در حاشیه انتخابات آمریکاو رئیس جمهوری اوباما
باراک اوباما در بحرانی ترین وضعیت اقتصادی، نظامی و سیاسی آمریکا به مقام ریاست جمهوری این کشور رسید. انتخاب اوباما به مقام رئیس جمهوری آمریکا و نشستن او بر صندلی ریاست قدرتمند ترین نیروی سیاسی و نظامی جهان با عکس العمل های متفاوت و غالبا مثتبی در جهان روبرو شده است. عده ای آن را پایان دوره هراس جامعه آمریکا از آینده و آغاز دوره امید به بهبود و تغییر می نامند. برخی انتخاب او را به قدرت رسیدن پرزیدنت دوران انتقالی با برنامه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی متفاوت می خوانند. معظلات پیش روی او را با معضلات دوران ریاست جمهوری آبراهام لینکلن و لغو سیستم بردگی سیاهان و موقعیت روزولت و بنیانگذاری"لیبرالیسم مدرن آمریکا"، مقایسه میکنند و شاخص موفقیت و عدم موفقیت او در اجرای وعده های انتخاباتی و فایق آمدن بر مشکلات بحران اقتصادی، نظامی و سیاسی آمریکا را، در این مقیاس ارزیابی میکنند. میگویند که اوباما و حزب دمکرات آمریکا با دردست داشتن تمام اهرم های قدرت، کنگره و مجلس نمایندگان و دولت، میتواند رهبری صالح باشد که در زمانی درست چشمان جامعه آمریکا را بسمت تجدید عهد با سهیم کردن همگان در ثروت جامعه، تعهد در قبال نسل های بعدی، و مسئولیت در قبال جامعه بین المللی، باز کرد. گفته میشود که با عروج اوباما مجددا همچون دهه 60 و 70

احزاب منسوب و معطوف به منافع طبقه کارگر شانس دخالت در سیاست را از طریق به کرسی نشاندن نمایندگان "احزاب لیبر" را می یابند.

این تبیین ها مستقل از هردرجه دوری از حقیقت ماجرا و اغراق، به واقعیتی متکی است، واقعیت این که انتخاب اوبا رویدادی متعارف در تاریخ انتخابات و حاصل یک جدال انتخاباتی روتین در آمریکا نیست. عروج اوباما با پرچم اصلاحات در سیاست داخلی و خارجی، در منجلاب حاکمیت دست راستی ترین سیاست های حزب جمهوریخواه، تحول سیاسی مهمی است. این تحول محصول و پیامد بحران اقتصادی است که در آستانه کاندیداتوری اوباما در آمریکا بروز کرد.

انتخاب یک سیاهپوست، دورگه آمریکایی - کنیایی، با پیشینه برخاسته از یک خانواده غیر مذهبی – آته ایستی، طرفدار تامین اجتماعی، و طرفدار محدود کردن قدرت کمپانی های مالی و طرفدار محدویت اختصاص بودجه به تسلیحات اتمی، سناتوری که مخالف حمله به عراق بود و امروز طرفدار خروج نیروهای آمریکا از عراق است، کسی که وعده بهداشت عمومی و بهبود آموزش و پرورش و کمک به طبقات غیر مرفه را میدهد، کسی که برخاسته از قشر سنتا ممتاز جامعه نیست، یک روند عادی در مبارزات انتخاباتی آمریکا نیست.

واقعیت این است که به بن بست رسیدن اقتصاد بازار آزاد و به گل نشستن ناوگانهای میلیتاریستی سیاست خارجی آمریکا، مردم آمریکا را برای دفاع از خود به میدان کشید. انتخاب اوباما و حمایت وسیع مردم آمریکا از او، تجلی اعتراض وسیع مردم، انزجارشان از میلیتاریسم و افسارگسیختگی سرمایه در تحمیل فقر و فلاکت به مردم و بیانگر برتری بشریت متمدن بر بربریت سرمایه در آمریکا است، بدون اینکه اوباما و حزب دمکرات الزاما خود نماینده آن باشند. رای به اوباما رای "نه" مردم آمریکا به دست راستی ترین سیاست های داخلی و خارجی آمریکا است که نزدیک به سه دهه جهان را به جنایت و هراس و جنگ و فقر و تباهی کشانده است.

آمریکا ثروتمند ترین جامعه جهان با عظیم ترین بودجه دولتی، جامعه سرمایه داری با دولت امپریالیستی است که در آن 45 میلیون نفر از بیمه درمانی محروم اند، 6.1 درصدی نیروی کار آن بیکار و خانواده هایشان در معرض فلاکت اند و این تازه آغاز روند بیکارسازی های به مراتب وسیع تر است. جامعه ای که در آن عمیق ترین شکافهای طبقاتی موجود است.

