پیام نوروزی اوباما خطاب به جمهوری اسلامی، با درز گرفتن حواشی و تعارفات دیپلماتیکی چون سهم فرهنگ و تاریخ ایران در شکل دادن به تمدن جهان، یک دعوت مستقیم به رژیم ایران برای پشت سرگذاشتن یک دوره تخاصم با آمریکا و غرب و شروع سازش با "شیطان بزرگ" است، برای به سرانجام رساندن کاری که جمهوری اسلامی ایران از همان بدوتولد برای آن شکل گرف، برای به سرانجام رساندن آن به قدرت رسید، و طی سی سال گذشته موفق نشد آن را به سرانجام برساند.
بازگرداندن ایران، بعنوان یک کشور سرمایه داری به حوزه تولید و بازتولید فوق سود امپریالیستی در حوزه نفوذ غرب، و باز گرداندن شرایط امن برای سودآوری سرمایه، همان هدفی بود که بورژوازی غرب سی سال پیش به خاطر آن زیربغل ارتجاع اسلامی را گرفت، از آن علیه انقلاب آزادیخواهانه مردم ایران و برای جلوگیری از خطر کمونیسم، حمایت کرد.
پیام اوباما به مناسبت نوروز، دعوت مستقیمی از رژیم ایران است برای پیوستن به کمپ بورژوازی جهانی، برای فراهم کردن دوردیگری از شرایط امن تولید و بازتولید سرمایه دارانه در سراسر جهان است. مهم نیست که اوباما با کدام کلام و بیان و مقدمه

و موخره ای پیام هئیت حاکمه آمریکا را به رهبران رژیم ایران رساند، همه و از جمله شخص خامنه ای ندای این دعوت را به همین به صراحت شنید.
"دوستی با آمریکا" و عضویت ایران در "جامعه جهانی"، مستلزم تغییری ماهوی در شکل حکومتی در ایران است. این تغییری نیست که بتواند برای جمهوری اسلامی ایران با دوبال ولایت و جمهوریت و هویت "ضدآمریکایی"، به سادگی صورت بگیرد. برای پیوستن به "جامعه جهانی"، رژیم ایران به یک تغییر ریل بنیادین در شکل حکومتی نیازمند است. برای این تغییر ریل فاکتورهای دیگری، خارج از ارده دو محور تخاصم، وجود دارد که میتواند مسیر اوضاع را کاملا به سمت دیگری علیه هردو دولت، ایران و آمریکا، بچرخاند.
جمهوری اسلامی قابل تغییر و تبدیل به حکومت عربستان سعودی، جامعه اسلامی با طبقه کارگری که اساسا "کارگر مهاجر"، "غیربومی"، "مهمان" و مطلقا بی حق و حقوق است، نیست. روانشناسی فرهنگ سیاسی جامعه، تاریخ جدالهای طبقاتی، موقعیت دو طبقه اصلی جامعه، کارگر و سرمایه، رابطه دولت و مردم، در ایران و عربستان سعودی فاصله بیشتری دارد تا ایران و فرانسه.
ایران جامعه ای است که در آن چرخ تولید در دست طبقه کارگری متوقعی است که دو انقلاب را پشت سر گذاشه است، کوله باری از تجربه سازمانیابی شورایی، اعتصاب و تحصن و مبارزه را بردوش دارد، و هر روز در جدال دائم با رژیم های بورژوایی اسلامی و سلطنتی، از حقوقش دفاع کرده است. مضافا اینکه جمهوری اسلامی، بعنوان یک رژیم برخاسته از انقلاب برای سرکوب آن، را نمی توان به سادگی به دارو دسته شیوخ تکیه زده بر چاههای نفت و زنده به نیروی کار"کارگر مهاجر"، تبدیل کرد. و مهمتر اینکه ایران جامعه اسلامی نیست، دو نسلی که رژیم ایران برای اسلامی شدن آنها را در اختناق کامل، "تربیت و شستسوی مغزی داد"، امروز رو در رو، به مصافشان آمده اند و روزی نیست که جوانان، زنان علیه فرامین اسلامی اعتراض نکنند و آن را زیرپا نگذارند. راه حل امپریالیستی "ایران سعودی"، راه خروجی برای غرب و جمهوری اسلامی، برای برون رفت از تخاصم فی مابین نیست.
