بهمن شفیق در مورد جنبش سبز، علیه آن و در مقابل آن موضع گرفت. موضع گیری که در سیر تکوین جنبش سبز، نتوانست دوام آورد. اضافه شدن رنگ "کارگر" به رنگین کمان سبز، بهمن شفیق را به سرچشمه خود بازگرداند. و او را در کنار جناح چپ آذرین – مقدم، به دامان جنبش سبز، البته دپارتمان کارگری آن، انداخت.
بهمن در مطلبی تحت عنوان "با گامهای سنجیده" که در تاریخ ۵ مه ۲۰۱۰ روی سایت ها منتشر شده است، طی یک "تحلیل طبقاتی" قابل بررسی، سرانجام برای طبقه کارگر "یک استراتژی پیشروی" تعریف کرده است.
"با گامهای سنجیده"، بنیاد فکری بهمن در مورد مبارزه طبقاتی در ایران است، که پائین تر به آن نگاهی خواهیم انداخت. او در این مطلب بعنوان یک نتیجه گیری از بحث طبقاتی خود، میگوید:
"روآوری سبز به جنبش کارگری و به رسمیت شناختن مطالبات آن، برگ برنده ای است در دست خود جنبش کارگری در تقابل با نیروی حاکم. به هر میزان که سبز چپ راه خود را از بلوکهای قدرت حاکم بر این جنبش جدا نموده و به این بلوک حاکم پشت کند و تأمین منافع خویش را در ائتلاف با جنبش کارگری
جستجو کند، به همان نسبت نیز امکان شکلگیری یک ائتلاف در آینده قوت خواهد گرفت و به همان اندازه نیز شبح یک ائتلاف اجتماعی نیرومند در مقابل حاکمان بیشتر ظاهر خواهد شد. به همان میزان نیز حاکمان ناچار خواهند بود که متقابلا برای جلب نظر طبقه کارگر به راهکارهایی متفاوت از سرکوب بیندیشند."
ظاهرا موضع چپ و رادیکالی بنظر میآید. سبز، یعنی جنبش به قدرت رساندن موسوی، یک جناح چپ و کارگری دارد که از روی توهم به سبز چسبیده است، در حالیکه همسرنوشت و مٶتلف و متحد جنبش کارگری است! و بهمن انتظار دارد "چپ سبز"، یا "سبز کارگری"، راه خود را از جناحهای حاکم جدا کند! به آنها خیانت و پشت کند! با جنبش کارگری اتئلاف کند، تا زمینه های یک اتئلاف اجتماعی قدرتمند در مقابل حکومت را فراهم کنند. و این اتئلاف است که اهرم فشاری بر روی حاکمیت خواهد بود که از سرکوب دست بکشد و راههای دیگر گفتمان با طبقه کارگر را در پیش بگیرد.
اجازه بدهید برای درک سناریو، چپ سبز را به "شوراهای اسلامی" و انجمن های اسلامی در محل های کار، یا شروع کار آنها، تشبیه کنیم. طبق این استراتژی جنبش کارگری کارش افشا سیر شکل گیری این نهاد ها، افشا دست ساز و دولتی بودن آنها، از ابتدا نبود. بلکه می بایست در آنها کار میکرد و تلاش میکرد که آنها را به خیانت به جنبش پشت آن، و اتئلاف با جنبش کارگری بکشاند، تا زمینه های یک ائتلاف اجتماعی قدرتمند علیه حاکیمت را فراهم کرد. این همان سیاست حزب توده – اکثریت در جنبش کارگری و همه جنبش های اجتماعی از ابتدا بود و هست. مثل شاخه زنان، توده – اکثریت در کمپین های یک میلیون امضا، دست در گردن بخشی از حاکمیت برای اصلاح وضع زنان یا کارگران!
