بدنبال ناآرامی ها در تهران، موسوی در بیانیه "مقاومت" اش، به صراحت به مردم گفت پرچم احیا حکومت خمینی را در دست دارد! گفت که ربطی به کمترین مطالبات انسانی مردم ایران ندارد! اعلام کرد که برای نجات رژیم و دفاع از "انقلاب اسلامی" به میدان آمده است! و امیدوار است که با سوار شدن مجدد بر اعتراض و خشم برحق میلیونی مردم ایران و با استفاده از آن، بتواند "حماسه" عروج خمینی را مجددا تکرار کند، تا بلکه "ولایت" را با "جمهوریت"، البته با کمی قیچی کردن دم ولایت، مجددا آشتی دهد. او "شجاعانه" اعلام کرد که برای همه این مقاصد، صحنه را برای باند خامنه ای – احمدی نژاد، ترک نخواهد کرد! گفت به تمام ساختارهای ارتجاعی – فاشیستی حکومت، از قانون اساسی تا سلسله مراتب اداری – حکومتی مبتنی بر تحقیر و بی حقوقی مطلق و برده وار مردم، ملتزم و وفادرا است.

"مهندس سبز" در اولین بیانیه "مقاوتش" دستان خون آلود بسیج و سپاه و همه ارگانهای سرکوب نظام را شست! اعلام کرد که همچنان به اندازه خود خامنه ای و احمدی نژاد، اسلامی، و تا مغز استخوان مرتجع است و عمیقا در جهنمی که برای مردم ایران ساخته اند، شریک است و به آن مفتخر! گفت آمده است که "اسلامیت" نظام را بر فراز "جمهوریت" بهرقیمت حفظ کند! وعده تحمیل مجدد "اصول ناب انقلاب اسلامی" بر جامعه را داد! با افتخار تحمیل شعارهای حکومتی – ارتجاعی، "الله اکبر"، "یا حسین" و «نصر من الله و فتح قریب» بر اعتراضات مردم خشمگین و منزجر از حاکیمت اسلام، را به خامنه ای نشان داد و طلب امتیاز کرد!
این صریح ترین، سرراست ترین، صادقانه ترین موضع سیاسی است که موسوی از شروع کاندیداتوریش برای رئیس جمهور دهم، اعلام کرده است. حقیقتی که ما در حزب حکمتیست، از روز اول و از ابتدای براه افتادن معرکه انتخاباتی، به همگان اعلام کردیم.
این تمام محتوای پلاتفرم سیاسی "سمبل مقاومت" اصلاح طلبان و بخش مغضوب حاکیمت است! پلاتفرمی که بخش اعظم اپوزیسیون راست فرصت طلب و دروغگو، توده – اکثریت و حزب دمکرات کردستان و خانمها و آقایان دگر اندیش در کمپن "مطالبه محور" و "یک میلیون امضا"، پابپای خود هئیت حاکمیت، برای رنگ کردن آن بنام "مطالبه مردم"، و برای تحمیل آن به اعتراضات بر حق میلیونها متعرض، شال و کلاه کردند، و در شکل دادن به مراسم تهوع آور گریم موسوی بنام "انتخاب مردم"، نقش غیر قابل انکاری داشتند.
این جنگ از روز اول هم جنگ مردم نبود. قهر و آشتی مشتی آدمکش حرفه ای، در قدرت یا در اپوزیسیون، از روز اول هم جنگ مردم نبود. در غیاب یک رهبری چپ و انقلابی، جنگ جناحها را، ریاکارانه، و توطئه گرانه توسط خود حاکمیت در حمایت رسانه های دست راستی چون بی بی سی و در معیت طیفی از روشنفکران و احزاب همیشه ابن الوقت و شارلاتان ملی - مذهبی، به نام "مطالبه مردم"، به خورد جمعیتی میلیونی متنفر از اسلام و حکومت اش دادند.
