در حاشیه اجرای حکم قصاص ریحانه  جباری/ گفتگوی مینو همتی با ثریا شهابى

متنی که میخوانید بر مبانی  گفتگوی مینو همتی – تلویزیون رهایی زن – با ثریا شهابی که در تاریخ  جمعه ٣١ اکتبر ٢٠١۴،  پخش شده است، تهیه شده است. این متن برای تبدیل به متن نگارشی، نسبت به مصاحبه اولیه، اندک تغییرات نگارشی کرده است.

مینو همتی : ریحانه نیز قربانی بی عدالتی بنیادین قوانین اسلامی گردید. بیدادگاه اسلامی دفاعیات ریحانه را نادیده گرفت و یک بار دیگر ثابت کرد در این نظام، زن همیشه باید طرف بازنده منازعه باشد تا امنیت نظام اسلامی حاکم به خطر نیافتد. در برنامه امشب به قصاوت رژیم اسلامی در سازماندهی قتل ریحانه ها، پرداخته و با میهمان برنامه به علل و پیامدهای اعدام ریحانه می پردازیم.

ثریا شهابی عزیز به برنامه رهائی زن خوش آمدید. قبل از هرچیز باید به خانواده ریحانه تسلیت بگویم و با توجه به همزمانی اعدام ریحانه و اسیدپاشی های زنجیره ای اصفهان فرصت پرداختن به این جنایت زودتر از امشب برایمان مقدور نشد.

رهایی زن : ثریا شهابی، سوال اولم این است که در کجای دنیا بجز کشورهای اسلامزده، وقتی ابهامات جدی در پرونده ای موجود است، شتابان حکم صادر کرده و به اجرا می گذارند. کاری که در حق ریحانه کردند شباهت زیادی به آنچه بر سر پرونده شهلا جاهد آوردند دارد. ابهامات و باز هم ابهامات نظر شما در این مورد چیست؟

ثریا شهابی : به نظر من در کشورهایی با حاکمیت های مختنق مثل ایران، اصل و قاعده براین است.  صدور احکام حتی در چارچوب قوانین، که بالاخره باید در یک محدوده ای ظاهر قانونی به خودش بدهد، صادر نمی شود. حکم بستگی به هزار و یک فاکتور مختلف مانند قاضی، موقعیت جنسی، موقعیت مالی متهم و اختلافات سیاسی و… دارد. این، بخصوص در جمهوری اسلامی، قاعده است. در چنین شرایطی اجرای همان قوانین غیر عادلانه خودشان، نیز استثنا ست.

اتفاقی که در مورد کیس ریحانه یا شهلا جاهد افتاد، که شما هم به آن اشاره کردید، این است که مسئله در افکار عمومی مطرح شد. وقتی مساله در افکار عمومی مطرح شد، و با تمام سانسوری که نسبت به “درز کردن” جزئیات چگونگی مراحل بازجویی وجود داشت، همه شاهد آن بودند که با وجود ابهامات در پرونده و نا روشن بودن دلایل قتل، وقیحانه حکم اعدام  صادر کردند.

البته کیس های بسیار دیگری هست که هیچ کسی از آن ها مطلع نشده است. شما کیس محسن امیر اصلانی را داشته اید که تفسیر متفاوتی از قران داشته است. مراحل بازجویی، مراحل اعتراف بگیری و جزئیات پرونده او را کسی نفهمید. و اعدام های زیادی که به اصطلاح قصاص نبوده است و خود دولت اعدام کرده است، را دارید که شما شاهد  جزئیات پرونده، شواهد و مدارک و ابهامات و غیره، نیستید.

اتفاقی که در مورد ریحانه افتاد این بود که کیس منتشر شد. و همه شاهد تناقضات، ابهامات، وقاحت و زمختی تعجیل و فشار “اخلاقی” برای قبولاندن دلیل این حادثه،  طبق آنچه که قاضی می خواهد یا خانواده مقتول می خواهد، بودند. از این نظر متفاوت است. وگرنه قاعده در جمهوری اسلامی این است که به شواهد و مدارک نیازی نیست. قاضی تصمیم گرفته کسی را که تفسیر متفاوتی از قران داشته است اعدام کند. ابهام و غیرابهام ندارد. و یا اینکه قاضی تصمیم می گیرد حکم اعدام کسی را که ادعا می کند جدایی طلب است، صادر کند.  کسی هم در جریان پرونده و بازجویی ها قرار نمی گیرد.  کسی در جریان احساسات، عواطف و عکس العمل ها قرار نمی گیرد. حتی و کیل فرد هم حق صحبت کردن ندارد و موارد بسیاری، فرد اصلا وکیلی نداشته است.

