در آستانه روز جهانی زن، هشت مارس، جهان همچنان از زن ستیزی این یادگار عصر جاهلیت و توحش، این دمل چرکین عصر بربریت قرون وسطی، زنج میبرد. هنوز در سراسر جهان، دختر متولد شدن اکثریت نیمی از جمعیت کره خاکی، به همراه خود موقعیتی فرودست تر، بی حقوق تر، بی دفاع تر، محروم تر، حاشیه ای و غیر مهم، غیر جدی و وابسته به مرد، را به همراه دارد. و دلیل همه این محرومیت ها، تفاوت ها و تبعیض ها، تصادف و شانس تولد با جنسیت "زن" است.
هنوز کنترل، توهین، تبعیض، خشونت دائمی توسط نزدیکان، بردگی خانگی، تجاوز، فقر و فحشا، بیکاری و بی خانمانی، ارعاب، شکنجه، و قتل دختران و زنان بیگناه تحت عنوان دفاع از ناموس، واقعیت هولناک زندگی اکثریت نیمی از مردم جهان، دختران و زنان، از کودکی تا مرگ است.

این آن واقعیتی است که وجدان امروز اکثریت مردم در سراسر جهان به آن آگاه است، آن را نمی خواهد و علیه آن هر روز و بخصوص هشت مارس اعتراض میکند.
دامنه، ابعاد و اشکل بی حقوقی و تبعیض علیه زن در جوامع و جغرافیاهای مختلف، متنوع و وسیع است. هشت مارس، از چه باید گفت! از سنگسار دختران و زنان بی پناه و نگون بخت، توسط دولت و خانواده، یا کشتارهای قانونی زنان تن فروش در عراق و ایران، یا از تعرضات جنسی به زنان در اروپا، باید گفت!
به چه باید اعتراض کرد؟ به نابرابری در مشاغل و فاصله دستمزد زنان و مردان در فرانسه و انگلستان و فقر مادران تنها در کانادا و آمریکا، یا خرید و فروش و تجارت زنان تن فروش؟ به آپارتاید جنسی و حجاب دختران خردسال در جوامعی چون ایران باید اعتراض کرد یا به خوسوزی عروسان در هند، قتل نوزادان دختر و کتک خوردن روتین همسران پشت درهای بسته در خانواده؟ از قوانین اسلامی ضد زن، ماموران طرح ها امنیت زن ستیزی، همان "گشتاپوهای اسلامی" در تعقیب زنان نافرمان و بدحجاب، باید گفت یا از اعتیاد و فحشا میلیونی زنان در ایران؟ فریا سمیه بیچاره، کودک ١٤ ساله قربانی سنگسار "پدرانه" را به گوش همگان رساند؟ یا کیفرخواست دعا ١٧ ساله قربانی مراسم قتل بیرحمانه خانوادگی را به میان کشید؟
کدام گوشه از نابرابری، تبعض و فرودستی زن را باید هدف حمله هشت مارس قرار داد؟ به زنانه - مردانه شدن هرچه بیشتر مشاغل وبازتولید سیستماتیک "سکس آبژکتیویه" زنانه و "ماچوئیسم" مردانه باید حمله کرد؟ یا به مسدود بودن راه رشد، تعالی و ترقی زنان در سراسر جهان؟
هشت مارس، بی تردید در هر محیطی، مهر شرایط و ویژگی های خود را بر تن دارد. در ایران آپارتاید جنسی و جحاب، و کوتاه شدن دست اسلام از زندگی زنان برجسته میشود، در آمریکا و انگلستان، حقوق مادران تنها و موانع اشتغال زنان در مشاغل کلیدی و خشونت خانگی. در کشورهای فقر زده و اسلام زده، زندگی و کار طاقت فرسای زنان، و قتل های ناموسی دخترانی که مرزهای محدودیت های اسلامی را زیرپا گذاشته اند!
