در حاشيه سفر احمدي نژاد به نيويورک

احمدي نژاد براي شرکت در مجمع عمومي سازمان ملل به نيويورک سفر کرد و حول و حوش اين سفر اعتراضات زيادي شکل گرفت. اپوزيسيون راست و چپ و بخشي از خود رژيم به حضور احمدي نژاد در اجلاس سازمان ملل، مستقيم يا غير مستقيم، معترض اند. آمريکا او را به خاطر "شرکت در گروگانگيري سفارت آمريکا"، سياست ادامه غني سازي اورانيوم، و نماينده "ناسازگاري" با آمريکا، تحت فشار ميگذارد! سلطنت طلبان او را به خاطر اينکه در چهره اش، دشمني با دوران "باشکوه" سطلنت، ضديت با تمدن هخامنشي و يادآور "خميني" که گفت "شاه بايد برود" را مي بينند! بخشي از رژيم هم که به عروج رفسنجاني اميد بسته بودند، او را به خاطر "کم لياقتي"، "بي سوادي"، "گداپروري" و "تازه بدوران رسيدگي" شايسته حضور در جمع "بزرگان" سازمان ملل، نمي دانند. و تمام راست او را نماينده "بي آبرويي" ايرانيان در محضر جهانيان ميدانند.

چپ و مردم آزاديخواه اما، که از حاکميت رژيم خفقان اسلامي به تنگ آمده اند، او را رئيس جمهور يکي از جنايتکارترين رژيم هاي معاصر و رئيس يکي از مخوف ترين سيستم هاي حکومتي در قرن حاضر ميداند. ما او، و جناح او در حکومت، را عصاره و چکيده غليظ ترين سياست توحش اسلامي و از جنس جنبش

حماس و عمليات انتحاري و کشتار مردم بيگناه ميدانيم. عصاره اي که جز لايتجزاي هويت جمهوري اسلامي از همان بدو عروج خونين اسلام سياسي و مخرج مشترک تمامي شاخه ها و جناحهاي حکومت جمهوري اسلامي در طول يک ربع قرن استيلا بر جامعه ايران بوده است.

احمدي نژاد، کي است؟

او يکي از سازندگان اصلي جمهوري اسلامي و يکي از صاحبان حکومت اسلامي در ايران است. او بسيار بيش از "پاسدار" بودن و قاتل بودن، رئيس جمهور يکي از هارترين و مخوف ترين رژيم هاي سياسي معاصر است که براي پيش برد سياست معيني به سازمان ملل رفته بود. او همانقدر در به قدرت رسيدن و در قدرت ماندن رژيم اسلامي سهيم است که خاتمي و خامنه اي و رفسنجاني و گنجي و پاسدار نويسندگان به اپوزيسيون رانده شده!

جمهوري اسلامي همانقدر نمي توانست بدون احمدي نژاد ها و رفسنجاني ها و خاتمي ها و خامنه اي ها و خميني ها و لاجوردي ها به قدرت برسد و در قدرت بماند، که بدون منتظري ها و بني صدر ها و بازرگان ها! جمهوري اسلامي را خميني و احمدي نژادش با "دگر انديشان" اسلامي چون سروش و مناديان انقلاب فرهنگي، سرکردگان ادبيات و فرهنگ ملي اسلامي، بنيانگذاران وزارت اطلاعات در دوره رفسنجاني و دوره اصلاحات و تمدن ديالوگها، همه با هم ساختند! اگر احمدي نژاد "عامي و بي سواد" پاسداري است که به رياست جمهوري رسيده و تير خلاص زده است، امثال جلائي پور، که مدرک "دکتراي جامعه شناسي" را هم از دانشگاه اصلاحات گرفته، در سال ۶۲ از رهبران اعدام دسته جمعي ۵۸ زنداني سياسي در مهاباد است. اينها همگي، اصلاح طلب و دگر انديش، تماميت خواه و "ليبرال"، از شاگردان رهبر خود خميني، هستند. هيچ عنصري از دايره جناحهاي رژيم در تمام دوران سلطه اسلام سياسي انکار نکرده است که رهرو راه "پر افتخار" "امام" خميني است.

اينها صفي از رهبران جنبش اسلام سياسي اند که توانستند بر گرده مردم ايران 26 سال تحجر و زن ستيزي را سوار کنند. اينها طيف رنگارنگي از رهبران اسلام سياسي اند که در غياب عدالتخواهي سوسياليستي، توانستند جنبش شان را به قدرت برسانند.