آن روزها، چپ کمونیست، انجمن های اسلامی و شوراهای اسلامی را چه در دانشگاه و چه در محل کار و چه در کارخانه، تشکل های دست ساز، و ابزار های دولتی برای مهار و به انحراف کشاندن مبارزات کارگری و اعتراضات اجتماعی، ایجاد شکاف و تفرقه در صفوف طبقه کارگر میدانست. سیاست افشا، به انزوا کشاندن آنها و دور کردن کارگران از این نهادهای ضدکارگری را در دستور داشت. درحالی که جریان توده – اکثریت آنها را تشکل های بهرحال "کارگری"، "خلقی"، "مردمی"، "زنانه" و ... می دانست که می بایست رفت و در درون آنها کار کرد، و تلاش کرد که تغییرشان داد. و همه دیدند تغییراتی که حزب توده در این نهاد ها ایجاد کرد چه بود و چگونه مدعیان تغییر خود تغییر کردند و به مهره حاکمیت در اجرای سیاست های ضدکارگری و ضدمردمی آن تبدیل شدند. این سیاست حزب توده در جنبش کارگری و همه جنبشهای اجتماعی بود. که نهادهای ضدکارگری را بنام نهاد بهرحال کارگری به خورد طبقه کارگر بدهد، و در صفوف طبقه کارگر نسبت به دشمنان طبقاتی شان توهم ایجاد کند. تشکل هایی که همه دیدند که در دوران جنگ وسیله سرباز گیری اجباری از کارگران بود و سازمانده زدن از دستمزد کارگران برای کمک به جبهه ها، و ابزار پلیسی و جاسوسی و شناسایی فعالین سیاسی و رهبران عملی کارگران در کارخانه ها!
استفاده از نام کارگر و شورا و سوسیالیسم و خلق، برای مهندسی یک سناریو توده – اکثریتی برای متوهم کردن طبقه کارگر و کمونیست ها به نهادهای دولتی و دست سازی که توسط دشمنان طبقه کارگر برای تبدیل کردن طبقه کارگر به پشت جبهه معاملات و معادلات در قدرت، تشکیل میشود، پاخورده تر از آن است که رهبر عملی و کارگر سوسیالیست جدی را جلب کند.
این تمام معنی عملی همه داعیه های جنبش بهمن شفیق در مورد استقلال تشکل های کارگری است. استقلالی که از ابتدا هم معلوم بود که بقول سلام زیجی در مقابل دشمنان طبقاتی و حاکمیت نیست، بلکه در مقابل احزاب سیاسی و کمونیستی است.
طبقه کارگر باید در مقابل تلاشهای سبز برای نفوذ در جنبش کارگری، و همه کسانی که به بهانه های مختلف از جمله "کارگری" بودن، برای آن اعتبار میسازند، محکم بایستد و کارگر دوستی دروغین آنها را افشا کند. جنبش کارگری باید همچنان بر استقلال تشکل های کارگری از تمام دار و دسته های حکومت، در قدرت یا در کمین قدرت، پافشاری کند. تلاش رهبران سبز برای نفوذ در جنبش کارگری تنها و تنها بیانگر نیاز مبرم طبقه کارگر به اتحاد و تشکل مستقل، حول خواستهای خود و در اتحاد و همبستگی با سایر جنبشهای اجتماعی، است.
ایجاد دپارتمان کارگری سبز، مستقل از عملی بودن یا نبودن، یک تحرک راست و ضدکارگری است. این تحرک قادر نیست کمترین بهبودی در وضعیت طبقه کارگر ایجاد کند. این را باید به درک هر کارگر آگاه و رهبر عملی تبدیل کرد. امید بستن به جناج چپ سبز برای بهبود شرایط کار و زندگی طبقه کارگر، یا برای تسهیل امر تشکل یابی طبقه، توهم محض است. این را، مستقل از هر تئوری و تبیینی، طبقه کارگر ایران در انقلاب ٥٧ تجربه کرده است. تلاش بهمن، که به بخشی از حاکمیت، البته بخش کارگری آن، متوهم است، برای اشاعه توهم خود به طبقه کارگر، راست است.
دپارتمان کارگری جنبش سبز را نباید به رسمیت شناخت، باید آن را محصول فشار اعتراضات کارگری، برای تحمیق آنها معرفی کرد. هرنوع تلاش برای شکل دادن به هر نوع اتئلافی بین جنبش کارگری با دپارتمان کارگری سبز، مستقل از ابعاد تخیلی و فضایی بودن آن، متوهم کردن طبقه کارگر به بخشی از بورژوازی برای تحمیل اصلاحاتی است که طبقه کارگر تنها به نیروی خود، میتواند به بورژوازی تحمیل کند. نسخه بهمن شفیق برای جنبش کارگری، بشدت راست و توده ایستی است.
لغزش بهمن امری تصادفی و حاصل یک اشتباه نیست. این معنی عملی خط سیاسی او در دنیای واقعی است وقتی که میخواهد روی پای خود، و به اعتبار خود، برای طبقه کارگر نسخه پیشروی بپیچد و سیاست تعیین کند.
اما نگاهی به زمینه های فکری که این سیاست گذاری از آن استخراج میشود، به اندازه خود سیاست اتئلاف با چپ سبز، مهم و خواندنی است.