اما میپرسند بالاخره هشت مارس، چه ستمی را باید برجسته و عمده کرد؟ اگر باید سراسر جهان علیه زن ستیزی حرف یکسان و قدرتمندی زد؟ اگر لازم است صف متحد و میلیونی از آفریقا تا آسیا و اروپا و آمریکا یک صدا علیه زن ستیزی به میدان بیایند؟ آن یک صدا کدام است؟ زنانی که از آزادیهای نسبی در کشورهای پیشرفته غربی برخوردار نیستند، تحت حاکمیت رژیم های مختنق و سرکوب گرند، کجا کیفرخواست شان را مطرح کنند؟ یا زنانی که تحت حاکمیت رژیم ضد زن اسلامی نیستند، مشکل حجاب ندارند، کدام خواست خود را به میان بکشند؟
آیا بخش کمتر محروم زنان در "همبستگی" با بخش محروم تر باید از برخورداری از حقوق نسبی خود "شکر گذار" باشد، خود مطالبه ای نداشته باشد و فقط با زنان محروم اعلام همبستگی کند؟ آیا بخش محروم تر زنان، بخش گرفتار فقر و اختناق و مذهب باید، تسلیم شوند، به سوختن و ساختن و اندک تغییراتی رضایت دهند؟

راهها یا چاهها
تعدادی در صفوف مدافعین حقوق زن، به خاطر ابعاد دهشتناک مصائب و فجایعی که زنان و دختران در محیط های فقر زده یا اسلام زده با آن دست بگریبانند، بر بی حقوقی زنان در جوامع غربی و بر تلاش برای بهبود وضع آنان، خط بطلان میکشد، آن را ثانوی، "لوکس" و "اشرافی" میداند. با همین استدلال مطالبت ماگزیمال زنان در ایران، چون لغو حجاب، ممنوعیت دخالت دولت و خانواده در زندگی خصوصی و روابط جنسی زنان، بیمه بیکاری برای همه زنان و دختران آماده به کار و مرخصی دوران بارداری، را زیاده روی، زود، افراطی و غیرعملی میداند. این تمایل در میان محافل روشنفکری زنان معترض هم در شرق و هم در غرب، طرفدران زیادی دارد. کسانی که با همین استدلال حق زن در ایران و سومالی را با حق زن در کشورهای پیشرفته غربی یکسان نمی دانند. این گرایش محدود نگر و فرصت طلب حق زن را در جامعه ای چون ایران، حق برابر در برخورداری از توحش اسلامی میداند. از جمله بدنبال برابری زن و مرد در مجازات های اسلامی، تغزیه و سنگسار و مقررات دیه و خون بها و قصاص و ... است. این گرایش مبارزه برای برچیدن بساط مجازات های غیرانسانی و وحشیانه و قرون وسطایی را امری مربوط به زنان نمی داند! زنان را به شکستن در زندانهای اسارت اسلامی فرانمی خواند. آنها را در چنگال زندانبانهایشان در انتظار چانه زنی بر سر مقررات اداره زندان، نگاه میدارد؟ آنطور که مثلا خانم عبادی و طرفدارن برابری در مجازات های اسلامی فعالیت میکنند.
تعداد دیگری از فعالین حق زن، کلید حل مشکلات زنان را در "قدرت زنانه" به هر شکل، عروج زنان در مشاغل کلیدی و افزودن "نگاه" و "جهت گیری" زنانه به تصمیم گیریهای ماکرو اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی میدانند. گرایشی که امروز در آمریکا به قدرت رساندن خانم کلینتن و نشاندن او بر کرسی ریاست جمهوری، نه بعنوان یک سیاستمدار که از جمله طرفدار حمله به عراق و کشتار مردم بیگناه عراق بود بلکه بعنوان "یک زن" و "یک مادر"، را عین موفقیت زنان میداند. گرایشی که تعداد برابر ژنرال "ماچو زن و مرد" و تعداد برابر کشیش زن و مرد، یک سند پیروزی آن است.
مشخصه هر دو تمایل، فقدان یک قطب نمای انسانی و کمبود تعلق همگانی به جامعه است. خصلت هر دو تقلیل موقعیت زن از جایگاه نیمی از مردمی که همه جوانب زندگی سیاسی و اجتماعی محیطی که در آن کار و زندگی میکنند را به خود مربوط میدانند است، به موقعیت "صنف" و "قربانی" که تنها بدنبال مرهمی، و نه حتی درمانی، بر دردهای "خویش" است. برای این گروه از فعالین حقوق زن، چندان مهم نیست که یک قانون، یک فونکسیون و یک فرهنگ مخرب و ضد انسانی هست یا نه؟ مهم این است که زن و مرد در آن برابر باشند. این برابری میتواند برابری زن و مرد در قربانی یک مجازات اسلامی شدن باشد، یا برابری در حق تحمیق مردم در کلیسا، یا حق برابر در خالی کردن جیب مردم، زدن از تامین درمانی و حق تصمیم گیری برای بیکار کردن کارگران!
این راهها، چند دهه است به بستر رسمی جنبش دفاع از حق زن تبدیل شده است و تحت عنوان فمنیسم خود را به جنبش پیشرو دفاع از حقوق زنان تحمیل کرده است. راههایی که عملا مانع دسترسی زنان به همه حقوق انسانی خود است و مانع پیشروی آن است. این گرایش به جدایی جنسی در کار و زندگی و مشغله ها و اولویت ها رضایت داده و خود بعنوان عنصری در تعمیق آن تبدیل میشود.
