مصاحبه کمونیست با ثریا شهابی

کمونیست: موج جدید پناهندگی و مهاجرت از خاورمیانه و آفریقا٬ بخصوص از سوریه به اروپا٬ نحوه برخورد مردم در غرب و نحوه برخورد دولت های مختلف اروپایی٬  که در دو قطب افراطی آن برخورد مثبت و پذیرا  دولت آلمان و خشونت و عدم پذیرش رسمی دولت مجارستان و دولت های اروپای شرقی٬ به بحث های زیادی دامن زده است.

 قبل از طرح این بحث ها و اظهار نظر ها و  ارزیابی های مختلف نسبت به  حمایت بشردوستانه و فعال مردم در اروپا و برخوردهای بشدت متناقض دولت های اروپایی٬ خواستم ابتدا نظر شما را نسبت به این موج فرار به سمت اروپا بدانم.

بعنوان اولین سوال٬ این پدیده چرا امروز اتفاق می افتد٬ با توجه به اینکه بیش از دو دهه است که خاورمیانه از عراق تا لیبی و سوریه٬ محل امنی برای زندگی مردم نیست، "بحران پناهندگی" امروز ناشی از چیست؟. چرا در جریان بمباران عراق ما شاهد

این پدیده نبودیم.  

ثریا شهابی: مقدمتا٬ این بحران باشد یا نباشد٬ جدید  نیست و مشکل اروپا نیست. در دوسال گذشته فقط ۱۲۰ هزار نفر به سمت اروپا حرکت کرده اند. دهه ها است که میلیونها نفر در افریقا و خاورمیانه و آسیا در فرار از جنگ و تخریب آواره شده٬ در کشور خود جابجا شده  به کشورهای همسایه پناه برده اند و  در بدترین شرایط زیستی و رفتار های ضد انسانی و تبعیض آمیز و نژداد پرستانه دولت های خاورمیانه و آسیا و آفریقا قرار میگیرند.

به گوشه هایی از آمارهایی که کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل منتشر کرده است نگاهی بیندازیم و ابعاد حرکت به سمت اروپا٬ در مقیاس با حجم عظیم جابجایی و فرار مردم را نگاه کنیم.

گزارش ۱۸  ژوئن این کمیساریا در مورد پدیده پناهندگی٬ فرار و مهاجرت های اجباری در سطح جهان میگوید که:

ابعاد جابجایی های اجباری مردم جهان در سال ۲۰۱۵ ٬ از پنجاه میلیون در سال ۲۰۱۴٬ به قریب شصت میلیون نفر رسیده است. این رقم در سال ۲۰۱۳ سی و هفت و نیم میلیون نفر بوده است.

 اگر می شد جمعیت آوارگان و فراریان از جنگ و تخریب و فقر و اختناق را در یک کشور گنجاند٬ آن کشور مقام ۲۴ مین کشور بزرگ جهان را می داشت!  نیمی از این جمعیت  آوارگان و فراریان٬ نیمی از جمعیت این بیست و چهارمین کشور بزرگ جهان٬ کودکان اند.

امروز در جهان از هر ۱۲۲ نفر یک نفر پناهنده٬ متقاضی پناهندگی یا مجبور به جابه جایی داخلی یا خارجی شده است.

از جمعیت جهان٬ هرروز ۴۲ هزار و پانصد نفر پناهنده٬ متقاصی پناهندگی یا ناچار به جابجایی اجباری داخلی و فراری میشوند . بخش اعظم این جمعیت در کشورهای مجاور و در خاورمیانه و افریقا و آسیا  و در فقر مطلق و بی امکاناتی و نا امنی بسر میبرند.

حجم و سهم اروپا٬ امروز اضافه شده است و از چهار میلیون و چهارصد هزار٬  به  شش میلیون و هفتصدهزار رسیده است.

۷ میلیون از مردم سوریه ناچار به جابجایی داخلی شده اند.  سه میلیون و هشتصدوهشتاد نفر  در کشورهای مجاور پناه برده اند. خاورمیانه در حال حاضر بزرگترین تولید کننده و در عین حال پناه دهنده فراریان از جنگ و .. است.  دو میلیون و ششصدهزار آن در عراق و بخشی در لیبی اند.

میلیون ها نفر از مردم سوریه سه سال است که در لبنان و اردن، میلیون ها نفر در این و آن کشور آفریقایی و آسیایی بدنبال یک شرایط امن برای کار و زندگی و بزرگ کردن و نجات کودکانشان فرار کرده اند. نسل هایی بعنوان آواره جنگی  چشم به جهان گشوده و بهترین سالهای زندگی شان را در کمپ های پناهندگی و در فرار و مهاجرت های اجباری گذرانده اند. سالهای است که کشتی های حامل خانواده های فراری در دریاها غرق میشود و همه آن را در تلویزیون ها تماشا میکردند و دولت های اروپایی مشکلی با آن نداشتند.

در نتیجه تبلیعات در مورد اینکه مردم، خاورمیانه و آفریقا و آسیا را به سمت اروپا تخلیه میکنند٬ واقعیت ندارد. جابجای انسانها و آوراگی میلیونی دهه ها است داستان زندگی صدها میلیون فراری از جنگ و نا امنی و فقر است که مسئول آن مردم نیستند و هرگز نبوده اند. جدید بودن ماجرا، در ورود بخش بسیار کوچکی از این موج فرارها٬ به اروپا است و ناتوانی دولت های اروپایی در بسته نگاه داشتن مرزها.

