تصاوير دلخراش مرگ، خودکشي، خودسوزي، غرق در درياها، دستگيري و سرکوب فراريان از جنگ و اختناق و ناامني، سالها است که به بخشي از زندگي اکثريت بشر کره خاکي تبديل شده است. تراژدهايي در ابعاد نه يک يا چند نفره، که در ابعاد هزاران نفره، هرروز سد رسانه هاي تحت کنترل را مي شکند، خود را به آنها تحميل ميکند و از اين طريق ميلياردها بشر کره خاکي را هر روز و هر لحظه در تماس مستقيم با يکي از عظيم ترين فجايع تاريخ معاصرقرار ميدهد. تراژدي هايي که ابعاد آن نه تنها در حال کاهش نيست، که روز به روز گسترده تر و وسيع تر ميشود. مرگ دلخراش اميد معصومي، علي، بيست و سه ساله، تنها يکي لحظات هالوکاستي است که در سراسر جهان در ابعاد دهها ميليوني در  جريان است. *

اين ماشين کشتار فرار و صحنه هاي دلخراش آن،  با ساکنين جهنم هايي که نام کمپ هاي پناهندگي به خود گرفته است،  جايي که شاهراه اصلي آن از خاورميانه و شمال آفريقا ميگذرد، ساخته دست ساکنين و قربانيان آن نيست. از بندر کاله فرانسه  و

ديوار ها و سيم خاردار ها و "چک پوينت هايي"  که يادآور کنترل نازي ها و فاشيست ها طي جنگ جهاني دوم است، تا بنادر و جزاير استراليا و مرزهاي آبي و زميني يونان و ترکيه، تا کمپ هاي پناهندگي در افغانستان و عراق و لبنان و ... جايي که دهها ميليون نفر را در خطر تباهي، گرسنگي، سرکوب، زندان و شکنجه قرار داده است، محصول مستقيم سياست هاي ضدانساني و ضدبشري قدرت هاي بزرگ جهاني، آمريکا و اروپا، متحدين جهاني، رقبا و شرکا مرتجع منطقه اي و محلي آن ها است. اين شرايط هر انساني که کمترين بويي از انسانيت برده است را فراميخواند که کاري بکند و حداقل سنگري در دفاع از زندگي، هستي، آرامش اين قربانيان ميليوني توحش و  افسار گسيخته قدرت هاي بين المللي و منطقه اي، ببندد. فرا ميخواند که سهمي در ساختن سنگري در دفاع از حق فرار، حق مهاجرت بدنبال يک زندگي امن و بهتر، حق تلاش براي تامين شرايطي قابل زيست براي خود و فرزندان، دفاع از اين حق و دفاع از قرباني، مستقل از رنگ و نژاد و طبقه و جنسيت و مذهب و اعتقادات و گرايش جنسي فراري، داشته باشد. اين شرايط هر انسان عدالتخواهي را فرا ميخواند که در هر سطح و به هر ميزان،  عنصري در باز کردن ميدان وسيع و جهانشمولي باشد که  به وسعت کره خاکي، در مقابل تعرض به ابتدايي ترين حق انسان، حق فرار و پناهندگي و مهاجرت بايستد،  از آن دفاع کند،  و قدرت هاي حاکم را به نيروي جنبش هاي عدالتخواهانه، مجبور کند آن را اجرا کنند.

فرار از جنگ و خطر جنگ، از اختناق و خطر اختناق، از ناامني سياسي  و خطر ناامني سياسي، حق هر کسي است که مستقل از اراده خود در جغرافياي معيني متولد شده است، نژاد و رنگ و پيشينه خانوادگي و گرايش جنسي و اعتقادي معيني دارد و ناچار به جابجايي ميشود. اين حق را بشريت به بهاي دو جنگ جهاني مخرب و کشتار بيش از هشتاد ميليون نفر، بدست آورده است  و آن را در حداقل ترين سطح خود،  به "کنوانسيون حقوق پناهندگي"، تحميل کرده است. تجربه خونباري که همه  دولت هايي که پناهنده پذير اند و جوامعي که حداقل هايي از استاندارد رعايت حقوق شهروندي و امنيت سياسي و اقتصادي در آنها وجود دارد،  را موظف کرده است که آن را رعايت کنند.