مهندس سبز نیز، چون سید خندان دوخردادی، با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و جامعه روحانیت مبارز و انجمن های اسلامی و شوراهای اسلامی کار و دفتر تحکیم وحدت و همه نهادها و دستجات دولتی، همچون باند حاکم خامنه ای – احمدی نژاد، از مردم و اعمال قدرت مستقل مردم، بیش از نزاع خانگی خود هراسانند! یکی پس از دیگری نسبت به خطر بزرگتر، خطر درهم کوبیده شدن نظامشان زیر انفجار خشم میلیونی مردم، هشدار میدهند، و تلاش میکنند که سیل اعتراض مردم را دستمایه عقب راندن هم در جنگ قدرت شان، کنند!
امید موسوی و بخش ناراضی ارتجاع اسلامی، این است که در دل روند تجزیه در صفوف هیئت حاکمه ایران، که فی الحال به مقطع تعیین کننده ای رسیده است، آلترناتیو اسلامی دیگری، این بار سبز، را سازمان دهند و بر اعتراضات مردم سوار کنند! موسوی دل به تکرار تجربه تاریخی انقلاب ۵۸، و مصادره مجدد جنگ مردم علیه حکومت، بسته است. فرستادن مردم به پشت بامها برای "الله و اکبر"گویی، زدن رنگ مذهبی – اسلامی به اعتراض مردم و معطوف کردن خشم به حق میلیونها جوان، زن و مرد به فغان آمده از فقر و خفقان حاکم، به سمت بخشی از حاکیمت به امید نجات نظام، پلاتفرم موسوی و شرکایش است که در بیانیه "مقاومت" اش رسما اعلام شده است. به بهانه "پرهیز از خشونت" و برای "حفط وحدت" سنگ اندازی در مقابل تشکل یابی مستقل مردم، ممانعت از طرح شعارعلیه کل حاکیمت، ممانعت از طرح مطالبات پایه ای مردم، مطالباتی چون آزادی و برابری، ممنوعیت اعدام و آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان، آزادی تشکل و اجتماعات و اعتصاب، جدایی مذهب از حکومت و آموزش و پرورش و کوتاه شدن دست مذهب و اسلام از زندگی مردم و برابری کامل زن و مرد ، لغو حجاب و آپارتاید جنسی، و در یک کلام ممانعت از طرح شعار مرگ برجمهوری اسلامی، و کانالیزه کردن اعتراض مردم به نیروی تسویه حسابهای درون خانوادگی ارتجاع اسلامی، همه هنر رهبری این حرکت است.
پرچم سبز موسوی، فریاد الله و اکبر و شعارهای اسلامی، پرچم ابقا حکومت این جانیان و پرچم به میدان آوردن انواع دستجات ارتجاع ملی - مذهبی است. این پلاتفرم، پرچم موسوی – کروبی، فراخوان به روضه خوانی و الله اکبر گویی، و با اسلام به جنگ اسلام رفتن، بیش از آنکه رو به مردم داشته باشد، رو به خود ارتجاع اسلامی در بالا دارد! این تحرک تلاشی برای جمع کردن صف درهم ریخته حکومت در بالا، است، به زور و هزینه مردم از پائین. این جنگ جمهوری اسلامی علیه جمهوری اسلامی است برای حفظ نظام.
رنگ سبز موسوی ارمغانی جز رنگ سیاه احمدی نژاد و حفظ جهنم موجود، ندارد، این را همه میدانند. وعده های موسوی در مورد احیا حکومت "معنویشان" چیزی نیست جز نوید روزهای سیاه قدرقدرتی خمینی، و احیا روزهای به شکست کشاندن انقلاب مردم. این وعده "انتخاباتی" بیش از اینکه رو به مردم داشته باشد، رو به صف درهم ریخته خود هئیت حاکمه دارد. تلاشی برای بازسازی حکومت است با استناد به دستاوردهای روزهای قدرتمندی شان، روزهای اسید پاشی و قمه کشی بر سروصورت و پیکر جوانانی که حجاب و اختناق اسلامی نمی خواستند، روزهای عربده کشی های دستجات حزب الله و حمله به دانشگاه و انقلاب فرهنگی شان، روزهای اخراج و پاکسازی همه غیراسلامی ها و غیرحزب الهی ها از دانشگاهها، مدارس، محل های کار و کارخانه ها و پاکسازی جامعه از آزادیخواهی و انسانیت! این پلاتفرمی است برای متحد کردن هیئت حاکمه و برای عبور به "سلامت" از یک تنگنا تاریخی. برافراشتن پرچم "خط امام"، باد زدن نوستالژی روزهای قدرتمندی شان، قرار است اتحاد و اعتماد به نفس از دست رفته در صفوف ارتجاع اسلامی را، در روزهای رفتن شان، احیا کند.
