واقعیت این است که سیاست در قاموس خواهر شهلا شرف حوزه ای مردانه است. زن آزاده، لباس "لختی" پوش، "غربی" وصله ناجوری بر پیکره دنیای سیاسی اینها است.
بازیگران، خواهر شهلا شرف و "یک جان عاصی"
در دوپرده
گنجی و همه زندانیان سیاسی باید آزاد شوند. مستقل از اینکه اعتقادات گنجی چیست، مستقل از اینکه در چه شرایطی در زندان بسر میبرد، و مستقل از اینکه پرونده همکاری او با جمهوری اسلامی چقدر قطور یا نازک است. مستقل از اینکه او در کمپین اعتصاب غدا چه هدفی را دنبال میکند، مثل همه زندانیان سیاسی که به خاطر اعتقاداتشان در زندانهای رژیم بسر میبرند، باید آزاد شود! مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی در تمام طول حیات رژیم اسلامی ایران موضوع جنگ کمونیست ها با رژیم اسلامی

ایران بوده است. خواست آزادی بی عقید و شرط عقیده و بیان و ممنوعیت حبس و دستگیری به خاطر عقیده آن مطالبه پایه ای است که کمونیست ها و حکمتیست ها در برنامه یک دنیای بهترشان و در بیانیه و منشور سرنگونی رژیم اسلامی، نوشته اند. کمونیست هایی که پس از کنفرانس برلین هم به دستگیری گنجی به خاطر شرکت او در این کنفرانس اعتراض کردند!
هیچ کس را نمی توان به خاطر اعتقاداتش، به خاطر نقدش به دستگاه دولتی و اعتراضش به حکومت و دولت، به زندان انداخت. این شامل همه است، نه فقط همفکران و نزدیکان! ما به دستگیری امثال گنجی، قتل فروهرها و دستگیری اپوزیسیون طرفدار رژیم که به خاطر اعتقاداتشان زندانی شده اند، بارها عتراض کرده ایم. در پرونده هیچکدام از این قهرمانان خودگماره "حقوق بشر" اما کمترین اعتراضی به دستگیری، حبس و شکنجه و اعدام کمونیستها، آته ایستها و فعالین کارگری، زنان آزادیخواه و تساوی طلب، وجود ندارد.
اعتصاب غذا گنجی در زندان و خطر مرگ او، موضوع کمپین های مختلفی است. بازار مکاره ای که در آن همه چیز پیدا میشود. از کمپین برای آزادی و دفاع از سلامت گنجی، تا کمپین در سرزنش و نکوهش مردم که چرا "الطفاطی" به جنگ گنجی با خامنه ای ندارند، از کمپین علیه حکمتیست ها که چرا "عاقل" نمی شوند و با آغوش باز به کمپین اعتصاب غذا نمی پیوندند، تا کمپین علیه برهم زنندگان کنفرانس برلین و تلاش برای راه اندازی مجدد گشت های مبارزه با منکرات در صفوف اپوزیسیون!
موضوع این نوشته پرداختن به این مورد آخر است. اخیرا دو نوشته تقریبا با یک مضمون روی سایت ها و وبلاگ ها در این مورد منتشر شده است. یکی نوشته شهلا شرف است تحت عنوان " شکست خوردگان بازی زندگی، پشت نقاب جنجالی سياست" روی سایت "اخبار روز" و دیگری نوشته فردی با امضا "یک جان عاصی" است تحت عنوان "واگویه های یک جان عاصی"، که در وب لاگ قاصدک چاپ شده است.
این دونوشته را باید بعنوان دو برگه حکم جلب اسلامی منتشر کرد. مثل همه احکام منکراتی است که هر روز در ایران صادر میشود. ویژگی این حکم جدید اما محل صدور آن است. حکم جلب پروانه حمیدی توسط شعبه دفتر منکرات در آلمان، که تازگی ها توسط خواهر شهلا شرف افتتاح شده ، صادر شده است. این حکم را باید قاب کرد و بر گردن صادر کنندگانش آویخت. و به آیند گانی که باور نمی کنند که روزی در جغرافیایی زنان را به خاطر سر و وضع ظاهرشان، نحوه راه رفتن و خندیدن و نگاه کردنشان، بنام "خراب" داغ میکردند، نشان داد. این بهترین راه آموزش تمدن و برخورد انسانی و برابر به انسان است.