این ناتوانی٬ یعنی ناتوانی در «قرنطیه»٬  انزوا و «منزه»  نگاه داشتن اروپا٬  دو علت دارد و هر دو علت سیاسی است. یکی شکست پروژه های میلیتاریستی شان در خاورمیانه است و دیگری خلا رهبری و قدرت در میان خود دولت های غربی٬ آمریکایی و اروپایی است. هنوز معلوم نیست در کلوپ قدرت های موجود جهان، آقای جهان٬ آقایی که بتواند نظم و نسق جدیدی برای جهان معلوم کند، کی است؟

نظم نوین جرج بوش و تخریب عراق و لیبی و سوریه و تهدیدات جنگی و میلیتاریستی همه ناکام ماند و شکست خورد. هیلاری کلینین اذغان میکند که داعش و طالبان و مجاهدین افغان و همه دار و دسته های اسلامی٬ ساخته دست آنها در دل جنگ سرد و بعد از آن است برای حفظ منافع خودشان! این ها تمام شده است.

عقب نشینی سیاست میلیتاریستی دولت های غربی در خاورمیانه و سپردن خاورمیانه بدست دولت های مرتجع منطقه ای چون ایران و عربستان و قطر و ترکیه٬ تا خاورمیانه را در چهارچوب منافع بورژوازی غرب "مدیریت" کنند٬ هم ناکام ماند.

رقابت بین دولت های منطقه٬ از ایران و عربستان و ترکیه و قطر٬ و استفاده آنها از داعش و دستجات شیعه و سنی و قومی و ... برای تقسیم قدرت بین خودشان در راستای منافع غرب٬ به سرانجام نرسید و نمی توانست برسد. ایجاد توازن قدرت بین نیروهای مرتجع منطقه ای، ایران و عربستان و ترکیه و قطر و مصر و ... و سرنوشت خاورمیانه، با تعیین تکلیف رقابت و جنگ دولت ها در منطقه به سرانجام نمی رسد. رقابت و صف بندی های دولت های منطقه برای تغییر توازن قدرت میان خود٬  و تلاش آنها برای تبدیل شدن به اهرم های اصلی و فرعی قدرت بورژوازی غرب در منطقه٬  در کوتاه مدت تنها بر ابعاد فاجعه٬ تخریب و تقسیمات قومی و مذهبی می افزاید.

تا آنجا که به صف بندی میان بورژوازی مربوط میشود، توازن قوا بین بورژوازی عرب و ایران و ترک و دولت های حافظ منافع آن، تماما به سرانجام توازن قوا بین نیروهای اصلی و قدرت های اصلی جهان، آمریکا و روسیه و اروپا (و در اروپا مشخصا آلمان) و صف بندی ها در میان آن کمپ بستگی دارد.  بورژوازی ایران و عرب٬ در بلند مدت تنها در اتحاد با یکی از این کمپ ها میتواند منافع خود را حفظ کند.

با اینکه این توازن هنوز شکل نگرفته است، با این وجود امروز میتوان به روشنی روندهایی که در صف رقابت بین نیروهای بورژوازی جهانی  تعیین کننده است را به روشنی دید. میتوان از این مقطع از تاریخ عکس گرفت و آن را بعنوان نقطه شروع پدیده دیگری٬ هم در بالا  و هم در پایین٬  دید. دور دیگری و تقابل های دیگری٬ هم در سطح جهانی و هم در سطح منطقه ای٬ و هم در میان جنبش های اعتراضی در حال شکل گیری است و فی الحال شروع شده است.

 

 کمونیست: پیش از صحبت در مورد روند ها٬ ابتدا نظرتان نسبت به موج عظیم حمایتی که توسط مردم در غرب و مشخصا در اروپای غربی٬ از پناهندگان سوری٬ براه افتاده است چی است؟ قربانی شدن کودک سه ساله سوری و پخش تصاویر دلخراش آن٬ بی تردید تاثیر خود را داشته است. اما پیشتر هم از این تصاویر و خبر ها پخش می شد؟ چرا این قربانی کوچک در این مقطع به چنان همبستگی  انسانی دامن میزند که جریانات راست را به عقب نشنینی می کشاند؟ آیا با بیداری در اروپا مواجه هستیم؟ صحبت بر سر مردم است. در ادامه در مورد نحوه برخورد متفاوت دولت ها حتما صحبت میکنیم.  

ثریا شهابی: عکس دلخراش کودک غرق شده سوری٬ تنها ضربه ای به بشکه باروت فوران خشم و عطوفت انسانی بود. اما این بشکه پیشتر از کینه و عشق لبریز شده بود. کینه از دهه ها خون و باروت و چرکی که بر جهان٬ از خاورمیانه تا افریقا و اروپا پاشیده شده است٬  کینه و نفرت از میلیتاریسم غرب و کشتارهایی که به بهانه های پوچی چون مبارزه با تروریسم و علیه اسلحه کشتار جمعی براه انداختند و  امروز خود سران دولت های آمریکایی و انگلیسی به "اشتباه کردیم" آن اعتراف میکنند.  کینه و نفرت از دستجات مرتجع اسلامی داعش و بربریت بوکوحرام و باند های جنایی شیعه و سنی از یک طرف و عطوفت انسانی عمیق و احساس همدردی و هم سرنوشتی با قربانیان میلیونی باطلاقهای مخوف بمب و جنگ و قمه که ذخیره شده بود٬ با انتشار این عکس تنها سرباز کرد!