اما تزریق خلسه نوستالژی عروج خمینی، بر پیکر جوان نسل انقلابی که علیه جهنم اسلامی قد علم کرده است، یک وقاحت سیاسی بی نظیر است. زهر "خودفریبی" گریم کریه ترین سمبل حکومت، خمینی و خط اش، بعنوان "مطالبه مردم"، یک شارلاتانیسم تاریخی است. این اعجوبه، بر متن فقدان یک رهبری انقلابی – کمونیستی، اساسا توسط قابله اپوزیسیون فرصت طلب ملی – مذهبی، و خط توده – اکثریت، متولد شد، و توانست رنگ ارتجاعی خود را بر اعتراض بر حق میلیونی مردم بزند. بعلاوه این مراسم و ارکستر همگانی تحمیق، از الطاف چپ حاشیه و پارازیتی، چپ تاریخا و "ژنتیکا" دنباله رو و سواری بده، هم بی بهره نمانده است. مراسم به قربانگاه فرستادن مردم به جان آمده، توسط این چپ، با هلهله "انقلاب مردم" اطلاق و تزئین میشود. قربانیان توسط مشتی کوته فکر بی مایه، بنام "انقلاب مردم"، به قربانگاه بدرقه میشوند.
اما تلاش موسوی و جناح اش، علیرغم همراهی دسته دلقکان "مطالبه محور" و عشاق سینه چاک نمایش "دمکراسی اسلامی"، برای رخنه در صف میلیونی مردم معترض، مردمی که تاوان سنگینی برای شکل گیری حکومت اسلامی پرداخته ان، عمیقا مذبوحانه است. تلاش موسوی برای تبدیل کردن جنگ مردم با رژیم، به سکوی تحقق پلاتفرم خونین روزهای خوش قدرقدرتی شان در پناه جنایتکار تاریخ خمینی، بنحو بیمارگونه ای خام اندیشانه است. این تلاش که فی الحال مبارزه مردم را دستمایه تسویه حسابهای داخلی باندهای حکومتی در معرکه انتخاباتشان کرده است، برد و میدان بسیار محدود و گذرایی دارد.
مردم به سرعت از موسوی عبور خواهند کرد. اعلام جنگ رسمی خامنه ای با جناح نافرمان داخلی، فراخوان سپاه برای دخالت رسمی در اوضاع و اعلام آمادگی برای سرکوب مردم از یک طرف، و گسترش هرروزه اعتراضات بسرعت ابتکار عمل را از دست باند موسوی و کروبی خارج خواهد کرد. نه سازش بین جناحها و تسلیم موسوی، نه "فداکاری" احمدی نژاد و کناره گیری اش از پست ریاست جمهوری برای حفط وجهه "رهبر" و "نجات ایران"، نه گوشمالی نزدیکان رفسنحانی و مبارزه رهبر با "فساد و دزدی" خودی ها، و در یک کلام قربانی کردن هیچ بخشی از مهره های اصلی حاکمیت، نخواهد توانست به سادگی به بحران حکومتی در ایران پایان دهد.
تکرار تجربه عروج ارتجاع اسلامی در سی سال پیش، نه نسخه نجات که برگ فلاکت و استیصال حکومتی ورشکسته، مستاصل و زبون است. مشکل موسوی ناتوانی و استیصال ارتجاع اسلامی است. درد موسوی بن بست حکومت اسلامی است و موقعیت تکیه زده آن بر اقیانوس عظیمی از نفرت و انزجار عمومی از حکومت. مشکل موسوی مردم است. صورت مسئله مردمی که صحنه هایی از افشاگری باندهای حکومت علیه هم را شاهد بوده اند، در صف میلیونی مشت های گره کرده شان را بسمت حکومت نشانه گرفته اند و هر روز در دسته های هزاران نفره در خیابانهای تهران نیروهای انتظامی را مورد حمله قرار میدهند. این مردم را نمی توان به سادگی ساکت کرد و با سازش و سوخت و ساز بالا، نعل به نعل همراه کرد.
