای آرزوی شادی، مثلا تسلیت بگوید! یا هیچ نگوید و یا شروع کند به نقد ایدئولوژیک این روز. این کار درست مثل پریدن وسط همان جمعینی است که در شادی برد مسابقه فوتبال تیم مورد علاقه لیوان های آبجوشان را سر میکشند و شروع به شعارهای افشاگرانه دادن. امروز فوتبال، این بازی سالم و لذت بخش از نظر فرهنگی و سیاسی بلایی سرش آمده است که تعفن ناسیونالیستی آن گاها از اعیاد ملی و مذهبی بیشتر است. به خاطرش بازی کن خطا کرده را هم به قتل رسانده اند و طرفداران این و آن باشگاه گاها گنگ های جنایی هستند.
بالاخره استدلال در مورد این اعیاد و مراسم، باید قابل تعمیم باشد. به این خاطر من در مورد فوتبال و کریسمس و والنتاین و ... حرف زدم. شما باید نقدتان به نوروز و چهارشنبه سوری قابل تعمیم به تمام مراسم از این نوع باشد. برای این است که من گفتم باید با معیارهای ابژکتیو، نه ایدوئولوژیک موضع تحریم یا شرکت در این مراسم را معلوم کرد. از نظر من یک موضع وقتی منسجم است، که قابل تعمیم باشد و بتوان با توضیح اش نشان داد که به این ترتیب صفوف ما تقویت میشود. توضیحات تو من را قانع نمی کند.
بنظر من استفاده از این استدلال که بچه های طبقه کارگر چرا باید فقط این روز شاد باشند و یا کارگر روز شادیش روز رهایی اش است و ... خیلی استدلال ضعیفی است.
بهرحال رفیق عزیز ... از صبر و حوصله ات در این بحث ممنونم.
5 آوریل 2012