هر انسانی که زیر دستگاه تخریب و مغزشویی طبقه حاکم٬ روح و روان اش تخریب نشده باشد٬ نمی تواند خود را شریک اندوه قربانی شدن کودک سه ساله سوری٬ کودکان در عراق و فلسطین و مردم بی پناه در  لیبی و سوریه  و این و آن گوشه دنیا٬ نداند. این بشکه که دهه ها است پر باروت شده بود٬ در یک ماه گذشته فقط منفجر شد و همراه خود موج عظیمی از انسانیت در سراسر جهان٬ بخصوص در اروپا را  به حرکت در آورد. مردم در اروپا همراه مردم در خاورمیانه٬  ابعاد هولناک مصایب جنگ ها و تخریب ها و آدم کشی ها و عدم امنیت را در مقابل صحنه گذشتند و  سوت «دیگر بس است»  را به صدا در آوردند.

این حرکت بر متن شرایطی براه افتاد و می توانست براه بیفتد که بالاتر به آن اشاره کردم. به اضافه لازم است که به ناتوانی دولت های اروپایی در مهار بحران بیکاری و فقر عنان گسیخته در خود کشورهای اروپایی٬ اشاره کرد. چیزی که جالب است این است که معمولا چنین شرایطی٬ سنتا موجب بالا گرفتن موج راستگرایی میشود. این موج راستگرایی در غرب٬ بخصوص اروپای غربی٬ به خاطرموقعیت ضعیف اقتصادی و سیاسی دولت های اروپایی در جهان٬ از بنیه قوی برخوردار نیست.

بر متن این اوضاع و در جواب به بحران بیکاری و تعرض لجام گسیخته راست ترین جناح های بورژوازی در غرب٬ موج برگشت آغاز شده است. اگر یک دولت چپی در یونان٬ یونانی که زیر فشار بدهی های مالی به بانک جهانی و تحت فشار اتحادیه اروپا در شرایط بیکاری عظیم و کور بودن دورنمای بهبودند٬ به قدرت می رسد٬  در بریتانیا شرایط عروج چپ٬ متفاوت است. چپ بریتانیا٬  که با عروج آن در رهبری حزب کارگر ٬ که  «عدالت اقتصادی»  و  مخالفت با میلیتاریسم دولت خودی  یک رکن آن است٬ عروج کرده است٬ با چپ «اپوزیسیون» در یونان و اسپانیا و ایتالیا متفاوت است.

بریتانیا و نقش اش در سیاست جهانی با یونان متفاوت است. در مقابله با چپ جامعه خود است٬ که  دولت دست راستی بریتانیا تلاش میکند که همان سیاست قبل در حفظ قلعه اروپا و میلیتاریسم در خاورمیانه را دنبال کند. سیاست های خارجی دولت محافظه کار بریتانیا٬  بیش از اینکه ارزش مصرف بیرونی و برای مثلا حل مسئله این یا آن نقطه جهان را داشته باشد٬ ارزش مصرف داخلی دارد. توازن قوا در خود غرب به نفع جنبش محرومین جهانی٬ جنبش قربانیان نظام٬ تغییر کرده است. در این شرایط است که میتوان٬ تحرکی که در غرب در دفاع از فراریان از سوریه براه افتاده است را بر متن  بن بست و ناتوانی راست بورژوایی در هیئت های حاکمه اصلی ترین قدرت های آن، سرآغاز تغییرات مثبتی ارزیابی کرد.  

 

کمونیست: در پاسخ به سوال قبلی شما به روندهای اصلی اشاره کردید که خصلت نمای این دوره است. منظور کدام روند ها است؟  فاکتورهای امروز٬ چون دخالت رسمی و مشابه روسیه در کیس سوریه و  اضافه شدن بمباران هوایی به عملیات نظامی و زمینی روسیه در سوریه، معضل برجای مانده مسئله فلسطین٬ سرازیر شدن بخشی از موج آوارگان سوری بسمت اروپا٬ و رفتار متناقض دولت آلمان به این موج از پناهندگی از یک طرف و رفتار کاملا فاشیستی بسیار دیگری از دولت های اروپایی از جمله دولت مجارستان٬ و از طرف دیگر سربلند کردن موج عظیم جنبش حمایتی در اروپا از فراریان سوری٬ و تهدیدات میلیتاریستی مشترک دولت آمریکا و بریتانیا٬ کجای این روند ها قرار میگیرند؟ جایگاه پائین و تحرکات مردم و طبقه کارگر در سمت و سوی این روندها چی است؟  

ثریا شهابی: به اعتقاد من دو روند در سطح جهانی و منطقه ای٬ سیمای جهان امروز را شکل میدهد. یکی بی رهبری در کمپ ارتجاع جهانی به رهبری قبلی آمریکا است و دیگری موج برگشتی است که بعد از ناکامی انقلابات بهار عربی در خاورمیانه٬  از اروپا آغاز شده است.