این روند بشدت متحول خواهد شد و ابتکار عمل به سرعت بدست جریانات رادیکال تر و میلیتانت تر در اپوزیسیون، و بدنه آنها در پائین، خواهد افتاد. در غیاب یک رهبری چپ و کمونیست، در غیاب حضور مستقل طبقه کارگر و مردم آزادیخواه در نقش رهبری اعتراضات مردم، ابتکار عمل میتواند در ادامه همچنان در دست انوع نیروهای ارتجاعی بماند و مخاطرات جدی در مقابل مبارزه مردم قرار دهد.
کمونیست ها، طبقه کارگر، زنان و مردان آزادیخواه، دانشجویان تشته آزادی و برابری میتوانند در این شرایط با مبارزه مستقلانه خود، حمله مردم را به سمت تمام حکومت بچرخانند. میتوانند شکاف در صفوف دشمنان مردم را به پله ای در به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و ساختن جامعه ای آزاد و برابر به نیروی قدرتمند خود، تبدیل کنند. این رادیکال ترین، پیشرو ترین و انسانی ترین اپوزیسیون اصلی است که در بطن جامعه و در هر طپش آزادیخواهانه ای در جامعه جا دارد. جنبشی که به اعتراض هر کارگری نسبت به فقر و نداری، به فریاد هر زنی علیه توهین و تحقیر و بی حقوقی، به خواست هر جوانی برای زندگی و شادی، و به هر شعاری علیه دیکتاتوری، گره خورد است. این اپوزیسیون و جنبشی است که به عظمت آمال و آرزوهای مردم ایران برای خلاصی از جهنم جمهوری اسلامی، وسیع است و میتواند این بحران را به سرنگونی جمهوری اسلامی تبدیل کند.
در غیاب صف آزادیخواهی و برابری طلبی، در غیاب یک رهبری چپ و کمونیست، جمهوری اسلامی، با همه جناحهایش تجزیه و تلاشی در صفوف خود را به جامعه تسری میدهد و میتواند تکه پاره شدن خود را به تکه پاره شدن جامعه تبدیل کند. در این روند، باندها و دارودستجات حکومتی، تلاش خواهند کرد برای نجات خود، باز به پایه های ارتجاعی جنبش شان در پائین، رجوع کنند. انوع و اقسام دستجات تروریست اسلامی - قومی، بخشی بدنبال موسوی و خط امام، بخشی بدنبال خامنه ای و احمدی نژاد، تعدادی بدنبال این روایت و قرائت از اسلام، شیعه یا سنی، کرد یا ترک و بلوچ و عرب، گروهی مقلد آن مرجع تقلید و .. میتوانند به جان هم و به جان مردم بیفتند. تلاش خواهند کرد صف اعتراض میلیونی مردم را هریک در حمایت از یکی، شقه شقه کنند و شیرازه جامعه را از هم بپاشانند.
نه کنار زدن و قربانی کردن موسوی مرحله ای در عقب زدن مردم است، نه مجبور کردن احمدی نژاد به استعفا و جانشینی اش با رضایی یا کروبی و موسوی، حلقه ای در پیشروی مردم! کنار گذاشته شدن هر یک از رهبران و شخصیت های رژیم، پایان خوش یا ناخوش تخاصمات آنها، تازه آغاز کار ما، آغاز کار طبقه کارگر، جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی خواهد بود.
مشکل حکومت نه موسوی و خاتمی، که مردم است. مشکل خامنه ای مردمى است که رژيم اسلامى را نميخواهند و میدانند که ميتوانند از آن خلاص شوند. مشکل حکومت، مردمی است که این نظام غیر انسانی، در مقابل تلاش آنها براى برخورداری از رفاه، آزادی و برابری و دسترسی به سعادت فردى و جمعى، سد کرده است.
باید همه را به میدان جنگ خود، جنگ مردم با حکومت، بازگرداند و با شعار آزادی و برابری جنگ سران ارتجاع با هم را به جنگ نهایی مردم با همه جناحهای حکومت بتدیل کرد. باید به گرد حزب و سازمان کمونیستی خود، جمع شد و این بحران را به بحران آخر و سرآغاز مبارزه برای آزادی و برابری تبدیل کرد.
ثریا شهابی