تحلیل طبقاتی
یا لایه های یک تفسیر
بهمن شفیق سالها است وعده داده است که تئوریهای اثباتی خود در مورد مسائل پایه ای چون استراتژی برای پیشروی طبقه کارگر و ... را منتشر خواهد کرد. من به امید یافتن مطلبی از این جنس بود که به سراغ نوشته های او رفتم. سرانجام لابلای خروارها نوشته و یادداشت و ادعای "درونی و بیرونی" حول حرفهای "نزده" ده ساله لابلای پلمیک های او با اشباح و ارواح و کلمات و جملات، مطلب قابل بررسی در مورد طبقات، یافتم. مطلب "با گامهای سنجیده" که بالاتر به آن اشاره کردم. برای هر کس که علاقمند به آشنایی با بهمن شفیق و بنیادهای فکری او است، این مطلب بسیار طولانی، خواندنی است.
در این تحلیل هم بهمن وعده داده است که استراتژی جبنش طبقه کارگر را در فرصتی ارائه خواهد داد. من هنوز موفق نشده ام، آن را پیدا کنم. بهررو تلاش کردم که تزهای بهمن را از این نوشته بسیار "پیچیده" استخراج کنم.
مطلب با گامهای سنجیده، نگرش بنیادین بهمن شفیق در مورد "جدالهای طبقاتی" در ایران را، از دل تفسیر جنبش سبز، به خوبی نشان میدهد. بهمن معتقد است که در جریان انتخابات و بعد از آن، چهار دوره جدال طبقاتی داریم و امروز در دوران چهارم آن هستیم. پرسناژهای این دوران ها، سبز و احمدی نژاد اند که با نظارت و داوری طبقه کارگر، مداوما در حال تغیییر و توازن قوا بین خود اند. گاهی این دوره ها خود به زیر دوره هایی تجزیه میشوند و گاه نمی شوند، گاه این دوره ها پایدارند و گاه سیال، هم قابل پبش بینی اند هم نیستند، هم به طبقه کارگر مربوط اند و هم نیست. و سرانجام و مهمتر از همه، از آنجا که اخیرا در جنبش سبز دپارتمان "کارگری" دائر شده است، شامه کارگر دوستی بهمن تحریک شده و ناگهان چرخشی به سمت سبز، البته بخش کارگریش به او تحمیل میشود. او معتقد کرده است که باید روی دپارتمان چپ سبز کار ایدئولوژیک و تئوریک کرد و آن را به انشعاب کشاند.
این تمام محتوای "تئوری مبارزه طبقاتی" بهمن شفیق و شروع "استراتژی" برای طبقه کارگر است.پاراگرفهای زیر از مطلب مورد اشاره را بخوانید که میگوید:
" در لحظات خاصی این تغییرات به ایجاد توازنی نو منجر میشدند که هر کدام شاخص دوره معینی از مبارزه سیاسی به شمار می آیند. از آن پس و در دل این دوره های معین، مبارزه طبقاتی بر بطن شرایط آن دوره انجام میگرفت و تغییرات در آرایش نیروها تغییراتی در دل همان چهارچوبهای تعیین شده به حساب میآمدند. این امر تا جایی ادامه می یافت که با لحظه خاص دیگری یک جابجائی استراتژیک دیگر منجر به ایجاد شرایطی متفاوت شود که دوره ای متفاوت را نیز خصلت نمائی می کرد. این روندی بود که در یک سال گذشته بر مبارزه طبقاتی در ایران حاکم بوده است".
خواننده پس از سرگیجه از آسمان ریسمان بافی فوق، ناچار است کمی بیشتر بخواند تا متوجه موضوع شود. بهمن ادامه میدهد که:
" برای بحث حاضرمهم این است که این دوران بلند در سالهای اخیر دوره هایی کوتاهتررا نیز در بر می گیرد. دوره هایی که در هر کدام از آنها مؤلفه های پایهای دوران پسا اصلاحات در معرض تغییر قرار می گرفتند، گاهی به نفع تثبیت توازن قوای دوران پسا اصلاحات و گاهی در جهت دگرگونی آن. هر کدام از این دوره های کوتاهتر را میتوان میان پرده هایی از دوران بلند پسا اصلاحات قلمداد کرد. میان پرده هایی که امکان تغییرات اساسی تر در آنها آشکارتر میشد و روندهای پایهای تحول اقتصادی و اجتماعی در سطح سیاست نیز آشکارا انعکاس می یافتند. به طور مشخص برای یک سال گذشته باید به تمایز چهار دوره یا میان پرده کوتاه و بلند اشاره کرد
"نخستین دوره از این چهار دوره را باید دوره بسیج جریانی دانست که بعداً پیکره اصلی موج سبز را تشکیل داد . مناظره تلویزیونی موسوی - احمدی نژاد پایان این دوره و آغاز دوره ای دیگر را اعلام کرد."