بیش از سه دهه است که بورژازی غربی که شرق را٬ از نظر اقتصادی و ساختار سیاسی و فرهنگی٬  شکست داد با معضلات حل نشده ای روبرو است. بورژوازی پیروز با  اقتصاد بازار آزاد و دمکراسی پارلمانی با معضل حفظ سرکردگی خود٬ در همه ابعاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و ایدئولوژیک روبرو است. برای سرپوش گذاشتن به تناقضات ذاتی و ناتوانی حفظ موقعیت برتر خود٬ بیش از سه دهه با سیاست های میلیتاریستی و تحریم اقتصادی و به مرگ و گرسنگی کشاندن میلیونی مردم٬ جهانی را مرعوب کرد. خاورمیانه را تخریب کرد و شیرازه چند کشور را از هم پاشاند. همه آن تلاشها شکست خورد. نه فقط در چشم قربانیان این فجایع شکست خورد که در میان رقبای داخلی خود کمپ بورژوازی هم شکست خورد.

خلا رهبری و خلا ایدئولوژیک در کمپ بورژوازی٬ نمی تواند و نمی توانست طولانی بماند. بورژوازی اروپا٬ و در راس آن بورژوازی آلمان که ضربات اقتصادی و ایدئولوژیکی بعد از جنگ دوم را پشت سر میگذارد٬ بورژوازی روسیه که ضربات پایان جنگ سرد را پشت سر میگذارد و بورژوازی عرب که بیش از این در حاشیه بودن به خاطر بقا دولت اسرائیل را نمی پذیرد٬ همه و همه برای پرکردن این خلا رهبری در صف طبقه شان٬ خیز برداشتند و برداشته اند.

این خلا رهبری در صفوف بورژوازی جهانی٬ این رقابت در میان بخش های مختلف بورژوازی جهانی٬  نمی تواند و نمی توانست توسط محکومین بعنوان فرصتی برای ابراز وجود و دخالت در سرنوشت خود مورد استفاده قرار نگیرد. انقلابات بهار عربی٬ یک شکل بروز آن بود.  بهار عربی با عروج موج حمایت وسیع و انسانی مردم اروپا از فراریان از باطلاق سوریه٬ اجزا یک روند اند.

فاکتورهایی که شما به آن اشاره کردید٬ تماما  بر بستر این دو روند قابل توضیح است. اعتماد به نفس بیشتر روسیه در مقابل آمریکا و دخالت مستقیم نظامی روسیه در سوریه٬ (مستقل از اهداف مشابهی که روسیه دارد)٬ رفتار دولت های اروپای شرقی و امثال مجارستان در ابراز وجود علنی ـ فاشیستی مبنی بر حفظ ترکیب نژادی ـ مذهبی مردم کشور و تعرض به آوارگان و  بستن مرزها٬ در نقطه مقابل آن رفتار "سخاوتمندانه" دولت آلمان٬ تهدیدات نظامی مشترک آمریکا و انگلیس و موج حمایت از پناهندگان در اروپا٬ تماما بر بستر این دو روند قابل توضیح است.

سیاست میلیتاریستی و تخریب و کشتار و بمباران٬ چه تحت عنوان "نظم نوین جهانی"، چه "توسعه دمکراسی" و چه "دخالت بشر دوستانه"٬ شکست خورد! هم در خاورمیانه و هم در خود غرب٬ شکست خورده است. در نتیجه تحرکات امروز آمریکا و انگلیس و رقابت روسیه در این زمینه٬ تحرکاتی بر متن گذشته سوخته ای است. این تحرکات٬  پرچم هیچ نوع پیشروی و پیروزی در کمپ بورژوازی جهانی نمی تواند باشد.

میلیتاریسم و مسابقه نظامی دیگر فاکتور مهمی در تعیین مقام رهبری جهان بورژوایی٬ در بلندمدت٬ نیست. ارزش مصرف این حربه٬ بعنوان حربه ای استراتژیکی٬ به پایان رسیده است. آمریکا و انگلیس شانس اتکا به آن را برای حفظ موقعیت برتر بورژوازی سنتا «آقای جهان»٬  سوزاندند.  طبعا به قیمت قربانی کردن صدها میلیون مردم بیگناه در خاورمیانه  و در سراسر جهان!

 این واقعت را  شما میتوانید در مباحثات و جدل های و اختلافات داخلی خود قدرت های جهانی به روشنی ببینید. این خلا٬ خلا رهبری٬  با تحرکات میلیتاریستی بیشتر٬ حتی اگر دهها لیبی و عراق و سوریه دیگر را هم تخریب کنند٬ پر نخواهد شد. این دور از تحرکات نظامی آمریکا و بریتانیا و روسیه٬ تا آنجا که به روسیه مربوط میشود٬ استفاده از فرصت برای پیشروی در رقابت برای نهایتا نشستن پشت میز مذاکره و دخالت مشترک بعنوان یک قدرت جهانی در کنار آمریکا است.  و تا آنجا که به آمریکا  و انگلیس مربوط میشود برای ندادن امتیاز بیشتر به رقیب٬ روسیه است.

روسیه معضلات بعد از جنگ سرد را پشت سر گذاشته است. ابعاد جنایت و  تخریبی که بورژوازی غرب بیش از دو دهه در جهان یک قطبی آفریده است٬ به روسیه امکان داده است که « بدهکاری» سیاسی و ایدئولوژیک پس از شکست در جنگ سرد را تماما پشت سر بگذارد و با اعتماد به نفس برای ایفای نقش بعنوان یکی از قدرت های بزرگ جهانی٬ به میدان آید.

بورژوازی غرب چاره ای جز قبول نقش و جایگاه بورژوازی روسیه برای مذاکره و ایفای نقش در کنار خود ندارد. با این وجود٬ تا آنجا که به منافع بورژوازی مربوط میشود٬ این تقابل ها و توافق ها٬ مقابله با روسیه و قبول روسیه در کنار آمریکا٬  نیست که مشکلات بورژوازی جهانی را حل میکند و میتواند حل کند. این جا است که نقش آلمان و مقام و موقعیتی که بورژوازی آلمان برای خود در این میان باز کرده است٬ قابل توضیح است.