جمهوری اسلامی ایران یک رژیم بورژوایی از روز اول به قدرت رسدنش و طی تمام سی سال حاکمیت اش بود و هست. حکومت بورژوایی که قرار بود بسرعت با سرکوب انقلاب ٥٧ شرایط بازگشت ایران به تولید و بازتولید سرمایه در مدار امپریالیستی آمریکا و غرب را فراهم کند. لازمه این شرایط ایجاد ثبات سیاسی و تغییر روبنای حکومتی منطبق با مقتضیات امنیت سرمایه بود. سرمایه ای که نگرانی فتوای ولی فقیه برای چپ و راست شدن اقتصاد و سیاست در ایران را، یدک نکشد. بعد از سی سال و یک جنگ هشت ساله و دونسل سرکوب و جنایت، این اتفاق نیفتاد.
اتفاقات پس از جنگ سرد، رها شدن افسار ارتجاع اسلامی و سهم خواهی تروریسم اسلامی در جهان بی نظم سرمایه، جامعه ملتهب و انقلاب زده ایران که علیرغم سی سال جنایات رژیم تسلیم حاکمیت جمهوری اسلامی نشد، و همچنین شکست پروژه های آمریکا برای "رژیم چینج" به ضرب و زور کودتا و تهدید جنگ، سناریوهای بورژوازی جهانی و دولت ایران برای تطبیق روبنای حکومتی با مقتضیات شرایط امن سودآوری سرمایه، را عقیم گذاشت.
دعوت بورژوازی غرب به رهبری آمریکا از جمهوری اسلامی برای پیوستن به "جامعه جهانی" چنین پیشینه ای دارد. این هم برای اوباما بعنوان رئیس جمهور دوره "تغییر آمریکا" و هم برای جمهوری اسلامی، بیانگر شیفت مهمی در شکل حکومتی هر دو دولت است. موفقتیت و عدم موفقیت اوباما در "رام کردن" ایران، شاخص مهمی است برای موفقیت و عدم موفقیت اش در متحد کردن کل بورژوازی آمریکا و غرب پشت سر تغیر ریل در سیاست های آمریکا.
اما تا آنجا که به ایران مربوط میشود، این تغییر شیف به سهولت صورت نمی گیرد. ضدآمریکایی گری و جنگ با "شیطان بزرگ" یک پایه هویتی و ایدئولوژیک رژیم ایران از روز اول بوده است. بعنوان مقدمه مذاکرات با آمریکا و در مورد اطلاق "لانه جاسوسی" به سفارت آمریکا، گفته میشود که "واشنگتن باید خیلی روشن به تهران نشان دهد که ایالات متحده واقعا علاقه مند به بکارگیری یک لحن و بستر تازه برای روابط است."
