”انتخابات“ در مصر به مرحله نهایی رسیده است. ژنرال السیسی بر خرابه های انقلاب شکست خورده مصر، با کشتار بیش از ۱۴۰۰ نفر و دستگیری ۱۶ هزار نفر، و با کشاندن اقلیتی پای صندوق های رای، ریئس جمهور مصر شد. 

در سوریه اما برپایی صندوق های رای و نشستن مجدد بشار اسد بر مسند قدرت، از اقبال بیشتری نسبت به مصر برخوردار است. فاجعه کشتار  ۱۵۰ هزار نفره در سوریه، آوارگی سه میلیون غیرنظامی،  و بر جای ماندن یک جامعه سرتاپا تخریب شده، برای بشار اسد موقعیت مناسب تری از السیسی ایجاد کرده است. فاجعه هرچه عظیم تر، باطلاق هراندازه گودتر، و صحنه هرچه سیاه تر، صندوق های انتخابات پررونق تر است.

مگر نه اینکه نهایت دمکراسی غربی، برپایی صندوق رای و انتخابات است! مگر نه اینکه نهایت دمکراسی غربی، کشاندن هر چند سال یک بار مردم به پای صندوق های رای، به زور وعده های پوچ و توخالی است. در مهد دمکراسی های غربی هم، غالبا اقلیتی پای صندوق های رای میروند و در سیکل انتخاب بین بد و

بدتر، و پشیمانی و سرخوردگی بعدی، چرخ میزنند. 

در سوریه و مصر، تلاش عظیم محرومین جامعه برای دستیابی به یک زندگی انسانی  و مرفه، توسط بورژوازی محلی و بین المللی بر متن اجرای سناریوهای خونین و مرگ بار، خفه شد. راه حل و آلترناتیو و افق تغییرات ممکن در یک جامعه بورژوایی، پیروز شد!  ژنرال السیسی دیروز و آقای سیسی امروز و بشار اسد ”انتخاب“ شدند و میشوند! 

مبارزه برای ”دمکراسی“ همین است که در مصر و سوریه به شکلی اتفاق افتاد و در ایران بشکل دیگر.

محرومین جهان چاره ای جز مبارزه برای تغییرات واقعی، تغییرات بنیادین، مبارزه برای زیر و رو کردن این نظام سرتاپا ضدبشری و این سیکل بسته استیصال ”انتخاب“ بین بد و بدتر، ندارند. برپایی  یک جامعه سوسیالیستی و برقراری آزادی و برابری تحت پرچم کمونیسم طبقه کارگر، تنها چاره محرومین جهان است.  در غیاب این آلترناتیو، در همچنان بر همان پاشنه میچرخد.

انزوای آمریکا

چهارشنبه ٢١مه، اوباما یک رویکرد جدید در سیاست خارجی دولت آمریکا را اعلام کرد  مبنی بر این که: ”انزواگرایی آمریکا یک گزینه نیست،  هر مشکلی راه حلی نظامی ندارد.“ اوباما بعلاوه بر اهمیت  تنهایی عمل نکردن دولت آمریکا و همکاری با سایرین، تاکید کرد. این جهت گیری دولت آمریکا نه محصول بلاواسطه فجایع انسانی که چند دهه است میلیتاریسم غرب به رهبری آمریکا در عراق و لیبی و سوریه می آفریند، که محصول موقعیت واقعی آمریکا بعد از بحران اوکراین و پذیرفتن توازن قوای جدیدی میان قدرت های بزرگ نظامی و اقتصادی جهان است. تحرکات نظامی میلیتاریستی در خاورمیانه، تخریب تمام و کمال عراق، کشتارهای میلیونی بر اثر بمبارانها و تحریم ها و ایجاد باطلاق های مناسب برای رشد انواع دستجات ارتجاعی و جنایی در سرتاسر خاورمیانه  و جهان، ”نظم نوین جهانی“ و  ”جنگ با تروریسم“ و جنگ با انواع محور های شر، همه و همه تقلاهایی برای حفظ موقعیت سیاسی، نظامی و ایدئولوژیکی آمریکا بود. موقعیتی که پس از پایان جنگ سرد زیر سوال رفته بود و با عروج قطب های قدرتمند اقتصادی دیگری بخصوص چون چین، و رقبای جدیدی چون  اروپا، عملا برباد رفته بود. خاورمیانه قرار بود حیاط خلوت تمرین قدرقدرتی آمریکا و وسیله حفظ سرکردگی سیاسی و نظامی آن بر رقبای جهانی، چین و روسیه و هند و اروپا باشد. بحران اوکراین، این جنگ را به پشت در خانه دول غربی کشاند. پاسخ به این سوال که آمریکا اجازه دخالت نظامی در کشوری همجوار روسیه و بخشا در اروپا را خواهد داشت، از پیش منتفی بود. پروپاگاندها و خط و نشان کشیدن های اوباما در مورد دخالت در کیس اوکراین، موضوع شوخی مطبوعات خود آمریکا بود. بحران اوکراین، ایست اروپا به آمریکا در مورد دخالت در بحران های نظامی در اروپا،  سوت پایان ”آقایی تنهایی“ برجهان را برای آمریکا به صدا درآورد. این آن انزوایی است که اوباما آمریکا را از آن برحذر میکند. آمریکا از این پس نمی تواند بدون اروپا و روسیه و چین و هند و ... به تنهایی بر جهان  حکمفرمایی کند. پایان جهان دو قطبی با پایان تلاش آمریکا برای حفط جهان یک قطبی به رهبری آمریکا، مدتها است که تمام شده است. 

اوباما اعلام کرده است که حاضر است که رهبری بر بورژوازی جهانی را با بقیه شریک شود. این که این روند بدون تشنج و تشتت و به آرامی صورت خواهد گرفت یا نه، تماما به این بستگی دارد که محرومین جهان، طبقه کارگر با این شرایط چگونه برخورد کنند.

بی تردید عقب نشینی ماشین میلیتاریستی آمریکا، و چند قطبی  شدن دشمنان طبقه کارگر، شرایط مناسب تری برای پیشروی طبقه کارگر در سراسر جهان را فراهم میکند. اما این شرایط اگر توسط طبقه کارگر متحد و قدرتمند در غرب و شرق برای تحمیل رفاه و آزادی های سیاسی، برای پیشروی در جدال طبقاتی مورد استفاده قرار نگیرد، دولت های خودی را با دست باز تر و با قدرت بیشتر به جان محرومین جامعه و به جان طبقه کارگر میاندازد. دنياي چند قطبی بورژوزای جهانی، باید قطب متحد کارگری خود را به میدان بیآورد. امروز از دیروز شرایط مناسب تر است.