"کنوانسيون حقوق پناهندگي"، اين حداقل دستآورد بشريت در مقابل تاريخ خونبار حاکميت بورژوازي بر جهان، وسيله و ابزار دفاع در مقابل تکرار آن گذشته خونبار بود. سندي که در تمام طول جنگ سرد و بعد از آن، همچون "اعلاميه جهاني حقوق بشر"، همواره توسط قدرت هاي حاکم و بخصوص بورژوازي غرب،  وسيله و مستمسک تسويه حساب هاي سياسي و رقابت ها و تخاصمات خود با رقباي اصلي و حاشيه اي قرار گرفت.  با اين وجود فشار جنبش هاي عدالتخواهانه، سوسياليستي و کارگري در کشورهاي غربي، بسياري از اين دولت ها را به رعايت آن در سطحي مجبور کرده بود.

امروز اما، در دل جهان چند قطبي که  افسار رقابت ها و  تخاصمات و تحرکات ميليتاريستي قدرت هاي اصلي از جمله آمريکا و اروپا تماما رها شده است،  اوضاع مدت ها است که دگرگون شده است.  شکست پروژه هاي ميليتاريستي ناتو در خاورميانه و بلاتکيف ماندن معضل تاريخي حفظ حاکميت بورژازي غرب بر جهان،  دست قدرت هاي حاکم را در تعرض به اين حق، تماما  باز گذاشته است. تعرض به حق پناهندگي قرار است که  "حلقه ضعيف" و جبهه اي  در سير تعرض بورژوازي جهاني به حقوق اکثريت جوامع انساني،  براي پس گرفتن دستآوردهاي تاکنوني بشر باشد.

 ارتجاع امپرياليستي،  براي شکل دادن به نوعي از توازن در ميان قدرت هاي بزرگ، بيش از دو دهه است  که جهان را سراسر به منجلابي از جنگ و بمباران و ترور و کشتار،  و تخريب جوامع متعدد در خاورميانه و شمال آفريقا تبديل کرده است.  با اين وجود هنوز قادر به حل معضلات حفظ حاکميت خود بر جهان نيست. سرازير شدن عواقب آن تخريب ها و تروريسم ها به غرب، جدال غرب براي حفظ حاکميت خود را به خود جوامع غربي کشانده است.  تعرض به حقوق ابتدايي شهروندان، خارجيان، پناهندگان، اضافه شدن آن به سياست هاي رياضت اقتصادي و تعرض به بخش هاي محروم خود جوامع غربي، مهمترين دستور کار بورژوازي غرب شکست خورده در کيس سوريه است.

موج وسيع فرار از باطلاق خاورميانه و شمال آفريقا،  سرازير شدن بخش کوچکي از اين سيل به سمت اروپا،  در دل بحران هاي اقتصادي و سياسي خود بورژازي غرب، تعرض به همه دستآورهاي متمدنانه در جوامع غربي، و از جمله تعرض به حق فرار  و حق پناهندگي سياسي را در دستور کار فوري قدرت هاي غربي قرار داده است . في الحال اين تعرض به زمخت ترين شکل، از جمله زنداني کردن و شکنجه قراريان،  از جمله جنايي کردن تلاش براي يافتن سرپناهي امن، به مهوع ترين شکل در حال اجرا است.

بورژوازي غرب، جنگ مرگ و زندگي اش را با تعرض به تمام دستآوردهاي متمدنامه تاريخ بشر در خود جوامع غربي، مدتهاست آغاز کرده است.  دست ارتجاعي ترين و دست راستي ترين دولت ها و جريانات  مذهبي،  فاشيستي و گروهاي فشار را، در تعرض به "حلقه ضعيف" حق پناهندگي و حقوق برابر شهروندي، در تعرض به حق اعتصاب کارگر و ساعت کار کارگر، در تعرض به حق کار و مرخصي و بازنشستگي و  تامين اجتماعي و سکولاريسم و برابري زن و مرد و برابري نژادي و  .. تماما باز گذاشته است.