رهایی زن : به گفته ریحانه، وی در حین دفاع از خود فرد متجاوز را فقط بایک ضربه کارد مضروب می کند که منجر به قتل وی می شود. سوال اینجاست اگر مقتول سابقه فعالیت در دستگاههای امنیتی را نداشت برخورد دادگاه با ریحانه تغییر می کرد؟ یا اینکه چون جان زن نصف مرد ارزش گذاری شده است ریختن خونش مجاز شمرده می شود و قاضی شرع حکم قصاص می دهد؟

ثریا شهابی : همه این موارد درست است و فاکتورهای متعدد دیگری که شما به دو مورد اصلی آن اشاره کردید. یکی موقعیت سیاسی مقتول و دیگری موقعیت ضعیف ریحانه که متهم این پرونده است. پرونده ریحانه پرونده ای بود که مردم به طور کامل در جریان جزییاتی که از پرونده منعکس شده بود، قرار گرفته بودند. موقعیت سیاسی مقتول، که یکی از شخصیت های امنیتی کشور بوده و تلاش مستمر قاضی، دادگاه، بازجوها، برای اینکه کمترین اطلاعاتی از زندگی شخصی مقتول و مناسباتش با ریحانه منعکس نشود و تمام تلاش قاضی و دستگاه قضایی برای “غیر اخلاقی” کردن، برای اتهام زدن و برای تعرض جنسی کردن به ریحانه به عنوان اینکه دختری بوده که رابطه جنسی متعدد داشته، و اخلاقیاتش چنین و چنان بوده است، خرواری از این اطلاعات را برای رسیدگی به این پرونده به روی میز بازجویی می ریزند. برای اینکه موقعیت و اعتبار داشته یا نداشته قربانی، موقعیت امنیتی، و شرکای احتمالی قربانی را بپوشانند.

این پرونده محل تلاقی اتفاقات زیادی می شود. از یک طرف تلاش دستگاه قضایی برای اینکه از یکی از عناصر خودش ( مقتول ) محافظت کند. مثلا پنهان کردن تمام اطلاعات موجود در رابطه با مقتول و از طرف دیگر حراج کردن گذشته و زندگی خانوادگی ریحانه و تبدیل کردن آن به یک تعرض اخلاقی کثیف نسیت به کسی که متهم است. در عین حال فشار زیادی بر ریحانه برای اینکه او  را مجبور کنند که برای نجات جانش رضایت بدهد که مساله تجاوز مطرح نبوده است. و به این صورت مقتول تحت حمایت قرار میگیرد. این پرونده چیزی که  در مقابل افکار عمومی بر جای گذاشت تصویر زمخت و زشت یک نابرابری در رسیدگی به  یک پرونده جنایی بود.

یک طرف آن یک مقام امنیتی با پول، با امکانات و با سنی نزدیک ۵٠ سال و دریک طرف دختری که ١٩ سالش بوده بی تجربه است و وارد مناسباتی می شود و در یک تصادف آن مقام امنیتی –  داری تمام امکانات حمایتی دستگاه قضایی و سیاسی جامعه کشور – کشته می شود. کل مراحل دادگاه این نابرابری را در مقابل چشم همه گذاشت. حتی در چارچوب بیان حقیقت، نشان داد که  چقدر عدالت و حقیقت در این کیس، پوچ و مسخره است. و  چقدر تلاش برای فروختن دروغ و معامله کردن بر سر جان متهم عیان و آشکار است.