یکی از جلوه های آشکار این نگرش فرصت طلبانه و صنفی به موقعیت زن و حقوق اش، از جمله در ایران است! در حالی که جنبشی وسیع در دفاع از آزادی عقیده و بیان به راه افتاده است، در حالی که در تعرض به این جنبش دهها دختر و پسر جوان دانشجو به اسارت حکومت ضد بشری جمهوری اسلامی درآمده اند، در این شرایط تعدادی از فعالین حقوق زن، به رهبری شخصیت هایی چون خانم عبادی، زنان را به بی اعتنایی به آن فرامیخوانند! پشت این بی اعتنایی بی ارتباطی حق زن، به آزادی عقیده و بیان، بی ارتباطی حق زن به جمع شدن بساط جدایی جنسی در دانشگاهها، بی ارتباطی حق زن به ممنوعیت زندان و شکنجه و خواست آزادی زندانی سیاسی است! این از جمله پاسخ کمپین یک میلیون امضا به این تحرک وسیع آزادیخواهانه و برابری طلبانه در سراسر دانشگاههای ایران است! که امر جنبش آنها، جنبش یک صنف معین برای دسترسی به قوانین اسلامی بهتر و برابر تر با مردان در یک جامع اسلامی است!
زن نه یک صنف بی ارتباط به جهان و مسائل آن، که نیمی از جامعه است که سرنوشت اش به سرنوشت جامعه گره خورد است. زن همچون مرد، موجودی اجتماعی است که موجودیت اش تنها در صیغه و سرپرستی کودک، و اسارت خانگی، خلاصه نمی شود! جنگ، اختناق سیاسی، قوانین ضد انسانی خانواده و طلاق و مجازات و ... قوانین اعدام و خارجی ستیزی و دهها ودهها امر سیاسی و اقتصادی و اجتماعی دیگر، به زن همچون مرد مربوط است.
جنبش و تحرکی که زن را از پا گذاشتن به این میدان، به هر دلیل و بهانه ای منع میکند، جنبشی نه در احقاق حق زن که تحرکی برای ابدی کردن موقعیت حاشیه ای و فرودست او است.

راه حل
بی حقوقی زن، معضلی جهانی و اجتماعی است! نباید نسبت به هیچ شکل و اندازه و وجهی از آن بی اعتنا بود. نباید تحت هیچ عنوان و بهانه ای نسبت به هیچکدام از وجوه تبعیض و بی حقوقی زن، بی اعتنا بود. زن و مرد در تمام وجوه زندگی شخصی، خانوادگی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و شغلی دو موجود کاملا برابر و داری حقوق و مسئولیت های برابر اند. هیچ تبصره و شرط و شروطی بر این حکم عمومی وارد نیست. عمده و غیر عمده کردن این یا آن شکل از بی حقوقی و تبعیض به زنان، مشروعیت دادن به نفس تبعیض، تسلیم شدن در مقابل آن و به کجراه رفتن و اعتراض به شکل و اندازه تبعیض است نه خود آن! زنجیر بردگی سیاهان، با هر قطر و اندازه و طول و عرض و مدت زمانی که بر دست و پای برده است، باید برچیده میشد. اگر قبول اندازه و مشخصات زنجیر بردگان قابل بحث و گذشت بود، به طریق اولی میزان و انداره تعبیض به زن هم قابل بحث و تخفیف است! هیچ ستم و تبعیض افراطی و وحشیانه ای، تحمل تبعیض "کوچکتر" را توجیه نمی کند نباید و نمی تواند توجیه کند.
واقعیت این است که اعتراض جهانی، ماگزیمالیست و سراسری به جوامع سرتاپا زن ستیز، ممکن است. بشرطی که همه حقوق زنان را خواست! بشرطی که مسبب بی حقوقی زنان را معرفی کرد! و گفت این بی حقوقی منشا آن کجا است و چرا چنان جان سخت از عهد جهالت به ارث رسیده است. هشت مارس امسال میتواند سرآغاز بازگرداندن خودآگاهی انسانی به جنبش دفاع از حق زن باشد. بایدگفت که منشا زن ستیزی در ایران، نه تبعیض در قوانین اسلامی که وجود قوانین اسلامی است. باید گفت که بانی زن ستیزی در ایران، دخالت مذهب در زندگی زنان است! باید گفت که دست مذهب باید از آموزش و پرورش کوتاه باشد! باید گفت که در جامعه ای است که در آن میلیونها بیکار، و از جمله همه زنان و دختران بالا ١٦ سال، بی تامین رها شده اند، معلوم است که فحشا و اعتیاد بیداد میکند! باید گفت بهبود رنگ حجاب مشکل زنان "مراجع" مذهبی در قدرت است. مشکل زنان آزادی پوشش و برچیده شدن بساط حجاب است. باید گفت مسبب زن ستیزی حاکمان جامعه ای اند که در آن حق آزادی تشکل، اجتماع و آزادی انتشار آزادانه عقیده مستوجب شکنجه و اعدام است و باید گفت که امروز جنبش دفاع از حقوق زن با پرچم آزادی و برابری، که مسبب واقعی زن ستیزی در ایران را به همه معرفی میکند و برای جامعه ای انسانی که در آن زن ومرد آزاد و برابر زندگی کنند، مبارزه میکند، وجود دارد و هشت مارس باید پرچم این جنبش را برفراشت و آن را تقویت کرد. جنبش آزادی وبرابری بخش پیشرو جنبش دقاع از حقوق زن در ایران است باید به آن پیوست.
گرامی باد هشت مارس
زنده باد آزدی و برابری