مسله، پايان دادن به "بحران پناهندگي" نيست. مسله، کشيدن ديوار و حصار بدور اروپا و غرب است و محدود کردن دامنه فرار و تحرکات داعش و جنگ و تخريب و خانه خرابي، به خاورميانه، آفريقا، آسيا و نقاط دور افتاده اي که در چشم دست راستي اروپا محور، در آن جغرافياها "مردم با اندازه کافي شايسه زندگي امن نيستند"! 

به بهانه امنيت تلاش ميکنند که فجايعي که نه تنها خود برنامه اي براي مهار آن ندارند که هر توافق و سازش شان هم دور ديگري از تخريب و کشتار،  اين بار با شرکت پرسناژ هاي ديگري،  ببار مي آورد را "از غرب دور کنند"!   آن را به خاورميانه و آفريقا و نقاط "پرت" محدود کنند!  توافق با اسد، قرار نبود و قرار نيست "بحران سوريه" را به نفع مردم محروم اين کشور به سرانجام برساند.  قرار بود و قرار است که آن را مديريت و کنترل کند، آنهم در راستاي منافع سياسي و اقتصادي  باز همان نيروها و قدرت هاي تخريب قبلي.

دشمن خود به زبان خود همه آزاديخواهان و برابري طلبان و بشريت متمدني که در جوامع غربي،  نه منجلات ساخته دولت هاي غربي را ميخواهند و نه محصولات تروريستي داعش و بي حقوقي فلسطيني ها و سرکوب هاي اردوغان و اسد و ناتانياهو و ميوه چيني هاي رياکارانه ارتجاع اسلامي ايران،  فرا ميخواند که پا به ميدان بگذارند.  از خود، از جوامع بشري، از دستآورهاي خود،  بايد دفاع کرد.  اين از جمله يکي از ميدان هاي جدال هر کمونيستي، هر روشنفکر و کارگر کمونيستي، در هرکجاي جهان است. 

فرار از جنگ و بمبارانهاي ناتو، محصولات ارتجاعي آنها، چون داعش،  و فرار از سرکوب و کشتار قدرت ها و دولت هاي منطقه اي و محلي، چون ترکيه و عربستان و ايران و يمن و سوريه و عراق و ..  حق ابتدايي هر متقاضي پناهندگي است.

نبايد اجازه داد اين عقب گرد تحميل شود. نبايد اجازه داد که آپارتايد قومي و مذهبي در اروپا و آمريکا، کمترين فرجه اي براي ابراز وجود بيابد! نبايد اجازه داد که  دستآوردهاي متمدنانه اين جوامع، به بهانه "بحران پناهندگي"، بيش از اين مورد تعرض قرار گيرد.

پيشروي در دفاع از اين حق را بايد به پيشروي در دفاع طبقه کارگر و جنبش هاي اعتراضي،  که در مقابل برنامه هاي رياضت اقتصادي، در مقابل تعرض به حقوق اقشار محروم جامعه، در دفاع از آزادي هاي سياسي،  که مدت ها است از فرانسه تا بريتانيا و آمريکا و ايتاليا و اسپانيا و يونان و ترکيه به ميدان آمده است، گره زد. 

مقاومت در هريک از اين سنگر ها، در دفاع از حق برابر شهروندان، در دفاع از اعتراضات و اعتصابات  طبقه کارگر و محرومين اين جوامع، همه و همه سنگر هايي در جدال در يک جبهه از يک سلسله جنگ هايي است که دشمن  به بشريت تحميل کرده است.

 

* جمعه ۲۹ آوريل ۲۰۱۶، "يک پناهجوي ۲۳ ساله ايراني که در مرکز نگهداري پناهجويان استراليا در جزيزه نايورو خود را به آتش کشيده بود، در بيمارستان جان باخت"

به نقل از يورو نيوز

 ثریا شهابی 

۲ مه ۲۰۱۶