"مرگ بر آمریکا" و مرگ بر "شیطان بزرگ"، یکی از مهمترین سلاحهای ایدئولوژیک رژیم برای سوار شدن بر موج عظیم اعتماد مردم در انقلاب ٥٧ و برای سرکوب هرصدای اعتراضی پس از آن بوده است. قبول آتش بس در جنگ عراق پس از هشت سال عربده کشی های "جنگ جنگ تا پیروزی"، "راه قدس از کربلا میگذرد"، و فرستادن سیلی از نو جوانان بی گناه روی میادین مین ، موجب نوشیدن جام زهری توسط خمینی شد. برای فراهم کردن شرایط نوشاندن این جام زهر به خمینی، یعنی خفه کردن صدای اعتراض مردم، موج حمله ای وحشیانه و قتل عام زندانیان سیاسی و سرکوب، براه افتاد. اگر آن چرخش را با براه انداختن حمام خون توانستند از سر بگذرانند، چرخش از ضدآمرکایی گری به دوستی با آمریکا، صدها بار دشوار تر از آتش بس در جنگ عراق است و جام زهری که خامنه ای باید به این مناسب بنوشد به مراتب زهرآگین تر از جام زهر خمینی است. به این دلیل که هم ماهیت تغییر ریل فرق میکند، هم شرایط در قدرت بودن خمینی با شرایط خامنه ای متفاوت، و هم موقعیت ارتجاع اسلامی به مراتب وخیم تر از روزهای به قدرت رسیدنش در ایران است. خمینی سوار بر اعتماد بخشی از جامعه، و در شرایطی که مردم هنوز هالوکاست های سر کوب انقلاب را پشت سرنگذاشته بودند و مرعوب قداره کشی و ماشین عظیم جنایات جمهوری اسلامی بودند، توانست به سلامت آن جام زهر را به قیمت سرکوبی عظیم از مردم، سر بکشد. امروز خامنه ای هم باید بتواند سرکوب کند ، که نمی تواند، هم صفوف ارتجاع اسلامی را متحد نگاه دارد، که از این هم ناتوان است، و هم بر اقتصادی سرتاپا ورشکسته تحت تاثیر بحران جهانی و افت قمیت نفت، تکیه زده است.

بحران اقتصاد جهانی، بحران اقتصاد ایران
بهزاد نبودی در یک اظهار نظر کوتاه، جوهر مشکلات اقتصادی رژیم را اینطور بیان میکند. او میگوید، "يک شبه نمي‌‏شود اين معده‌‏ای را که به نفت ١٥٠ دلاری عادت کرده است با نفت ٣٠ دلاري تغذيه کرد." و منظور نبوی از معده سیری ناپذیر، البته معده خودشان، دم و دستگاه حکومتی و بساط لفت و لیس دولت و خرج سپاه و بسیج و .. است. مردم در زمان قمیت نفت بشکه ای ٥ برابر بیشتر از امروز هم، جز فقر، اعتیاد، فحشا، گرانی، بیکاری و چند شیف کارڪردن و سرکوب و اختناق، نصیبی نداشته اند.

اقتصاد ایران، پیش از این بحران جهانی، اقتصادی سرمایه داری، بحران زده متکی به معاملات در "بازارهای سیاه" بین المللی، بود. اقتصادی ایران، اساسا تحت مالکیت دولتی، بورژوایی، متکی به دخالت تام و تمام دولت، با روبنایی متناقض با روبنای متعارف سرمایه است. اقتصاد سرمایه بازار سیاهی، که اساسا نه در شرایط امن و متعارف تولید و بازتولید سرمایه در مدار سرمایه جهانی، که در شکافها و بحران های سیاسی – اقتصادی جهان، زنده و ارتزاق میکند. به بحران دائمی اقتصاد ایران، بحران جهانی و کاهش عظیم بهای نفت، اضافه شده است. به داده های امروز اقتصاد ایران از زبان کارشناسان خودشان نگاه کنید:
بازتاب جهانی بحران اقتصادی موجود و افت عظیم بهای نفت خام از بشکه ای ۱۴۷ دلار به ٤٥ دلار و پیش بینی افت بیشتر آن سیتسم حکومتی رژیم ایران را در معرض ورشکستگی کامل کشانده است. درآمد دولت بعنوان اصلی ترین سرمایه دار در ایران که ٧٠ درصد سرمایه جامعه و ٨٠ درصد اقتصاد ایران را در اختیار دارد، ظرف چند ماه گذشته به یک سوم تنزل پیدا کرده است.