اوباما رئیس جمهوری است که بر خلاف پلاتفرم های امپریالیستی – میلیتاریستی و سوپر راست و ارتجاعی بوش و حزب محافظه کار، وعده کاهش رقم محرومین از بیمه درمانی و کاهش نرخ بیکاری، افزابش بودجه آموزش و پرورش کودکان، افزایش درآمد اکثریت مردم کم درآمد با کاهش مالیات بر درآمد آنها، و سالم سازی محیط زیست را میدهد. او بعلاوه اعلام کرده است که در زمنیه سیاست خارجی با ایران بدون قید و شرط حاضر به مذاکره است و قصد خروج سربازان آمریکایی از عراق را دارد و از میلیتاریسم بوش فاصله جدی دارد.

اما عروج اوباما و شیفت روند سیاسی در آمریکا از دست راستی ترین و میلیتاریستی ترین سیاست ها به سیاستی معطوف به تامین اجتماعی و حل مناقشات به شیوه های مسالمت آمیز و "اصلاحات"، حاصل یک برنامه ریزی از بالا، طرح و نقشه از پیشی و یک دست بدست شدن ساده قدرت از بالا نیست. این دست بدست شدن قدرت، هرچند که به مسالمت آمیز ترین شکل و توسط مکانیسم رقابت دو حزب پارلمانی صورت گرفت، اما اساسا نه نتیجه مبارزات انتخاباتی و رقابت دو حزب سیاسی که نتیجه تحرکی از پائین و دخالت مردم بود.

انتخاب اوبا ما برآیند تقابل دو جنبش در جامعه آمریکا بود که خود را در مبارزه انتخاباتی دو حزب پارلمانی به نحو فشرده ای متجلی کرد. صف آرایی دو حزب جمهوریخواه و دمکرات، شخصیت هایی که هر حزب برای انتخاب در مقابل مردم قرار دادند، بنحو سمبولیکی جوهر مطالبات دو جنبش متخاصم، دو صف مختلف، ارتجاع و ترقی خواهی را در خود منعکس میکرد. دو حزب دمکرات و جمهوریخواه در کمپین های انتخاباتی شان مستقیما بر دو جنبش اصلی در جامعه بشدت ملتهب آمریکا که شوک بحران اقتصادی سرتاپایش را به لرزه انداخته و موجودیتش را تهدید میکند، سرمایه گذاری کردند. حزب جمهوریخواه بر جنبش سوپر ارتجاعی – مذهبی طبقه متوسط آمریکایی نژادپرست و خادم کت بسته سرمایه تکیه کرد، ترکیب آقای مک کین این "ستاره" جنگ آمریکا در ویتنام و خانم سارا پیلین که عصاره عقب ماندگی، سطحی گری و مذهب زدگی آمریکایی "تهی مغز" بود، را بعنوان مهره های اصلی جدل پیش گذاشت. در مقابل حزب دمکرات که موفقیت و پیروزی اوباما بر خانم کلینتون را یدک میکشید، باراک اوباما با پرونده ای ضد جنگ و اصلاح طلب را در مقابل گذاشت و بر نفرت بر حق بشریت متمدن در آمریکا، طبقه کارگر، اعتراض اکثریت کارکن و محروم جامعه آمریکا، تکیه کرد. اوباما و حزب دمکرات بر نفرت و انزجار اکثریت جامعه آمریکا از میلیتاریسم و توحشی که بوش ودولت محافظه کار آن را نمایندگی میکنند، بر امید مردم آمریکا برای تغییر و خلاصی از منجلابی که بر سرشان و برسرمردم دنیا ریخته است، سرمایه گذاری کردند بدون اینکه حزب دمکرات و اوباما نماینده این انتظار و امید و توقع باشند.