امروز روسیه بر متن شکست میلیتاریسم بعد از جنگ سرد٬  و همزمان بر متن وجود اغتشاش در جبهه رقبای دیروز٬ اغتشاش در صفوف دولت های مختلف اروپایی٬  است که میتواند عرض اندام کند.

آلمان و مردمی که از بعد از جنگ دوم بیش از شصت سال در سایه مخوف جنایات دولت خودی٬ بورژوازی خودی در جنگ جهانی دوم، در حاشیه نقش ایفا میکرد٬  آن دوره٬ عواقب و بدهکاری های آن را پشت سر گذاشته است و با خود میدان عمل سوء استفاده بورژوازی اسرائیل و فاشیسم برخاسته بر متن فجایع نازیسم٬ را تنگ تر و تنک تر کرده است.

آلمان "شکست خورده" جنگ دوم ٬ روسیه "شکست خورده" جنگ سرد٬ انقلابات نارنجی و "بورژوازی پیروز" اروپای شرقی که دوان دوان ارابه خود را پشت سر ارتش خونین بورژازی پیروز غرب در تمام دوران پس از جنگ سرد می کشید٬ امروز با پرچم های مخلتف ایدئولوژیک به میدان آمده اند.

کمپ های پیروز جنگ سرد و انقلابات نارنجی ٬ با پرچم های میلتاریستی و رسما فاشیستی٬ و کمپ های شکست خورده با قرار دادن خود در  مقام رهبر و  "مسئول مصایب جهان"٬ جهانی که تماما تحت اختیار بورژوازی آمریکا بود٬ بیش از آنکه چیزی در مورد مسئولیت آنها در مقابل قربانیان نظام سرمایه بگوید٬ برگه عدم قابلیت بورژوزای آمریکا را صادر میکند. در این شرایط است که بورژوازی و دولت آلمان، "صاحب" و "حلال" مشکلات اقتصادی یونان و "نماینده انسانیت" در دفاع از فراریان از باطلاق سوریه میشود٬ و روسیه حافظ حفظ امنیت شهروندان سوری  و مخالفت با تخریب بیشتر سوریه!

ژست های میلیتاریستی روسیه٬ آنهم پس از شکست امپریالیسم شوروی٬ و پس از شکست ماشین جنگی غرب در خاورمیانه٬ تنها و تنها برای نشستن بر صندلی سیاسی تقسیم قدرت است و نه نشاندن میلتاریسم روسیه به جای آمریکا. این تبلیغات جنگ سردی و بی محتوا است. راه حل میلیتاریستی بورژوازی جهانی٬ دور قبل با عنان گسیختگی میلیتاریسم غرب٬ شکست خود. بورژوازی برای خود مدیر و مدیریت های «بهتر» و «موثرتری» ٬ و ایدئولوژی جامعه پسند تری میخواهد.

انقلابات نارنجی و پیروزی بازار آزاد در اروپای شرقی٬ تفاله ترین ها را بر صدر نشانده است. تفاله های بی آینده ای که  دنباله رو ارتجاعی ترین بخش بورژوازی اروپا هستند. شکست فاشیسم هیلتری در جنگ دوم٬ یک بار برای همیشه شانس عروج فاشیسم دراروپای شرقی را٬ سوزانده است. فاشیسم نه بعنوان یک جنبش ٬ که همیشه کنار دست و بعنوان حربه موثر بورژوازی خودی به کار خواهد رفت٬ بلکه بعنوان یک دولت هرگز در اروپا شانس به قدرت رسیدن ندارد.

 بورژازی اروپای شرقی٬ در این روند٬ از سایر بخش ها٬ بی آینده تر و بی افق تر است. این بخش از بورژواژی اروپا٬ برای جریانات اصلی بورژوازیی٬ جایگاه داعش "عربی" در خاورمیانه برای بورژوازی غرب  را دارد و خواهد داشت.  این بخش از بورژوازی اولترا راست و فاشیست در اروپا٬ داعش های اروپایی بیش نخواهند بود٬ با همان ظرفیت تخریبی و بی آیندگی استراتژیکی.

بورژوازی شکست خورده و بورژوازی پیروز٬  هریک با یک پرچم های جدیدی به میدان می آیند. در این میان آن بخشی شانس دارد که بتواند جامعه را حول خود جمع کند. این جا است که راه حل جهانی بورژوایی٬ ناچار است در مقابل عکس العمل پایین و محکومین و معترضین به بیش از ده دهه میلتاریسم و تخریب و تعمیق باطلاق و تولید انواع دستجات جنایی مذهبی و قومی و ... پرچم دیگری را بلند کند. حمایت بورژوازی آلمان و دولت اش از فراریان از سوریه٬ سخاوتمندی این بخش و تنگ نظری و فاشیسم بخش دیگر در اروپای شرقی٬ همه و همه راه حل های این دوره بورژوازی جهانی است.

نسیم  چپ و سوسیال دمکراسی که از اروپا سربلند کرده است٬ مستقل از بی آیندگی سوسیالیسم بورژوازیی٬ سخاوتمندی دولت آلمان٬ همه و همه نشان دهنده موج برگشتی در مقابل فشار از پایین و بعلاوه برای تعیین رهبری در صفوف خود بورژوازی جهانی است.