رفتار قاضی شرع و سیر بازجوهایی، که ریحانه را مدتی در حبس انفرادی نگاه داشتند تا “اطلاعات امنیتی” را حفاظت کنند، و کسی را که مهره خودشان بوده است و به قتل رسیده است را حفاظت کنند، این ها همه در مقابل چشم جامعه قرار گرفت. جامعه در یک بی اعتمادی مطلق نسبت به حکومت قرار گرفت. جامعه در این کیس یک سواستفاده جنسی، سو استفاده سیاسی کثیف و زمخت از موقعیت قربانی، و سواستفاده از فرو دستی زن در ایران، را دید. دید که در چنین حوادثی، حادثه ای که طی آن در تصادفی قتلی صورت می گیرد، کمترین روزنه ای که بتواند حقیقت از آن به بیرون  درز کند، مسدود است. ریحانه در این پرونده هم زن بوده هم دختر ١٩ ساله  جوانی است که بلند پروازی دارد و وارد تصادفی می شود، که فردی که پول و موقعیتی دارد از او سو استفاده کند. این موقعیت به شدت نابرابر در بررسی این کیس را همه شاهد بودند.

در کیس ریحانه تنها دستگاه قضایی درگیر نبود است، بلکه دستگاه امنیتی هم بود. تلاش آن ها برای اینکه خودشان را حفظ کنند،  به اصطلاح مقام امنیتی و اعتبارشان را حفظ کنند، بیشتر از آن بود که کمترین حقیقتی را بخواهند بازگو بکنند. که به نظر من  نتیجه عکس داد. بی اعتباری و نفرت از پروسه ای که اسم اش را عدالت گذاشتند، را شما میتوانید در  جامعه ببینید. حتی آن بخشی که معتقد بود ریحانه مرتکب این جرم شده است، و تردید نداشت که او مرتکب این قتل شده است، حتی آن بخش را هم در مقابل دستگاه قضایی و دستگاه امنیتی قرار داد و نفرت همه را برانگیخت.

رهایی زن :  چرا مساله قصاص ریحانه به این درجه در جامعه انعکاس یافت؟

ثریا شهابی : مساله اعدام هایی که در شکل قصاص هستند، انعکاس بیشتری پیدا می کند. ضمن اینکه مساله زن ستیز بودن جمهوری اسلامی و نفرتی که جامعه از این رفتار دارد، موجب میشود که کیس های زنان، انعکاس بیشتری پیدا کند و حمایت جامعه  را به درجه ای جلب کند.

واقعیت این است که جمهوری اسلامی از علنی شدن و درجه ای باز شدن کیس های قصاص، احساس خطر نمی کند.  جمهوری اسلامی، علیرغم “غرغر” کردن ها، احساس خطر زیادی نمی کند اگر کیس های قصاص، مراحل بازجویی و جزئیات پرونده مطرح شود، وکیل صحبت کند، و احیانا میدیا دخالت کند. به این دلیل که به خاطر قانون قصاص، خودش را پشت اعدامی که مسئول آن قانون و سیستم است، پنهان میکند.

اینکه اجازه میدهد که در جامعه و در رسانه ها این کیس ها مطرح شود، به خاطر این است که حکومت میتواند خود را پشت قانون قصاص پنهان کند. آن را تبدیل می کند به یک مساله خصوصی که بین خانواده مقتول و خانواده متهم است. و جامعه را درتب و تاب روانی وحشتناک قرار می دهد که آیا باید قصاص صورت بگیرد یا نه! آیا خانواده قربانی می بخشد یا نمی بخشد!  و در نتیجه خودش را به عنوان  مسئول اعدام مردم پنهان میکند.  و بعنوان  شخص ثالث و کسی که ناظر اجرای قوانین است، عنصر مجری قانون است، نشان میدهد. و نهایتا کیس هایی را هم که “می بخشند”، را سند اعتبار خودش میکند.