در این دوره بود که مشخص شد که به موازات شکاف درون بلوک قدرت، شکافی نیز در جامعه شکل گرفته است."
من را ببخشید، که نشانی از دوره دوم را پیدا نکردم!
جدول پیچیده تر از جدول مندلیف فوق در مورد طبقات و لایه های مختلف، قلم فرسایی در مورد دورانها و زیر دوره ها، قرار است قشر بی بهره از سواد، مردم "عامی"، و شیفتگان "اهل قلم"، را مرعوب کند. تا به عوام قبولاند که پشت این "پازل طبقاتی"، گویا تئوری سقیل و غیرقابل فهمی خوابیده است. این سطح دانش تئوریکی بهمن شفیق است، وقتی که میخواهد روی پای خود، حرف اثباتی در مورد حقایق روی زمین بگوید. اما به ماجرای "دوران ها" بازگردیم. بهمن میگوید:
"دوره سوم با آغاز تظاهرات خیابانی پسا انتخاباتی شروع شده و با تظاهرات دولتی ٢٢بهمن به نقطه پایان خود می رسد.
دوم و مهمتر از آن اینکه افزایش خشونت الزاماً به کاهش دامنه و وسعت جنبش های اعتراضی منجر نمی شود. این را جریان مارپیچی رو به افزایش خشونت سرکوب از یک سو و تعداد معترضین از سوی دیگر در جریان انقلاب ٥٧ به خوبی نشان داد".
منظورشان این است که سرکوب همیشه کارساز نیست، بخصوص وقتی که اعتراضات گسترده باشد و لابد توازن قوا اجازه ندهد. فارسی زبان سلیسی است، اگر درست بکار برده شود. و ادامه میدهد که:
"علت اصلی کاهش دامنه اعتراضات در ده ماه اخیر در ناتوانی طبقه رهبری کننده جنبش سبز در بسیج توده بیشتری به نفع خود و به خیابان کشاندن آنان بود. تصادفی نبود که طی ده ماه گذشته چرخهای حتی یک کارخانه نیز درحمایت از سبز از کار باز نایستاد. به هر رو، ٢٢ بهمن پایان این دوره را رقم می زد. از ٢٢ بهمن به این سو دوره جدیدی آغاز شده است. دوره ای که اکنون در آن قرار داریم"
چه تصادف عجیبی! چه روند غیرنرمالی! چند نمونه طی تاریخ تکوین جنبش طبقه کارگر ایران و جهان سراغ داریم که در شرایط غیر انقلابی، چرخهای حتی یک کارخانه در حمایت از جنبش های سیاسی که سهل است در حمایت از مبارزه اقتصادی کارخانه بغل دستی، از کار ایستاده باشند! که ما باید امروز تعجب کنیم که در جریان عروج سبز حتی چرخهای یک کارخانه هم از کار نیستاد؟ چه ذهنیت تزیئنی و فرمایشی از مارکسیسم و مکانیسم های حرکت طبقه کارگر؟
بهررو به دوران چهارم، یعنی دوران پسا انتخاباتی میرسیم و بهمن میگوید:
"مشخصات دوره حاضر چیست، چه شانسهایی در مقابل جنبش کارگری قرار گرفته است و کدام مخاطرات آن را در این دوره به طور ویژه تهدید می کنند؟ چند مؤلفه را به اختصار بر می شمریم.
اول: جنگ قدرت در نظام جمهوری اسلامی به تعادلی جدید به نفع جناح حاکم و به زیان جنبش سبز و مؤتلفین آن در قدرت دولتی و بیرون آن منجر شده است. مهمترین ویژگی این تعادل جدید در آن است که تعادلی است سیال.
. وجه مشخصه دوره حاضر بازسازی و نوسازی صفوف خود از جانب همه نیروهای درگیر در میدان مبارزه طبقاتی و تدارک برای نبردهای آتی است. نبردهای جاری در لحظه حاضر هیچکدام برای تغییر فوری توازن قوا صورت نمی گیرند.