معنی آن برای محکومین و طبقه کارگر٬ بیش از هرچیز تغییر توازن قوا به نفع آنها و شرایط مناسب پیشروی  در فرصت های بدست آمده است. خلا رهبری در صفوف دشمنان طبقاتی٬  برای محرومین٬  نه با سوسیال دمکراسی غربی٬ که با کمونیسم طبقه کارگر پر خواهد شد. این را یونان بیش از هر چیز به همگان٬‌ علاوه بر تئوری و تببین٬ در تجربه نشان داده است.

 

کمونیست: ما در مقطع بمباران عراق و روز شمار آن٬ شاهد تظاهرات های چند ده میلیونی در بسیاری از  پایتخت های کشورهای جهان و بخصوص در غرب بودیم. تحرک و اعتراضی که علیرغم آن بمباران عراق طبق نقشه و شمارش معکوس دولت آمریکا در مقابل چشم جهانیان صورت گرفت. چرا آن تحرک نتوانست به جایی برسد و این تحرک در دفاع از فراریان میتواند شروع پیشروی برای جنبش های مدافع حقوق انسانها باشد. 

ثریا شهابی: آن تظاهرات ها  اعتراضات نتوانست به نتیجه برسد به این دلیل که دشمن در موقعیت بسیار قدرتمند تر٬ ‌تهاجمی تر، ‌و از نظر «مشروعیت»  موقعیت ویژه ای بود.  ارعاب حول و حوش حمله به عراق٬  به بهانه اشغال کویت و ایجاد نظم نوین جهانی  و بدنبال آن عملیات های بعدی به بهانه  مبارزه با تروریسم و تلافی یازده سپتامبر و تلافی عملیات تروریسم اسلامی در انگلیس و این و آن گوشه جهان٬ همه را خفه کرده بود. آن روزها ٬ و در آن مقطع٬ بورژوازی جهانی نه تنها «رئیس» داشت بلکه مشروعیت ریاست و تعرض اش به هر نقطه ای را از شکست بلوک شرق و بدنبال آن جنایات ارتجاع اسلامی٬ گرفته بود. همه٬ بخصوص رقبا هم در خدمت اش بودند و حتی نیازی به اجازه ناتو برای بمباران نداشت. آمریکا با حمایت و همکاری  انگلیس روز روشن بغداد را بمباران کردند.

در آن شرایط مردم را به اعتراض پاسیو و عقب نشینی کشانده بودند. همان روز ها هم مردم در غرب٬  تخریب عراق و محاصره اقتصادی را نمی خواستند. اما با ارعاب آنها را به عقب و به اعتراض پاسیو کشانده بودند. اعتراض امروز پاسیو نیست. شما امروز در غرب گرایش ارتجاعی دارید که می رود و برای داعش فعالانه می جنگد.  ارتجاع اسلامی از آن سرباز گیری میکند و در مقابل آن تحرکی انسانی را شاهدید که مردم به فراریان خانه و مسکن میدهند. این با آن اعتراض و  تظاهرات مردمی٬  که در چنگال جنگ تروریست ها مرعوب شده بود٬  فرق می کند. تحرک امروز در اروپای غربی٬  با تظاهرات های ضد جنگ عراق بسیار متفاوت است. توازن قوای متفاوتی بین حاکمین و محکومین برقرار است.

مردم خاورمیانه نه میلیتارلسیم غرب را میخواهند و نه دارودسته های مرتجع قومی و مذهبی  طرفدار دولت های مرتجع منطقه را. شما این نخواستن را در مقاومت کوبانی و اعتراضات در بغداد می بینید. شیپور "بس است!"  مدتها است از طرف مردم خاورمیانه به صدا در‌آمده است.

عقب نشینی غرب در سیاست های میلیتاریستی٬ چیزی که امروز دولت کامرون در برتیانیا در باد آن می دمد٬  ناتوانی دولت های منطقه در کنترل خاورمیانه٬ بر متن بی رهبری در صف بورژوازی غرب و در واقع در صفوف بورژوازی جهانی٬ شرایط ویژه امروز را بوجود آورده است. شرایطی که در آن مردم خاورمیانه٬  که نه داعش را میخواهند و نه هیچ یک از دولت های مرتجع منطقه را٬  توانستند مرزهای اروپا را به قیمت قربانی های بسیاری که دادند به زور باز کنند.

این شرایط در دل حمله به عراق فراهم نبود. در حمله به عراق٬ بخصوص بعد از یازده سپتامبر٬ آمریکا و بورژوازی غرب در موقعیت تعرضی و تهاجمی عظیمی بودند. به بهانه یازده سپتامبر و مبارزه با تروریسم اسلامی و یا پیش از آن بهانه اشغال کویت توسط عراق  و برقراری نظم نوین٬  نفس در سینه بشریت را حبس کرده بودند و رسما در شیپور جنگ و کشتار و خون و خون ریزی می دمیدند. جنگ با تروریسم٬  پرچم ایدئولوژیک آن تعرض عنان گسیخته به رهبری آمریکا بود. آن تعرض به قیمت نابودی چند کشور و قربانی کردن میلیونها نفر در افعانستان و عراق و لیبی و سوریه به پیروزی تعرض کنندگان نینجامید و ماحصل آن امروز است که می بینید. در نتیجه٬ شرایط عروج و طلوع تروریسم دولتی جهان غرب با شرایط غروب و نزول آن فرق میکند.