به انعکاس بحران اقتصادی در زندگی مردم نگاه کنید:
یک کارشناس آموزش و پرورش می‌گوید: " قیمت دو کیلو برنج به‌عنوان غذای اصلی ایرانی‌ها چیزی حدود ده دلار است در حالی که حقوق ماهانه من سیصد و پنجاه دلار است". کارمند میان‌سال شرکت برق تهران می‌گوید: "من با ۲۱ سال سابقه کار ماهانه ۶۸ هزار تومان (معادل هفتاد و دو دلار ) به عنوان حق مسکن دریافت می‌کنم اما اجاره‌خانه‌ای که می‌پردازم سیصد و بیست هزار تومان (معادل ۳۵۵ دلار) است. برای هماهنگ کردن دخل و خرج زندگی من سال‌هاست برای یک شرکت خصوصی هم کار می‌کنم. و رييس سابق اتاق بازرگانی و صنایع ایران میگوید، "قدرت خرید مردم ایران سالانه پنجاه درصد در حال کاهش است."
و دولت به بهانه مهار تورم افزایش حقوق کارگران را از درصد به ٢٠ درصد کاهش داده است. در حالی که سال ٨٧ و براساس گزارش های رسمی، حقوق کارگر کمتر از ۲۲۰ هزار تومان در ماه بود و خط فقر ۵۰۰ هزار تومان. و امسال این وضعیت به مراتب وخیم تر میشود.
موضوع دعوت از رژیم حاکم بر ایران برای بازگشت به "جامعه جهانی"، آمادگی غرب برای نشاندن جمهوری اسلامی بر صندلی "رسمی" حاکمیت بورژوایی در ایران، در شرایطی صورت میگیرد که صفوف هئیت حاکمه ایران تماما درهم ریخته است. شخصیت های ناجی نظامشان تماما سوخته اند. خامنه ای بعنوان آخرین کارت بازی حکومت در صحنه ایزوله و پایه های ولایت فقیه اش علاوه بر مردم توسط خود دار و دسته های حاکم، هر روز از طرفی به لرزه در میآید. دوجناح، دو بال رژیم ، اصلاح طلبان و اصولاگرایان خود چند پارچه و مراکز قدرت و شخصیت های مدعی قدرت و دخالت برای حل بحران حکومتی شان، هر روز از جایی سربرمیآورد.
در این شرایط و بر متن ورشکستگی اقتصادی دولت و ناتوانی اش از سیر کردن شکلم سیری ناپذیر سیسم حکومتی اش، و در شرایطی که جامعه آبستن انفجارات اعتراضی علیه فقر و جنایات حکومت است، خامنه ای نمی تواند به سادگی جام زهر پیشنهادی اوبا ما را سربکشد .
چه بگویند؟ به چه اقدامی دست بزننند که هم صف حکومتی شان را متحد نگاه داند، هم به مردم فرصت تعرض به همه بنیادهایشان ندهد، و هم انتخابات رئیس جمهوری شان را به "سلامت" از سربگذرانند.
انتخابات در راه است، با صف در هم ریخته اصلاحات و راست از هر دو طرف، وضع اقتصادی و نزول درآمد دولت، و خطر انفجار جامعه زیر فشار تورم و گرانی و فقر، جمهوری اسلامی را در موقعیت حساس و سرنوشت سازی قرار داده است. حفظ انسجام داخلی که یک رکن آن "دشمنی با آمریکا" است، را نمی توان به سادگی تسلیم کرد. و جمهوری اسلامی به سادگی نمی تواند "شیطان بزرگ" دیگری بیافریند و بعلاوه دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسد.
تغییر ضربتی سیاست بورژوازی جهانی به رهبری آمریکا، بلاتکلیفی عمیقی را به خامنه ای این تنها شخصت اصلی رژیم که امروز در صحنه "تنها" در مخمصه مشکلات نجومی و عدیده رژیم و در بن بست کامل است، تحمیل کرده است. سیاست ضربتی دولت اوباما برای "حل مناقشه" با ایران، مستقل از زمینه های دهنی و مادی عدم تحقق آن، تیری بر دو پایه ایدئولوژیک دو جنبش دست راستی در ایران و آمریکا، است. این نه "جشن پیروزی ایران بر آمریکا"، نه "بیرون رفتن دیو و برآمدن فرشته" که شروع دور دیگری از تقابل این بار دیپلماتیک غرب و ایران است، که تماما در مقابل منافع مردم ایران و در مقابل منفعت طبقه کارگر قرار دارد.