اما در کیس های اعدامی که مستقیما توسط خود جمهوری اسلامی صورت میگیرد، مانند کیس محسن امیر اصلانی، که چندی پیش به خاطر تفسیر متفاوت اش از قران اعدام شد. شاکی خصوصی وجود ندارد بحث قصاص نیست و کسی در جریان نحوه بازجویی و جزئیات پرونده قرار نمی گیرد و به راحتی توسط حکومت اعدام می شود.  هیچ کس هم نمی فهمد که چه زمانی او دستگیر شد! احساسات اش چه بوده است، مراحل بازجویی چه بوده، چطور دستگیر شد! حتی خانواده اش هم نمی دانستند. برای اینکه طرف حساب اش دولت و سیستم است که قصاص می کند. شما فکر کنید مثلا کسی که فکر میکند امام زمان هست یا نیست، و اراجیف قرآن باید طور دیگری تفسیر شود، را گرفته اند و در خفا اعدام کرده اند. بحث و مذاکره ای نیست!  ولی دمی نیست شما نمی توانید هیچ چیزی را تغییر دهید. شما نمی توانید دل هیچ کس را “به رحم” بیآورید  یا عواطف و احساسات کسی را تغییر بدهید. شما هیچ چیز از این پرونده ها نمی شنوید.

به همین دلیل است که جمهوری اسلامی اجازه می دهد که تنها کیس های قصاص مطرح شود، تا خودش را پنهان کند و “نشان دهد که این حق” بازمانده ها ست که به این گونه بخواهند عدالت را بوسیله اعدام اجرا کنند. دولت در این شرایط احساس امنیت می کند و میتواند مسئولیت خود در کیس این  اعدام ها را پنهان کند.

به این دلیل دولت علی رغم مخالفت هایی که می کند، میداند که  جامعه را به دو قطب تقسیم می کند و می داند که جامعه را علیه خود بسیج نمی کند.  جامعه را از نظر روانی تحت فشار قرار می دهد که “یک عده طرف دار عفو” هستند  و “یک عده طرفدار قصاص” هستند. جرایم را به شاکی خصوصی واگذار می کنند. حاکم شرع اجازه کشتار را می دهد ولی بعد “روزنه ای” در مقابل خانواده قربانی و متهم میگذارند،  که با پول می توان بر سر باز یا بسته کردن آن هرجور معامله ای کرد. این تماما یک سنت عشیره ای و قبیله ای انتقام کشی ست. که اگر شما پول داشته باشید، موقیعت داشته باشید، می توانید بر سر جان متهم هر معامله ای بکنید. و می توانید ابعاد انتقام جویی را به هر جایی بکشانید. مانند کیس بهنود شجاعی پسر بچه ١۶ ساله ای که فردی را در جریان تصادفی کشت و تمام جامعه را، با “رنج نامه هایی” که نوشت،  ملتهب کرد. و نهایتا مادر قربانی را در هیئت جلاد آورند که  صندلی زیر پای متهم را بکشد. این ها را حکومت می گذارد تا در جامعه مطرح شود، برای اینکه احساس امنیت می کند. که بخشی از جامعه طرفدار قصاص است. در مورد کیس ریحانه یا کیس هایی مانند بهنود شجاعی، و کیس های مشابه،  جامعه شاهد لحظات دست و پنچه نرم کردن فردی که اسیر سیستم در زندان در بی حقوقی مطلق بازجویی ها هر چه بر آن ها وارد می شود، شد. جامعه شریک بازجویی ها و بقول خودشان این رنج نامه ها، فغان های و تقاضاهای که میکنند، می شود.

اما کیس های قتل های رسمی که دولت میکند، مخالفین سیاسی را که دولت رسما به قتل می رساند، تماما  و در سکوت انجام میگیرد. کیس فرزاد کمانگر، که فشار اعتراضات باعث شد که مردم به درجه ای شریک پرونده شوند، استثنا است. بقیه کیس ها را میبرد و در سکوت میکشد.

مردم در مورد کیس ریحانه تقلاهای خود فرد و متهمین، خانوادهایشان و افکار و احساسات آنها قرار می گیرند اما در نهایت آنچه شاهد هستیم از نویسندگان تا هنرمندان و حتی کسانی که تردیدی نداشتند که این قتل توسط ریحانه صورت گرفته است، عمیقا درخواست “بخشش” داشتند و موج وسیعی برای “عفو کنید، عفو کنید” در ایران به راه افتاده بود. همه خواهان این بودند که دل خانواده مقتول را “به رحم” آورند که ببخشید!