چهارم اینکه تأئید اصالت و حقانیت جنبش پسا انتخاباتی به مثابه جنبشی آزادیخواهانه در عین انتقاد به شعارهای آن و به رهبری اش، به مسابقهای بیهوده بر سر کسب رهبری آن جنبش دامن میزند که به نوبه خود مانع برقراری رابطهای جدی و مبتنی بر توازن قوا با جنبش پسا انتخاباتی می گردد"
شما متوجه شدید؟ به زبان قابل فهم یعنی یک جنبش پسا انتخاباتی هست، البته دوره سوم از دوران چهارم آن که در آن جدال قدرت هست برای کسب رهبری که بیهوده است. در دل این جدال خود این جنبش مانع برقراری رابطه ای جدی با خودش میشود! هنوز مهمل بنظر میرسد.
مختصرا، نوشته بهمن از نظر ساختار نگارشی، دانش تئوریک بسیار مغشوش و فقیرانه است. انسان را بیاد شعر "کیفر" از شاملو میآندازد که میگوید: "در اینجا چار زندان است، به هر زندان دوچندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر!" و بیچاره طبقه کارگر ایران که قرار است این "کیفر" شامل حال او شود و در چنبره این تحلیل "میزگونه" به زنجیر کشیده شود!
ورای عبارت پردازیهای بی معنی از نوع برخورد "سیاسی – طبقاتی" به کلیه فعال کارگری، و مستقل از آسمان ریسمان بافتن های "طبقاتی"، تزهای بهمن در مورد جدال طبقاتی و استراتژی طبقه کارگر در دل این جدالها درچند جمله، عبارتست از:
به طبقه کارگر مربوط نیست که بالایی ها چه میکنند. البته گاهی مربوط است! میتواند ببیند و تفسیر کند و حدس بزند و منتظر بمانند! البته ضمن تماشا با قدرت خود را، مستقل از احزاب سیاسی و کمونیستی، سازماندهی کند، و طبقه را برای نبرد های نهایی در اتئلاف با دپارتمان های کارگری هر جنبش ارتجاعی، آماده کند!
میگوید باید در مقابل انتخابات و جنبش سبز ایستاد، و این رئوس یک سیاست پرولتری است. اما چون اخیرا سبز صاحب جناح چپ شده و دپارتمان کارگری باز کرده است، ناگهان پای بهمن میلغزد و معتقد میشود که باید با آن دپارتمان کار کرد، آن را به تغییر ایدئولوژی کشاند، تسخیر کرد، و از سبز به انشعاب کشاند. استراتژی پیشروی طبقه کارگر عبارت است از ایجاد یک ائتلاف اجتماعی با بخش کارگری جنبش سبز در مقابل هیئت حاکمه! بخوانید:
"جنبش کارگری باید بتواند زیر پای این سبز چپ را داغ کند تا آن را به رقص درآورده و سرانجام آن را از سیطره هژمونی ارتجاعی فراکسیونهای اصلی آن آزاد سازد. سیاست امتناع از مشارکت در سبز، در عین پرداختن به امر خطیر سازمانیابی خویش در تشکلهای توده ای، اهرم اصلی این نبرد سرنوشت ساز است
در عین حال اما این روآوری سبز به جنبش کارگری و به رسمیت شناختن مطالبات آن، برگ برنده ای است در دست خود جنبش کارگری در تقابل با نیروی حاکم. به هر میزان که سبز چپ راه خود را از بلوکهای قدرت حاکم بر این جنبش جدا نموده و به این بلوک حاکم پشت کند و تأمین منافع خویش را در ائتلاف با جنبش کارگری جستجو کند، به همان نسبت نیز امکان شکلگیری یک ائتلاف در آینده قوت خواهد گرفت و به همان اندازه نیز شبح یک ائتلاف اجتماعی نیرومند در مقابل حاکمان بیشتر ظاهر خواهد شد. به همان میزان نیز حاکمان ناچار خواهند بود که متقابلا برای جلب نظر طبقه کارگر به راهکارهایی متفاوت از سرکوب بیندیشند.
بنیادهای فکری بهمن شفیق، بنیادهای فکری آذرین – مقدم، است. افتتاح شدن دپارتمان کارگری در جنبش سبز، بهمن را به دامان مام تئوریک خود، آذرین پرتاب کرد. خط او، آن جناح چپی در خط آذرین – مقدم است که گاها در مقابل سوپر راست روی تئوریسن های اصلی خط سیاسیش، موضع چپ میگیرد.
ثریا شهابی
نوامبر ۲۰۱۰