معضلات و آرزوهای از پیش برباد رفته

 

موقعیت اوباما و اصلاحات مورد نظرش ، بیش از آنکه به موقعیت لینکلن و روزولت و تاریخ قبل از جنگ سرد شبیه باشد، به موقعیت گورباچف و گلاسنوست و پروستریکایش شبیه است. بن بست اقتصاد دولتی در شوروی و برتری اقتصاد بازار آزاد، به گورباچف امکان و فرصت پیاده کردن گلاسنوست و پروستریکا را نداد. گلاسنوست در مقابل دمکراسی تاریخا موجود غرب بازی کودکانه ای بود و پروستریکا در مقابل دهان باز و تاریخا گشاد اقتصاد بازار آزاد غرب، تمرین کوچکی بود. برنامه سیاسی و اقتصادی گورباچف شکست خورد به این دلیل که سیسم اقتصادی و ساختار سیاسی در شوروی قابل اصلاح نبود. بعلاوه قطب پیروز، اقتصاد بازار آزاد با روبنای قدیمی اش برتری اش را تاریخا به سرمایه داری دولتی و روبنای توتالیتر آن تحمیل کرده بود و فی الحال در صحنه بود. سرمایه داری در شوروی سابق برای تغییر ساختاری، ناچار بود خود را به الگوی از قبل موجود سیاسی و اقتصادی، به کمپ پیروز اقتصاد بازار آزاد و روبنای "دمکراسی" آن تسلیم کند.

 

عروج اوباما، تحولی برمتن تناقضات پاسخ نگرفته دو دهه قبل و پس از سقوط شوروی است. بن بست "اقتصاد بازار آزاد" در آمریکا و تحول در روبنای سیاسی آن، روندی در ادامه جهان پس از پایان جنگ سرد است با تناقضات حل نشده آن. هنوز جهان یک قطبی سرمایه، جهانی که در آن هیچ "نظم نوینی" جانشین نظم قدیمی "همه چیز بر محودر دو قطب شوروی و آمریکا"، نشده است، تناقضات پیشین را یدک میکشد. دو دهه سیاست های جنایتکارانه امپریالیستی – میلیتاریستی آمریکا و تخریب عراق و افغانستان و ارعاب جهانیان به خاطر جنگ تروریستها و ... برای خفط سرکردگی آمریکا و شکل دادن به یک "نظم نوین"، به شکست کشیده شد. امروز تناقضات قدیمی پس از پایان جنگ سرد در ابعاد عمیق تری سر باز کرده است و قدرت های سرمایه را بدون واسطه رو در روی هم قرار داده است. بحران مالی در آمریکا و شکست پروژه های "نظم نوینی" آن، رقابت و تخاصم بین قدرت های سرمایه، چین و روسیه و آمریکا و اروپا را تشدید و تعمیق کرده است و ضرورت تجدید تقسیم جهان را به تنها "ابرقدرت" جهان، آمریکا تحمیل میکند. این شرایط مهر خود را بر سیاست های اعلام شده اوباما، توانستن و نتوانستن های او، و بر جهت گیری های هر نیروی سیاسی، در قدرت یا در اپوزیسیون، میزند.

اوباما قدرتی را تحویل گرفته است که علاوه بر گرفتاری نظامی و سیاسی در باطلاق عراق و افغانستان، بالاترین قدر مطلق کسری بودجه تاریخ آمریکا، کسری بودجه 500 بیلیون دلاری، را به ارث برده است. کاهش کسری بودجه یکی از وظایف فوری حزب دمکرات آمریکا است. دولتی را تحویل گرفته است که یک سوم بودجه آن از منابع مالیات بر مصرف تامین میشود. بودجه ای که مستقیما به حجم پول جیب مردم، درآمد و قدرت مصرفشان بستگی دارد و هر روز با گسترش بیکاری و افزایش فقر، بودجه دولت کاهش مییابد. اوباما در شرایطی قدرت را تحویل میگیرد که بحران کارخانه های ماشین سازی را در معرض کاهش عظیم تولید، تعطیلی آنها و بیکارسازی وسیع کارگران صنتعی قرار میدهد. واقعیت این است که نه شرایط مادی و نه شرایط سیاسی به اوباما امکان و فرصت وفا کردن به وعده های انتخاباتی اش را به شیوه مسالمت آمیز و به آرامی نمی دهد.

روزولت تنها هنگامی توانست "دپرسیون عظیم"، بحرانی که با "سه شنبه سیاه"، 20 اکتبر 1929 ، شروع شد را با پرچم "لیبرالیسم مدرن" به نفع برنامه های سیاسی خود با "موفقیت" پشت سر بگذارد که جهان سرمایه برای تجدید تقسیم وارد جنگ دوم جهانی شد و آمریکا قدرت اول جهان نبود. شرایط "مناسب" عروج و سرکردگی سرمایه در آمریکا که از جنگ کمترین آسیب را دیده بود و بیشترین بهره برداری مالی را کرده بود، فراهم شد. نه آمریکا امروز در آن موقعیت است و نه سرمایه و انواع الگوهای اقتصاد دولتی و بازار آزاد آن. واقعیت این است که زمین زیرپای اوباما و زمینه مادی دخالت او بسیار متفاوت از شرایط عروج روزولت است. فقدان یک توازن سیاسی و اقتصادی در جهان بر متن شکست سیاسی آمریکا در خاورمیانه و ناتوانی اش در تثبیت خود بعنوان قدرت اول در جهان، به اوباما امکان اینکه "دوشنبه سیاه" امروز آمریکا را به "سه شنبه سیاه" 80 سال قبل وصل کند، به شیوه "مسالمت آمیز"، غیرممکن است.