این شرایطی است که در آن از انقلابات بهار عربی تونس و مصر تا مقاومت کوبانی و اعتراضات در عراق و تا موج فراری که قلعه آهنین اروپا را درهم می شکند می روید. این موج فرارها که به اروپا سرازیر شده است٬ که  بخش بسیار مینیاتوری از جمعیت عظیمی است که نسل های پی در پی در فرار از جنگ و فقر و نا امنی همه چیز را به جا میگذارند و فرار میکنند٬ امروز و در این شرایط است که میتواند به مشکل دولت های اروپایی تبدیل شود.  در نتیجه یک رکن تبلیغات باید افشا کردن این دروغ بزرگ است که گویا این پدیده محدود و منحصر به اروپا است.

 

 کمونیست: در کمپ دولت های غربی٬ برخورد به این موج پناهندگی و فرار از سوریه و خاورمیانه و آفریقا به اروپا٬ بسیار متفاوت است. از یک طرف شما برخورد دولت آلمان را دارید که مرزها را باز گذاشته است و رسما هم اعلام کرده است که فراریان را می پذیرد و از طرف دیگر برخورد غیرانسانی و راست دولت های اروپای شرقی و در راس آن دولت مجارستان را دارید که رسما با فرمولبندی های نژاد پرستانه و جلوگیری از بالا رفتن ترکیب به اصطلاح اسلامی مردم٬ در مرزها دیوار می کشد و با حمله به پناهجویان چهره کریه ای از ضدیت با این موج فرار ها را براه انداخته است. در میان کشورهای ضدپناهنده بریتانیا است که ریاکارانه تحت نام کمک به کمپ ها به جای اسکان دادن پناهندگان در غرب٬ سیاستی بشدت راست و ضد انسانی اتخاذ کرده است. این تفاوت سیاست در میان دولت های غربی و مشخصا دولت های اروپای غربی٬ را شما در سوال قبلی پاسخ دادید.

اما عده ای حمایت دولت های غربی٬ و مشخصا دولت آلمان از ورود پناهندگان به این کشور را نوعی سیاست ورود نیروی کار ارزان می دانند. عده ای آن را ناشی از فشار جامعه و عده ای آن را تبلیغاتمیدانند. نظر شما چیست؟ 

ثریا شهابی: ابتدا در مورد تفاوت برخورد دولت های اروپایی. این تفاوت ها را نمی توان بطور موردی و کشور به کشور و دولت به دولت و طبق آمال و آرزوها و خصوصیات اخلافی این و آن سیاستمدار چپ یا راست در کشورهای اروپایی٬  توضیح داد. در اروپا و در جهان اتفاقاتی افتاده است و جغرافیای سیاسی کل جهان تغییر کرده است. در این مورد ما پیشتر در مورد خاورمیانه و قطب بندی های ارتجاع محلی و بین المللی صحبت کرده ایم.

امروز دنیای بعد از جنگ دوم جهانی و بعد از جنگ سرد و بعد از پیروزی اقتصاد بازار آزاد و بعد از نظم نوین جهانی و یازده سپتامبر است. آن مقاطع٬ آن موازنه ها بین قطب ها و مراکز قدرت٬ بین رقبای سیاسی و اقتصادی٬ آن ابزار ایدئولوژیک و ... همه و همه به تاریخ سپرده شده است.

دنیای امروز٬ چه در صف طبقات حاکم و چه در صف طبقات محکوم٬ کاراکترهای دیگری دارد و به ابزار دیگری دست میبرد و به فرهنگ و به ایدئولوژی های دیگری  برای اعمال قدرت نیاز دارد و به آن شکل میدهد.

در حال حاضر٬ در خلا نسبی که در همه زمینه ها در کمپ بورژوازی هست٬ از فقدان الگوی ثابت رشد اقتصادی تا فقدان ایدئولوژی و فرهنگ و سیاست پایدار٬ از فقدان یک توازن قوای نسبتا ماندگار  تا فقدان بلوک بندی های پایدار در میان بخش های مختلف بورژوازی جهانی، امکان و فرصت های وسیعی برای ترسیم سیمای متفاوتی در همه این عرصه ها بوجود آمده است. در و دروازه این امکان و فرصت ها٬ هم بر روی بخش های مختلف بورژوازی جهانی٬ از بورژوازی عرب و ترک و فارس و کرد٬  تا بورژوازی روسیه و آلمان و چین باز است و هم بر روی محرومین همه این جوامع٬ طبقه کارگر و قربانیان محلی و منطقه ای و جهانی نظام سرمایه داری. در این مورد پیشتر توضیح دادم.

فرار پناهندگان سوریه ای با مرگ کودک سه ساله سوری٬  به نقطه عطفی در رابطه شرق و غرب، جهان متمدن و جهان فقر زده و جنگ زده و اسلام زده و ناتو زده خاورمیانه تبدیل شد. موج عطوفت انسانی که در اروپا بخصوص در آلمان براه افتاد موج برگشت بشریتی است که این جهان وارونه و ناعادلانه را نمی خواهد. نیروی سوم در اروپا٬ نه در پارلمانها  و مسابقات انتخاباتی که از پایین به میدان آمده است. راه حل سیاه سوریه٬ جای خود را به راه حل سفید و انسانی داد که مردم به دولت ها تحمیل کردند. بحث بودجه و بحران پناهنگی و کوچکی و بزرگی کشور و .. همه و همه به کنار رفت.