این نشان می دهد در جامعه ایران که با وجود اینکه سی سال تحجر و انتقام کشی عشیره ای وخون و خونریزی را تحمیل کرده اند، با وجود این، شما شاهد هستید که یک عطوفت و انسانیت بنیادینی بین مردم است که نمی خواهند قتل را با قتل جواب دهند. نمی خواهند انتقام کشی صورت گیرد. نمی خواهند قتل دیگری بعد از قتل اول صورت بگیرد و با تمام وجود و عمیقا آرزو می کنند که ای کاش این خانواده می بخشید. این نشان می دهد که چقدر جامعه مخالف اعدام و چقدر مخالف کشتار بیشتر است. حتی اگر معتقد باشند که این قتل صورت گرفته است، رای به این می دهند که با قتل دیگری پاسخ داده نشود.  چقدر طیف وسیعی دلشان می خواست که این خانواده “دلش به رحم” بیاید . وقتی مردم قربانی را به عنوان انسان ببینند که درد می کشد، آرزوهایش را می گوید و مثل فرزند خودشان می بینند، حاضر نیستند قتل را با قتل دیگری جواب دهند.

بهررو در کیس های قصاص، بخصوص قصاص زنان،  به دلیل عمق زن ستیزی جمهوری اسلامی جامعه عکس العمل متفاوتی نشان می دهد. اما به دلیل اینکه به اصطلاح پرونده های “جرائم شخصی” است، دولت چهره خودش را به عنوان امرین اصلی اعدام پنهان می کند و احساس امنیت میکند به این دلیل که جامعه را حول دو قطبی طرفداران خانواده قربانی و متهم در مقابل هم قرار دهد، و بعد میتواند بگوید که تقصیر ما نبود، خانواده نبخشید! و این واقعیت را که حکم اعدام را حاکم شرع صادر کرده و حکم اعدام و حکم مرگ در جمهوری اسلامی سیستماتیک صادر شده است،  و اجرای ان را ریاکارانه و به نحوی کثیف و عشیره ای در اختیار خانواده ها قرار می دهد، پنهان میکند.

رهایی زن : چرا تلاش های وسیع در ایران و خارج کشور نتوانست مانع اعدام ریحانه شود؟

ثریا شهابی : به نظرمن اساسا به خاطر این بود که مساله قصاص در اختیار خانواده گذاشته شده که قانون و حاکم شرع به آن حق می دهد که این انتقام کشی را به اجرا در آورد.  در کیس ریحانه،  به دلیل “امنیتی” بودن، و به دلیل تلاش هایی که از طرف دستگاه قضایی و خانواده مقتول شد که مهمتر از مساله عدالت، دلیل حادثه را به قول خودشان به یک مساله اخلاقی تبدیل کنند، تلاشها ناکام ماند. جمهوری اسلامی فکر می کرد که می تواند خود را پشت این موضوع پنهان کند که “ما خیلی تلاش کردیم اما خانواده نبخشید”.

من فکر می کنم که  دلیل ناکام ماندن این نوع تلاش ها، این است که این کیس ها، اعدام در شکل “قصاص” است. اجرای حکم را در اختیار خانواده ها قرار می دهند. کسانی که به دلایل مختلف مانند فقر، مذهبی بودن و یا با موقعیت  بودن می توانند از اینکه “زندگی کسی در دستانشان قرار گرفته است”، هر نوع استفاده ای بکنند. خانواده های بسیاری هستند که “می بخشند” و نمی توانند چهارپایه را از زیر پای کسی بکشند. بنظر نمی آمد که در این کیس، خانواده قربانی چنین تمایلی داشته باشد که عطوفت انسانی نشان بدهد و بیشتر تمرکز اش بر این بود که بلکه بتواند پوشش  “اخلاقی” بدهد به ضایعه انسانی که دیده بود.

