بدنبال انتشار مطلبی از من تحت عنوان "ظفرمندان جنگ سرد و حقوق بشر" و متعاقب آن مصاحبه رادیو شبکه زنان در این مورد، آقای اسفندیار کسرایی از نزدیکان حککا، مچگیرانه "مشت من" و حزب حکمتیست را در نپیوستن به کمپین سیاسی ایشان، باز کرده اند. من عمیقا به استقبال این جدل نخواسته میروم، به این خاطر که پشت این "نقد" حقایق مهمتری از کمپین آقای کسرایی وجود دارد. موضوع چی است؟
کمپینی در اعتراض به مجازات شلاق، شکنجه و حکم سنگسار زنی، براه افتاده است. آگاهانه می گویم زنی! به خاطر نگذاشتن "استخوان لای زخم" خانوداه قربانی، برای کنار زدن فشار "اخلاقی" ، و به منظور امکان دادن به خوانندگان که بدون گروگرفتن احساسات انسانی آنها برای تحمیل انتخاب های سیاسی از پیش تعیین شده، اجازه میخواهم از بردن نام کیس و جزئیات مربوط به آن خودداری کنم. این کار لازم است تا در و دروازه "رندی" و "زکاوت" استفاده از مصائب و دردهای مردم، و "مقدسات تراشی" از آنها برای صحه گذاشتن بر مواضع سیاسی را، بست. همانطور که راه استفاده احمدی نژاد از مصائب و دردهای
کودک فلسطینی، استفاده جرج بوش و دستجات عشیرتی و قومی کرد از فاجعه حلبجه، و بهربرداری طالبان از نسل کشی های دولت آمریکا، برای تحمیل انتخاب های سیاسی آنها، را باید بست.
ماجرا از این قرار است:
دولت بریتانیا درست همزمان با محکوم کردن ایران به اصطلاح به خاطر کیس شکنجه و نقض حقوق بشر، رسما در رسانه ملی و رسمی خود اما این بار نه خطاب به فارسی زبانان مهاجر مجذوب زیبایی "دمکراسی و لیبرالیسم غربی" در اپوزیسیون، که خطاب به خود مردم بریتانیا اعلام کرد که شکنجه که سهل است استفاده از بمب اتم هم برای دولت بریتانیا به منظور "حفظ امنیت" و "کشف اسرار" قابل توجیه است. رسانه رسمی دولت بریتانیا بار دیگر ابزار ارعاب دیگری، ابزاری که این روزها دول غربی به وفور در مقابل مردم و طبقه کارگر سیقل میدهند، را به نمایش گذاشت تا بیش از پیش مردم را بترسانند و به سیاست های سوپر راست این دول "مکرمه" گردن بگذارند. البته در حاشیه هم تحت نام "دفاع" از مردم ایران و عراق و افغانستان و پروژهای جهانی امن سازی به شیوه عراق و افغانستان، و به بهانه صدور دمکراسی، طبقه کارگر را سرکیسه و بر سر قدرت با دولت مرتجعی چون جمهوری اسلامی کلنجار رود.
در این مطلب من تلاش کرده ام که بار دیگر ریاکاری دول غربی و بیگانگی شان با "حقوق بشر"، بخصوص آنجا که موضوع کار آنها نه شهروندان "جهان سوم" که خود مردم در غرب است، را نشان دهم و استفاده تاریخی - ابزاری "آزادیخواهی بورژازی" را یادآوری کنم. من از منتقد مهاجرم که برای خود در غرب سهم بیشتری از پیوستن به لشکر اعتصاب شکنان قائل نیست، نخواسته ام که خود و حزبش به کمپین من بپیوندند. اما گفتن این حقایق، کمپینر "مهمان" ما را که "رهایی" ملت خود را به هر قیمت، در دوقدمی کمپین اش میبیند، برآشفته کرده است که الان وقت گفتن آن حقایق نیست! چرا قدر نوازش های ملت بزرگوار بالا دست را ندانست، نمک خورد و نمکدان شکست! ما را چکار به نقد لیبرالیسم غربی، این را برای مرتجعین اسلامی بگذاریم! دول غربی هرچه باشد "لیبرال" اند. امر میفرمایند که اگر به کمپین آنها نمی پیوندیم حداقل ساکت باشیم! اعلام میکنند که این کار، نقد دول غربی کاری احمدی نژادی است! چرا که وقت برای گفتن حقایق مربوط به جنایات دول غربی کم نیست. و بالاخره منتقد مربوطه دست در کیسه فرهنگ فرقه مجاهد کرده بر پیشانی هرکس که به انتخاب های سیاسی آنها گردن نگذارد مهر رژیمی زده است.
ما پیام "امر به معروف و نهی از منکر" این مبارز "مهاجر" و "مجاهد" را به صف مخالفین میلیتاریسم در ایرلند که همین روزها بر سروروی بلر، نخست وزیر پیشین بریتانیا، تخم مرغ و کفش پرتاب کردند، خواهیم رساند، که خانم ها و آقایان صبر کنید! الان وقت افشا دولت انگلیس نیست، حواس ها را پرت نکنید! بگذارید بلر را ارج بگذارند و بر مسندی بالاتر بنشانند، فعلا انهدام عراق را فراموش کنید! اعتراض به آن کار دیر نمی شود، فعلا نیروی همه باید صرف منافع "ملت" دیگری شود! اجازه دهید کمپین آقای کسرایی و حزبش لطمه نخورد! و چنانچه به "امر به معروف" آنها لبیک نگوئید به شیوه فرقه مجاهد طوق لعنت "طرفداری از احمدی نژاد" بر گردنتان میآوزیزیم. باید پیام آقای کسرایی را به کارگران انگلیس و فرانسه رساند که فعلا دست نگاهدارید و دولت هایتان را تحت فشار اعتصاباتی که در راه است نگذارید، چرا که آن دول "محترم" و "لیبرال"، همراه آقای کسرایی مشغول کمپین مشترکی هستند.