دو نوشته شهلا شرف و "یک جان عاصی" ناله ها و احساسات فروخفته یک فرهنگ منحط ضد زن است. از نظر بیان و نگرش و حجم تولید ادبیات مردانه و کلاه مخملی، خواندنی است. پیش از پرداختن به موضع سیاسی این دو بازیگر ناشی پرده دوم کنفرانس برلین، حتما لازم است که نگاه و تفکر آنها در عتراض به پروانه حمیدی، نقدشان به نحوه لباس پوشیدن و رفتار پروانه حمیدی را بدون جواب نگذاشت. لحن زن ستیزانه و تحقیر آمیز و مملو از شرق زدگی و پر از خرده حسابهای شخصی که با زبانی تحقیر آمیز و مردانه نوشته شده است، را نباید بدون جواب گذاشت. بعلاوه برخورد یک منتقد از خود راضی از موضع طبقات بالای جامعه که به سادگی به خود حق میدهند که سر پناهنده فریاد بزند که: "آخه بی سواد، تو که تا دوم راهنمائی بيشتر درس نخوندی و ..."را ببینیم که این نقاشان باغ زن ستیزی چه ترسیم کرده اند.

پرده اول: خواهر خودت را بپوشان!
شهلا شرف در نقد پروانه حمیدی در نقش خواهر محجبه ای، که در خواباندن تازیانه "خراب" به پروانه حمیدی ابایی ندارد، ظاهر میشود. پروانه حمیدی کسی است که در کنفرانس برلین در اعتراض به زن ستیزی جمهوری اسلامی نیمه برهنه ظاهر شد و با این اعتراض سمبولیک بین آزادیخواهان و طرفداران آزادی زن، محبوبیتی پیدا کرد. ما به "مهربان" بودن یا نبودن او (آنطور که شهلا شرف پرداخته) کاری نداریم. این حیطه زندگی شخصی او و دوستان نزدیکش است. بعلاوه مواضع امروز یا دیروز او هم موضوع این نوشته نیست. کاری که پروانه حمیدی در کنفرانس برلین انجام داد جلوه ای از اعتراض رادیکال زنان علیه تحجر ضد زن در ایران است. کاری که برای هر آزادیخواه و تساوی طلب و هر معترض به زندگی حیوانی زنان در جمهوری اسلامی، عملی بسیار قابل احترام است. پس از کنفرانس برلین در حمله به او این تنها حزب اللهی ها و بچه های سپاه نبودند که تاختند. امثال نوری زاده و طیفی از نویسندگان فسیل و شرق زده در ایران، رکیک ترین القاب و صفات را نثار او کردند. این حملات و فحاشی ها زمان خود، پاسخ درخور خود را از کمونیست ها و معترضین به رژیم اسلامی گرفت.
اما اخیرا مسئله گنجی بار دیگر اپوزیسیون شرق زده اسلامی و طرفدار بخشی از رژیم را به حرکت در آوره است تا علیه برهم زنندگان کنفرانس برلین و شخصیت های آن "بتازند". علاوه بر دوخرداد های سرشناس و طرفداران دست بدست شدن قدرت سیاسی در ایران از ولی فقیه به بخش دیگری از خودی های رژیم اسلامی، توده ای ها و اکثریتی ها، طیفی از کسانی که در کنفرانس برلین بغض هایشان را فروخفته بودند، زبان باز کرده اند. شهلا شرف یکی از آنها است.
اما داستان شهلا شرف از چه قرار است؟ او در نوشته اش علیه برهم زنندگان کنفرانس برلین، علیه کمونیست ها و در اعتراض به عمل پروانه حمیدی، هرچه که در "دل آزره" از یک زن آزادیخواه داشته بر کاغذ ریخته است. خواننده مطلب شهلا شرف در ابتدا نوشته از اینکه چرا "منتقد" با دقتی بیش از حد از رفتار و کردار پروانه حمیدی حرف زده تعجب میکند. در نقد از ساعات طولانی که پروانه برای انتخاب لباس از همان 26 سال پیش صرف میکرده تا رنگ لباس زیر او و اینکه میخواسته همیشه "نقل مجلس" باشد، پاراگرافها حرف زده شده است. خواننده حکمت این بررسی شخصی احوالات کسی را متوجه نمی شود. به خود میگوید که لابد این ریزه کاری ها از مثلا نوعی صمیمیت یا سلیقه نگارش نویسنده است. از اینکه پروانه خیلی به "سرو پزش" میرسیده، منظور نویسنده را متوجه نمی شوید، تا اینکه بالاخره شاکی حرف دلش را میزند. میگوید، برخلاف خانم شرف که برای همبستگی با کارگران از همان قدیم ریاکارانه و همچنان که رسم بزرگان است که ثروت و تمدن خود را به رخ فقرا نکشند، ایشان ژنده میپوشیده و پروانه خیلی به "سرو پزش" میرسیده! که ایشان و رفقایشان چون پروانه مهربان بوده این "تناقضات" او را از همان موقع نادیده میگرفته اند.