اما اتفاقی که افتاد، با وجود اینکه ریحانه را اعدام کردند، موجی به راه افتاد که نه اعتبار و اخلاق برای خانواده مقتول برجای گذاشت و نه اعتبار و اخلاقی برای جمهوری اسلامی. و در انتها، ما شاهد یک نفرت و پس زدن حکم قصاص و آدم کشی های بیشتر در جامعه بودیم. بازتابش را در جامعه می توان دید که کمترین واکنشی دال بر اینکه “خوب شد خانواده نبخشید” را نمی بینید. بنظر میآمد که خانواده مقتول، رابطه و موقعیتی که با ریحانه و کیس او داشتند، و در عین حال اهمیتی که آنها به مساله حفظ “اخلاقیات” خودشان در مقابل حقیقت می دادند، به “عطوفتی” که جامعه طلب میکرد دست رد بزنند، که دست رد زدند.

رهایی زن : راه جلوگیری از قصاص ها و اعدام های بیشتر چی است؟

ثریا شهابی : من فکر می کنم تا زمانی که قانون مجازات اعدام و مجازات قصاص وجود دارد از این دست موارد پیش خواهد آمد. بالاخره خشونت های اتفاقی و غیر اتفاقی در یک جامعه رخ می دهد و این آخرین کیس نخواهد بود. علاوه بر این موارد قصاص، مساله اعدام مخالفین سیاسی، مساله اعدام فعالانی که نظام احساس می کند جمهوری اسلامی را به خطر می اندازد، است. تا وقتی که این قوانین هست و تا وقتی که زورشان برسد، اجرا می شود.

باید بر علیه اعدام و لغو همه قوانین جزای اسلامی مانند شلاق و قصاص و … فعالیت کرد. کاملا قابل فهم است خانواده ای که یکی از عزیزانش قتلی رو مرتکب شده و در اسارت و زندان و بازجوهای جمهوری اسلامی گرفتار شده، به هر کاری برای “بدست آوردن دل خانواده مقتول” دست بزند. اما جنبشی که بخواهد با رفتن به دنبال خون بها گرفتن و رضایت گرفتن از خانواده مقتول، به هدف برسد، نمی تواند مساله اعدام را حل و از تکرار آن جلوگیری کند. باید علیه این قوانین اقدام کرد و نباید اجازه داد که این قوانین در جامعه اجرا شود. باید جایی که قصاصی را به اجرا درمیآورند، اجازه نداد. ضمن اینکه جامعه درک می کند که یک خانواده آسیب دیده و باید تلاش کند بر زخم این خانواده ها مرهم بگذارد، در عین حال جامعه باید جلوی مراسم اعدام و قصاص را در هر جا که برپا میشود، بگیرد.  تا هیچ حاکم شرعی نتواند حکم قصاص بدهد.  و اساسا از صدور احکام و اجرای مجازات های شرعی، مانند شلاق زدن به دلیل مخالفت و سرپیچی کردن از قوانین و یا داشتن رابطه جنسی و قوانینی نظیر این ها، که مربوط به دوران بربریت و قرون وسطاست، جلوگیری به عمل آورد.

راه جلوگیری از قصاص های بیشتر، مبازره برای لغو قوانین جزای اسلامی به خصوص قصاص و اعدام است. تلاش برای “به رحم آوردن دل خانواده ها” برای کسانی که بخواهند فرزندانشان را از این مجازات ها نجات دهند، قابل درک است. اما به عنوان یک حرکت اجتماعی، متاسفانه کمکی نمی کند تا جلوی اعدام ها و قصاص ها گرفته شود.

اعدام قتل عمد نقشه مند است. اگر هنگامی که آن اتفاق افتاد، یک تصادف می توانست جلوی قتل سربندی را بگیرد، و ریحانه از یک دختر ١٩ ساله دانشجو به “قاتل” تبدیل نشود، اگر هزار و یک فاکتور می توانست جلوی آن را بگیرد، آموزش، تامین اجتماعی و هزار و هزارفاکتور دیگر می توانست جلوی قتل سربندی را بگیرد، یا در کیس قتلی که توسط بهنود شد و احسان کشته شد، عوامل تصادفی متعددی میتوانست مانع قتل شود، اما هیچ چیزی نمی تواند جلوی قصاص را بگیرد چون قانون پشت آن است! قاضی پشت آن است. از نظر سیستم  نمی توان جلوی آن را گرفت. این قتل عمد و نقشه مندی است که می نشینند و بازی روانی  طی ۴ سال ۵ سال  بر سر یک خانواده در می آورند، دست آخر حکم را به اجرا در می آورند و اسمش  را می گذارند عدالت.