کمبود منابع مالی عظیم در آمریکا، فرار سرمایه های مالی، روند بیکارسازی ها و تعطلی کارخانجات تنها و تنها یک پاسخ اقتصادی در کمپ سرمایه دارد. مصادره سرمایه ها توسط دولت و بکار انداختن آنها تحت مالکیت دولت، در چهارچوب سرمایه داری دولتی. این مدل از اقتصاد سرمایه با روبنای تامین اجتماعی مردم و کم کردن فاصله طبقاتی و تحت نام "سوسیالیستی"، در شوردی شکست خورد. امروز تنها مدل ممکن سرمایه داری دولتی که بتواند با ذخایر عظیم مالی در چین رقابت کند، مدل سرمایه دولتی در چین است با کار ارزان و کارگر خاموش و برده وارش! و این نسخه ای برای آمریکا جامعه سرمایه داری امپریالیستی، با تاریخی از مبارزه طبقاتی طبقه کارگر، طبقه کارگری که حق تشکل و اعتصاب را همچون دریافت دستمزد حق طبیعی خود میداند، مطلقا قابل پیاده شدن نیست. آرزوهای اوباما از پیش به حکم قوانین سرمایه و واقعیات جامعه سرمایه داری آمریکا، از پیش برباد رفته است.

با اتکا بر این واقعیت است که راه حل های "غیر مسالمت آمیز" و "غیراقتصادی" و غیرمالی" راه حل های مخوف جنگ و تقسیم مجدد جهان با تخریب و جنایت در ابعاد میلیونی، سیاستی که ادامه همان سیاست قبلی سرمایه، یعنی حفظ سودآوری سرمایه به شیوه دیگر است، خود را به دستور کار قدرت های سرمایه پرتاب میکند. بر متن این واقعیات مادی است که راه حل های "غیر مالی" و "غیر سیاسی" چون جنگ و دامن زدن به تفرفه ملی و مذهبی و قومی، از لابلای بن بست سرمایه، چهره زمخت و کریه خود را می نمایاند و بشریت را تهدید میکند.

جامعه آمریکا با انتخاب اوباما وارد یک دوران پرطلاطم سیاسی خواهد شد. مکانیسم های دفع اوباما از سیستم حکومتی در آمریکا، هم به حکم شرایط اقتصادی و تحمیل محدودیت های مادی برای پیاده کردن برنامه های اصلاح طلبانه اش، هم به حکم قدرت جنبش ارتجاع امپریالیستی در آمریکا، قدرتی که سنتا میتواند به راه حل های جنگ و میلیتاریسم دست ببرد، فراهم است.

انتخاب اوباما و عروج پرچم اصلاحات، "گلاسنوست و پروستریکا آمریکایی" هرچند هم که سیستم اصلاح پذیر نباشد، اما شرایط کار و فعالیت رهبران کارگری، مردم معترض و سازماندهندگان مبارزه و اعتراض مردم را بیش از پیش تسهیل میکند. این شرایط، تحرک و عروج نیرویی که میتواند بر روند اوضاع تاثیر تعیین کننده ای در راستای منافع مردم و برآورده کردن آرزوها و امید های آنها بگذارد، میطلبد. اوضاع بیش از پیش طبقه کارگر، کارکنان و محرومین جامعه را به اتحاد و مبارزه فرا میخواند. تنها و تنها یک اعتراض وسیع و مردمی، تعرضی، با پرچمی اثباتی، پرچم طبقه کارگر و کمونیسم میتواند در شرایطی که سرمایه در تنگناها و تناقضات خود دست و پا میزند، آرزوهای مردم و طبقه کارگر در آمریکا و در سراسر جهان را برآورد. امید به اوباما برای تغییر به نفع مردم و کارکنان جامعه، به حکم شرایط عینی، از پیش آرزویی برباد رفته است. اما این شرایط ، یک فرصت تاریخی برای دخالت یک نیروی کمونیستی، یک حزب طبقاتی طبقه کارگر برای ایجاد تغییرات واقعی به نفع مردم، به نفع سازندگان ثروت و خوشبختی در آمریکا و در سراسر جهان، فراهم میکند.
ثریا شهابی