روانشناسی آلمانی که «شکست خورده» جنگ دوم است٬ که  با کنار گذاشتن "منافع ملی" در مقابل "نیاز انسانی"  به میدان آمده است٬ کاملا قابل درک است. در حالی که بریتانیایی و فرانسه ی پیروز جنگ٬این مصیبت را از آن خود نمی داند. تجربه شکست در جنگ و آوارگی آلمانی بعد از جنگ دوم٬ امروز به نقطه قدرت او در ظرفیت حمایت انسانی از آوارگان سوری٬ تبدیل میشود.

مردم اروپا٬ درغرب٬ در آلمان٬ و در جهان٬ جنگ دوم و عواقب ایدئولوژیک آن را پشت سر میگذارد. انسان دوستی خود را بر بی تفاوتی و ملیت پرستی و کشورپرستی اروپایی پیروز  و اسرائیلی فاشیست٬غالب میکنند. جهان٬ جنگ دوم و آشویستن و یهودی کشی و فاشیسم و ... را با به میدان آمدن آلمانی "جهان وطن" و "سمبل وجدان انسانی اروپا" پشت سر میگذارد. این جهان وطنی و بشردوستی٬  فی الحال رنگ خود را به وجدان اروپایی زده است و به سادگی قابل مهار نیست.

این روانشناسی کمپی است که دولت فاشیست خود را نه با انقلاب و اعتراض خود ٬ که در جنگ خانمان سوزی به نیروی بیرونی پایین کشیده است . این روانشناسی جامعه و مردمی است که نسل های پی در پی احساس از خودبیگانی٬  شکست٬  بیگانه بودن و حاشیه ای بودن و ... را چشیده است. طعم راسیسم در اروپا ٬علیه خود را چشیده است! مزه جنگ و آوراگی و طرد شدن را می داند! طعم تلخ برچسپ فاشیست خواندن کل یک جامعه را چشیده است و مجازات دستجمعی را تجربه کرده است. در حالی که در ترکیه پناهنده سوری را می کشند و فاشست های ترک او را شکار میکنند٬  آلمانی خانه اش را با او تقسیم میکند. کسی که  این پدیده را  توطئه و دسیسه و نقشه شیطانی میداند٬ باید از سیارات دیگری به زمین رسیده باشد! یا دستگاه تبلیغاتی راست ترین جناح های بورژوازی در غرب چون "بی بی سی" آن را تربیت کرده باشد.  

در جهان حتی از منظر مناسبات بورژوایی٬ آلمان برتری خود را بر بریتانیا و آمریکا و فرانسه انقلاب کرده فی الحال نشان داده است. انسانیت از سرزمین مارکس سر بلند میکند. بورژازی منافع خود را در این میان جستجو میکند. عروج انسانیت را دستمایه  سرکردگی خود در صفوف رقبای هم طبقه اش میکند٬ طبقه کارگر و کمونیسم این طبقه اما باید بتواند آن را دستمایه عروج جنبش خود و آلترناتیو استراتژیکی خود کند.

این تغییر توازن در صفوف بورژوازی جهانی و تغییر در ایدئولوژی حاکم بر اروپا را٬  باید سکوی تعرض کرد. معلوم شد که پارلمان و سازمان ملل و ... نیستند که حرف آخر را میزنند. زنی که در برلیندر تجربه سوریه شریک است! و خود را بخشی از آن تجربه سیاه می داند که در جنگ دوم نثار آلمان شد، زمانیکه میگوید ما جنگ، شکست و آوارگی را تجربه کرده ایم، دارد پاسخ امروز خود را میدهد.

آلمان امروز در عین حال یک واقعیت دیگر را نشان داد. آن واقعیت این است که  اگر بورژوازی حاکم ذره ای از خرافه های ناسیونالیستی٬ نژاد پرستانه و میهن پرستانه را به هردلیلی کاهش دهد٬  اگر کوچکترین دریچه ای برای بروز احساسات بشردوستانه باز کند٬  دنیا با چه انفجار عظیمی از انسانیت روبرو خواهد شد.

روشنفکری که در دستگاه فکری او سرمایه و سرمایه داری٬ نه یک نظام و یک رابطه تولیدی که داستان فرشته و دیو است چاره ای ندارد جز اینکه برای حل این مسئله در ذهن خود٬ عجایبی خلق کند! در پاسخ به این که  چگونه این دیو، این دولت های بورژوایی، مجبور شده اند پناهده را بپذیرند٬ چاره ای ندارد جز اینکه تئوری توطئه و «دست ساز و تقلبی» بودن کل این رویدار را  سرهم کند.

این درست است که بورژوازی آلمان و سایر کشورهای اروپایی برای عقب راندن تعرض ناسیونالیسم و راسیسم و همچنین برای «مقبول» و «بصرفه» نشان دادن هزینه امروز پذیرش فراریان از باطلاق سوریه٬ بر اهمیت حضور آینده این جمعیت وسیع پناهنده از زاویه نیروی کار و  مطلوبیت تغییر ترکیب جمعیت  به نفع بازار کار تاکید میکنند. اما این نحوه کنار آمدن با این سیر فرارها٬ نه علت پذیرش پناهنده که توجیه ایدیولوژیک٬  اقتصادی و طبقاتی٬  آن سیاستی است که در این شرایط٬ به خاطر فاکتورهایی که بالاتر به آن اشاره کردم ناچار شده اند اتخاذ کنند و اتخاذ کرده اند.