باید بر علیه این عدالت کثیف و انتقام جویانه و بخصوص قرون وسطایی قصاص بود. اگر راهی است این است که برای لغو قانون اعدام، لغو همه ی مجازات اسلامی که متعلق به عهد بربریت است، باید مقابله کرد. باید خواهان لغو این قوانین باشیم. نباید اجازه داد حکم شلاق بر بدن کسی به اجرا در آید، چه برسد به اینکه بروند شلاق را بخرند و یا اینکه حکم شلاق و قصاص صادر کنند. راه آن مقابله علیه اعدام و مبارزه بر علیه مجازات های اسلامی و لغو تمامی قوا نین اسلامی از قوانین قضایی کشور و مناسبات اجتماعی و سیاسی  جامعه است. و طبعا جنبشی که بتواند این را کار را بکند، بنظر من  جمهوری اسلامی را به زیر کشیده است.

رهایی زن : ثریا شهابی عزیز با سپاس از اینکه نظر خود را بابینندگان ما در میان گذاردی

ثریا شهابی : من هم سپاسگزارم از وقتی که در اختیار من قرار دادید.

از: رهایی زن شماره ٢٩ نوامبر ٢٠١۴

۸ آذر ماه ۱۳۹۳

...........................

 

در حاشیه فیلم جه مثل جمران

اکر هیتلر شکست نمی خورد و حزب اش سرنگون نمی شد. امروز در کنار فیلم چ مثل جمران شاهد انواع فیلم و داستان در مورد از خود گذشتگی گشتاپوهاُ در خدمت به مردمُ در مورد جنابات شخصیت های “نهضت ملی مقاومت فرانسه ” در مقابل فاشیسم هیتلری بودیم! اگر فاشیسم هیتلری شکست نمی خوردُ امروز جزییات آشویتس را کسی نمی دانست. قربانیان آن حاضر بودندُ اما کسی ابعاد آن هالوکاست عظیم ضدبشری را نمی دانست.

این داستان شرایطی است که در آن ج مثل چمران ساخته شده است! این فیلم ها و این تاریخ نگاری ها را باید آرشیو کرد. باید تاریخ شفاهی و نوشتاری و تصویری هالوکاست اسلامی که هنوز حکومت اش پابرجا استُ را مدون کرد. و برای روزی که این فاشیسم هم سرنگون شودُ خود را آماده کرد.

بی تردید روز سرنگونی جمهوری اسلامی ایرانُ در مورد داستان کشتارهای دهه شصتُ در مورد نسل کشی انقلاب فرهنگیُ در مورد آنچه که این ها در آشویتس های اسلامی اوین و قزن حصار و زندان عادل آباد و مشهد و تبریز و مهاباد و سنندج و اصفهان و کرمان و گیلان و دهها و دهها زندان و شکنجه گاهها کردندُ دهها و هها کتاب نوشته خواهد شد و دهها و دهها فیلم و نمایشنامه و شکاهکار هنری خلق خواهد شد.

با سرنگونی جمهوری اسلامی ایرانُ در مورد نسل انقلابی که نه تنها تسلیم فاشیسم نوظهور اسلامی ایران نشد که مقاومتی وسیع و سراسری در سراسر ایران براه انداخت و قریب ده سال مسلحانه و غیر مسلحانه برای جلوگیری از قدرت گیری فاشیسم نوظهور جنگیدندُ بی تردید دهها و دهها قطعه موسیقیُ و سنفونی ساخته خواهد شد.

و در گرامی داشت یاد جانباختگان و قربانیان فاشیسم اسلامی ایرانُ نه تنها در ایران که در جهانُ شاهکار های تاریخیُ ادبیُ و هنری تولید خواهد شد.

ج مثل جمرانُ به ماندگاری فاشیسم در قدرت زنده است و به آن متکی است. با رفتن آنُ هنرمندان و تولید کنندگان آنُ بی تردید خواهند گفت که : سیستم مقصر بود و ما مامور بودیم و معذرو!

ثریا شهابی

۲۱ اکتبر ۲۰۱۴

۲۹ مهر ۱۳۹۳