مردم اما انتخابشان را کرده اند
چراغ سبز اوباما برای بازگشت ایران با جمهوری اسلامی به "جامعه بین المللی" فی الحال در دل بخشی از اپوزیسیون طرفدار رژیم، صف توده ای - اکثریتی، نور امید دیگری تابانده است. تا بار دیگر مردم را به دعوت در انتظار برکات مذاکرات غرب با ایران بکشانند و مبارزات مردم را پشت جبهه این دور از دیپلماسی فی مابین دولتهای ایران و آمریکا کنند.
اما طبقه کارگر، کارکنان، زنان، جوانان و همه اکثریت مردمی که نه از سفره پررونق نفت بشکه ای ١٤٧ دلار جز فقر و نداری و فحشا و اعتیاد و کارکودکان نصیب شان شد، کسانی که در اوج ثروتمندی دولت، جز حمله به دانشگاهها و اعدام و سنگسار و وحشی گری رژیم نصیب شان نشد، شریک مشکلات انتخاباتی و راه حل های اقتصادی رژیم، نیستند.
دعوت از جمهوری اسلامی برای شرکت در بازسازی تولید و بازتولید سرمایه، برای مردم ایران قهر و آشتی بورژوازی جهانی با جمهوری اسلامی به حکم تجربه سی ساله خودشان جز تباهی و خانه خرابی نداشته است. جنگ ایران و عراق، سرنوشت امروز عراق، کمک به دولت ایران برای سرکوب اپوزیسيون، حمایت پارلمان های اروپایی از ایران، برای پررونق کردن بازار معلاملات تجاری شان و "امن" اعلام کردن آن روزهایی که جوخه های مرگ جمهوری اسلامی اعضا اپوزیسون را در خارج ترور میکرد و در داخل نفس در سینه مخالف را درجا میکشد، را همه دیده اند. مردم دشمنانشان را به خوبی میشناسند.
چشم امید دوختن و در انتظار انتخابات یا سرنوشت مذاکرات ایران و آمریکا نباید ماند. باید از این فرصت استفاده کردن و مستقلا به میدان آمد. نباید اجازه داد که این دوره بازی دیپلماتیک برای رژیم وقت بیشتری بخرد و به بهانه آن مردم را ساکت و در انتظار نگاه داشت. طبقه کارگر و مردم ایران جز به نیروی خودشان آزاد نخواهند شد.
هیچ حمله به معیشت و سفره بی رونق طبقه کارکر، هیچ حمله به نافرمانی دختران و پسران جوان علیه احکام اسلام، هیچ تعرضی به دانشگاه و دانشجو را نبايد تحمل کرد.
باید در دفاع از اعتراضات، در دفاع از دانشکاهها بعنوان سنگر دفاع از آزادی عقیده و بیان و سنگر حمله به اختناق، در دفاع از معیشت طبقه کارگر به میدان آمد. رژیم هیچگاه به اندازه امروز ضعیف، ضربه پذیر و صوفش درهم نبوده است. باید تلاش برای بازگرداند ایران به جامعه جهانی را، خلاء "شیطان بزرگ" را با تلاش برای بازسازی ایران برای تولید وباز تولید طبق نیازهای انسانی اکثریت مردم، برای سرنگونی رژیم و جایگزینی آن با سوسیالیسم، به میدان آمد. این کار شدنی است اگر مردم و طبقه کارگر در انتظار نمانند و گرد آلترناتیو سوسیالیستی – کمونیستی خود، حزب به قدرت رساندن طبقه کارگر، گرد آیند.
ثریا شهابی