به راستی که ملیت پرستی، فارس یا ترک، عرب یا کرد، انگلیسی یا چینی، دیدن و قضاوت کردن همه چیز جهان از زاویه "منافع خود" خودی که منافع و آزادیخواهیش آنقدر حقیر است که ناچارش میکند که بین "بد و بدتر"، بین ارتجاع شرق و غرب، بین منافع ملت بالا دست و پایئن دست، یکی را انتخاب کند، تهوع آور است. منتقد چپ ناسیونالیست ما قادر نیست کیسه ای که دول مرتجع از "حمایت" از مردم کشور بغل دستی میدوزند را تشخیص دهد. قادر نیست کینه و نفرت و جدایی ملی که بر اساس این "حمایت" ها تولید میشود را ببیند. تعجب نمیکند که چرا کارگر فارس در اعتراض به احمدی نژاد از کارگر عرب و فلسطینی فاصله میگیرد، وقتی بنام "کودکان فلسطینی" او را خفه و سرکیسه میکننند؟ چرا کارگر آمریکایی نباید از مردم بیگناه افغانستان زده شود وقتی بنام منافع مردم افغانستان، آنها را بیکار و بی مسکن میکنند؟
منتقدین شیفته لیرالیسم غربی در کربلا سازی و محشرآفرینی روی زمین، در زمینه کسب و کار "مقدسات سازی" از انتخاب های سیاسی شان، از اسلامی ها و فرقه مجاهد خوب آموخته اند. کمپین مورد نظر آنها و عدم اطاعت ما از انتخاب سیاسی آنها، ناگهان ابعاد مالیخولیایی دیگری پیدا میکند و به اعدامهای دستجمعی ٦٧ و اعدام بهائیان و ... کشیده میشود. تا بلکه از اعتبار ما در مبارزه علیه جمهوری اسلامی و قتل عامهایش از یک طرف اهرم فشاری بسازند، و از طرف دیگر از شکاف بین معتقدین به اسلام و بهائیت بهره برداری و از جامعه بهائیان علیه ما برای خود یارگیری کنند.
نیم نگاهی به صحنه جهان، نگاهی به متحدین و دوستان و صف درهم ریخته جنبشهای "مترقی" و "ارتجاعی"، کار دشواری نیست. بخش اعظم جنبش ضد راسیستی و عدالتخواه در غرب و در کشورهای قربانی میلیتاریسم غرب، و بدنه اصلی جنبش ضد امپریالیستی، با همین استدلال آقای کسرایی علیه تجاوزگری آمریکا در کنار ارتجاع اسلامی قرار میگیرند. و باز با همین استدلال کمپینر مبارز ما، دست راستی ترین جریانات سیاسی، بوش و بلر و سارکوزی با سرمایه گذاری بر روی مشقات و مصائب مردم جهان، در کنار عشاق سینه چاک دمکراسی در جنبشهای "ملل تحت ستم" و چپ ناسیونالیست آنها قرار میگیرند.
همه این ها برای چپ ناسیونالیست ما هیچ نیست. خشمگین است که ما چرا گوشه پرده را کنار زده ایم و نگاهی از شکاف در به درون انداخته ایم. اگر بیان یک فاکت، نشان دوری و نزدیکی سیاسی است و اعلام اینکه دول آمریکا و بریتانیا و اسرائیل خود از سردمدران نقض حقوق بشر اند، کسی را از نظر سیاسی در کنار ارتجاع اسلامی قرار میدهد، لابد برعکس اش هم صادق است. و منتقدین دولت ایران را هم کنار دولت های دست راستی جهان قرار میدهد! و یا شاید در صف ارتجاع، ارتجاع خوب و بد داریم. شاید موافق حمله به عراق بودن و در کنار بوش قرار گرفتن از موافق احمدی نژاد بودن برای تعدادی "بهتر" است؟ این بن بست و دو راهی شما است که به شما انتخابی را تحمیل کرده است! چرا من و همه جریانات سیاسی که در بن بستی که شما در آن گرفتارید قرار نداریم، باید از شما اطاعت و به انتخاب شما لبیک بگوئیم؟ این دیگر چه فرمانی است؟ از کدام مقام "مقدس" و غیر قابل سرپیچی صادر شده است؟
برای جنبشی که ناچار است بین دو ارتجاع انتخاب کند، بین بورژوازی خوب و بد، انتخاب کند، راه دیگری نمی ماند. نمی خواهید در کنار اعتراض مردم مترقی و طبقه کارگری که از تعرض این دول به فعان آمده است قرار بگیرید، حق و انتخاب تان است. ما به این انتخاب احترام نمی گذاریم. فشار مقدسات تراشی شما هم روی ما کار نمی کند.
ای کاش نیرویتان را صرف نجات آن زن بخت برگشته ای میکردید که در چنگال جمهوری اسلامی اسیر است و آن را دستمایه تحمیل انتخاب سیاسی نامیمون تان نمی کردید.
ثریا شهابی
۱۰ سپتامبر ۲۰۱۰