اينها سازندگان حکومتي هستند که توانست بر بنياد تخريب يک جامعه غير مذهبي، غير سنتي، و صنعتي، عمارت عظيمي از توحش اسلامي بنا کند. اينها دستجمعي توانستند دو نسل از مردم اين کشور را به تباهي و فقر بکشانند. هر نوع توحشي که امکان انجام آن به ذهن هيچ مغز معيوب و بيماري خطور نميکرد، از آنها سرزده است. قصاص و سنگسار و چوبه هاي دار و اسيد پاشي ها و چاقو کشي هاي قانوني - اسلامي، تنها چند فقره کوچک از جناياتشان است. و بقول منصور حکمت روزي که جهانيان بدانند که اينها بامردم ايران چه کردند، به حال اين مردم، خواهند گريست!

جمهوري اسلامي در تمام طول حيات اش همانقدر به جناج حزب حمهوري اسلامي و عمليات انتحاري کن ها نياز داشته که به جناح "ليبرال" هاي اسلامي! چوبه هاي دار و ميدانهاي اعدام، قتل عام زندانيان و ترور مخالفين در داخل و خارج، سنگسار و شلاق و حمله به دانشگاهها و کردستان، محصول مشترک "خانواده اسلامي" و رهبران اسلام سياسي حاکم بر ايران است. از سيد خندان تا رئيس جمهور "بي اتيکت اش"، از پاسدار نويسندگان تا لاجوردي و منتظري و سروش، طيفي از رهبران جنبش اسلام سياسي اند که هريک به فراخور روز در شکل گيري، حاکميت و بقا يکي از مخوف ترين سيستم هاي حکومتي، نفش ايفا کرده اند. و امروز نوبت به احمدي نژاد، نماينده اسلام و تحجر خالص، رسيده است.

تنها کساني که با لبخند هاي خاتمي قند "اصلاحات اسلامي" در دلشان آب شد، تنها چهره هاي اديب و "نازنين" مکتبي که زير اين اختناق خونين سياه توانستند مخاطبيني براي ادبيات عقب مانده و ارتجاعي و کرنش به سموم ميراثهاي "امام" را جشن بگيرند، تنها کساني که با خاتمي احساس کردند که آبروي "مملکتشان" حفظ ميشود، تنها آنهايي که برايشان حکومت اسلامي بر دو نوع "خوش خيم" و "بدخيم" تقسيم شده، نفرت از اين حاکميت را با ريخت و قيافه و ظاهر "مستصف پناهي" احمدي نژاد، محدود ميکنند. مردم ايران نفرت شان را هم نثار لبخند و عمامه عقب رفته و ساتن خاتمي کردند هم تثار سکنات احمدي نژاد.

جمهوري اسلامي در سازمان ملل

نماينده و رئيس اين سيستم تروريستي - فاشيستي، به سازمان ملل رفته است تا در پناه توحش اسلاميون در عراق و برمتن تروريسم بوش و بلر "تضعيف شده"، براي اسلام سياسي سهمي از قدرت در "شوراي امينت" سازمان ملل بطلبد. احمدي نژاد (با هر ريخت و قيافه و سابقه پاسداري و مدرک تحصيلي) به سازمان ملل رفته است تا ايجاد توازن جديدي بين دو قطب تروريستي، اسلام سياسي و تروريسم دولتي آمريکا، را طلب کند. رفته است تا اعلام کند که جهان نه فقط در عمل، که رسما و "قانونا" هم بايد ميدان جدال دو قطب ترورسيم بين المللي اسلام سياسي و تروريسم آمريکا باشد. او رفت که در "بازسازي" سازمان ملل مطابق "نيازهاي روز"، شرکت کند. آنچه که نگران کننده است، قدرتنمايي اسلام سياسي در معادلات بين المللي است. فرصت ابراز وجود در مقابل قطب ديگر تروريسم جهاني، آمريکا و متحدينش، را خود تروريسم بوش براي حکومت اسلامي ايران ساخت. با تخريب مدنيت در عراق، روح تازه اي در کالبد مشرف به موت اسلام سياسي دميدند و جمهوري اسلامي را به خاطر نقوذ و گسترش دامنه فعاليت اش در عراق، در جدالهاي بين المللي بين دولتها، تقويت کردند. رژيمي که در ميدان داخلي بشدت آسيب پذير و زير حمله جنبش سرنگوني و مردم ضد اسلامي قرار دارد، را در ميدان منازعات بين المللي تقويت کردند. بدون عنصر داخلي، بدون اوج گيري و گسترش مبارزه مردم براي سرنگوني رژيم، بدون سرنگون کردن رژيم تحت يک پرچم چپ، راديکال و سوسياليستي، تمام شرايط براي عراقيزه کردن ايران فراهم است.

اعتراض هزاران ايراني در مقابل سازمان ملل، مانعي در مقابل اين سهم خواهي ترويسم اسلامي است. اما تنها نيرويي که امکان مهار تروريسم اسلامي در جهان را دارد، تنها نيرويي که ميتواند مانع شکل گيري دور ديگري از مسابقه تروريستي دو قطب تروريسم جهاني شود، و تنها نيرويي که ميتواند مانع عراقيزه شدن ايران شود، انقلاب ضد اسلامي با شرکت مردم ضد اسلامي در ايران است. پيروزي اين انقلاب ميتواند، علاوه بر ايران، منطقه خاورميانه و جهاني را از تعرض اسلام سياسي مصون نگاه دارد.

مرگ برديکتاتور، براي نجات بنيادهاي ديکتاتوري

اما اين بازار حمله فردي و شخصي به "ديکتاتورها" معمولا براي کند کردن لبه تيز حمله به نظام هايي است که اين "ديکتاتور" ها حافظ و نماينده آن اند. احمدي نژاد بر يک سيستم سياسي واقتصادي معين که فقر و بي حقوقي مطلق، کار ارزان و مفت کارگر و زحمتکش، آپارتايد جنسي و تباهي کامل بر مردم ايران را تحميل کرده است، سوار است! حمله به "ديکتاتو" براي حفظ نظام، حمله به ديکتاتورها براي حفظ بنياد هاي سيستم حکومتي، يک سياست آشناي غرب در شرايطي است که ارزش مصرف "ديکتاتور" معيني در يک گوشه دينا، بسر ميآيد. ميتوان "ديکتاتور و ديکتاتورها" را به اميد حفظ نظام و "دست بدست شدن کم دردسر آن" به زير کشيد! اين محتواي تبليغي آلترناتيو راست و متکي به غرب، در جنبش سرنگوني جمهوري اسلامي ايران است. اين فصل مشترک نقد رفسنجاني و رضا پهلوي و آمريکا، طيفي از سرنگوني طلبان راست، است. کساني که به دست بدست شدن قدرت بشرط حفظ نظام، اميد دوخته اند.

حزب حکمتيست در اين بازار اغتشاش اپوزيسيون که از طرفداران پادشاهي تا طرفدارن فدراليسم و "رژيم چينج" مدل عراق و عراقيزه شدن ايران در ميدان اند، منشور سرنگوني رژيم را مطرح کرده است و سرنگوني رژيم و پيروزي مردم در آن را معنا کرده است. جمهوري اسلامي با احمدي نژاد، يا رفسنجاني، يا خاتمي بايد برود. براي رفتن اش هم بايد تمام ارگانهاي سرکوب، سپاه و ارتش و دارودسته هاي نظامي و شبه نظامي اسلامي و حزب الله تماما منحل شود. همه سرانش از احمدي نژاد تا رفسنجاني و خامنه اي و خاتمي بايد دستگير و در مقابل مردم ايران به خاطر تحميل بيش از دودهه خفقان، قتل عام صدها هزار مخالف عقيدتي پاسخ گوي جناياتشان شوند. در پرونده شخصي هريک از اينها دهها و دهها مورد جنايت و قتل وجود دارد. اين بر مسئوليت هاي آنها بعنوان حاکمان افزوده ميشود، مکمل آن است، نه همه جرم شان! بعلاوه بايد تمام موقوفات و اموال نهادهاي اسلامي بنفع نيازهاي مردم مصادره شود! بايد آزادي کامل و بدون قيد و شرط عقيده و بيان و فعاليت همه احزاب تامين شود!

اين منشور تنها پرچم راديکال، پيشرو و متمدنانه و انساني است که هم سرنگوني رژيم را تضمين ميکند و هم به قدرت رسيدن مردم را! اين پرچم را بايد بدست گرفت. احمدي نژاد با نظام اش بايد برود. و روزي که مردم ايران اين نماينده غليظ ترين گرايش توحش در ايران، را مرخص کنند، کسي نمي تواند هيچ بخشي از اسلام و حکومت اسلامي را نگاه دارد.
ثريا شهابي
21 سپتامبر 2005