نویسنده اینهمه داستان حسین کرد شبستری را برای آن نوشته که ثابت کنند که این زن معترض به رژیم "ناخالصی" دارد. به اندازه کافی مثل تیپ خواهر شرف، "انقلابی" و سیاسی نیست! معلوم میشود که او از همان موقع ها "تناقضاتی" داشته! کدام تناقضات؟ این جا است که مردسالاری و شرق زدگی خواهر شرف بد جوری توی ذوق میزند. آخر دنیای سیاست از نظر ایشان پدیده ای مردانه، شرقی عبوس و مذهبی است. دختری، زنی "سرحال" و "به خود برس"، شیک، غیر خلقی است! نماد امپریالیسم و غرب زدگی است! تا وقتی عبا و عمامه و تسبیح، اشکوری، جلایی پور و گنجی در صحنه اند، امثال پرونه را چه به این میدان! در عالم سیاسی شرق زده و مردانه شهلا شرف، اینها کفر است."بخواهی مورد توجه باشی"! جل الخالق و استغفرالله! این بد حجابی است، نه اصلا عین بی ححابی است! آخر زن آزاده از نظر اینها همان زن خلقی - اسلامی است که برای همبستگی با کارگر چادر کدری سر میکند، در هئیت ننه پای کرسی ظاهرمیشود و برای همبستگی با خلق همه هنرش خدمت به خلق (مرد) میشود. این "سنت خلقی" که بلد است در منزل شیک بپوشد و پیش مردم حجاب سرش کند، بیش از اینها به زندگی مردم بی ربط است. در انقلاب 57 شکست خورد. سنتی که طرفدارانش در منزل روی مبل لم میدهند و در پیشگاه توده محروم از مزایای بقچه و کرسی و نشیتن روی زمین تعریف میکنند. سنی که بلد است چطور رو به مردم محروم "بنده نوازی" کند، فقر و نداری و محرومیت و عقب ماندگی آنها را "تقدیس" کند و خود را بر منزلت رفیع عنصر "آگاه" بنشاند! سنت شرقی مذهبی که موزیک مادونا و شکیرا برایش عین بی بندو باری است و نوحه خوانی شجریان و روضه سفره حضرت عباس برایش عین فرهنگ خلقی است. این ریاکاری تهوع آور سنت اسلامی - شرقی تیپ توده ای است که هر روز بدنبال یک شاخه از اسلام رهایی بخش میدود.
واقعیت این است که سیاست در قاموس خواهر شهلا شرف حوزه ای مردانه است. زن آزاده، لباس "لختی" پوش، "غربی" وصله ناجوری بر پیکره دنیای سیاسی اینها است. تمام نقد این "خواهر" به پروانه حمیدی این است: خواهر خودت را بپوشان، حجاب تو مایه شرف من است!
شرم نمی کنند به زن آزاده ای که در کمال شجاعت و به شکلی سمبولیک که خاص مردم متمدن است، اعتراض خود را به بی حقوق زن در یک نظام سرتاپا مردسالار و ضد زن ابراز میکند، "داغ" اسلامی میزنند! مهم نیست امثال شهلا شرف چقدر به کار خود آگاه است. فیضیه و حوزه علمیه قم به ایشان در واحد درسی امر به معرف و نهی از منکر حتما مرتبه شاگرد اول میدهد.
نفرت از لباس و رفتار آزاد زنان از همان جنس احساس و فرهنگی است که در آن میتوان سنگسار کرد. همان فرهنگی است که در آن میتوان نگاه کردن مستقیم زن در چشمان مرد را "عشوه گری" و "غمزه" خواند و کسی که مرتکب این جرم میشود را "نفرین" اسلامی کرد. این فرهنگ بنی صدر و خامنه ای و خاتمی و جنبش ملی مذهبی و جریانات توده ای اکثریتی است. مردم دارند دست اینها را از زندگی شان کوتاه میکنند. جوانان، دانشجویان، دخترانی که تحت حکومت اسلامی بزرگ شده اند و خاطره ای از هنرنمایی های ریاکارانه و فرصت طلبانه نسلی از "سیاسیون" تیپ خانم شرف ندارند، به امثال این "روشنفکران" پشت کرده اند. همان جوانانی که کمتر از مادونا و مایکل جکسون و پینک فلوید گوش نمی کنند، میلیونها مردمی که با زندگی و رفتار و کردار ضد اسلامی شان رژیم را به لبه پرتگاه سقوط کشانده اند، افاضات ضد زنی از این دست را به همراه دفاتر منکرات، برباد میدهند. خواهر شرف برای آینده اش بهتر است با جامعه ایران رشد کند. کسی که باید مغذرت بخواهد، خواهر شهلا شرف است که باید از پروانه حمیدی به خاطر حملات منکراتی اش، و از همه برهم زنندگان کنفرانس برلین معذرت بخواهد.
در حاشیه پرده اول: دیگری که نام خود را "یک جان عاصی" و نام مقاله اش را ، " واگویه " گذاشته است، شاعری اسلامی و دل خسته است. کسی نباید از او چیزی به دل بگیرد. چرا که عاصی است و ضمنا " شمع خاموش را هم دوست ندارد" و اصولا خسته و کوفته تر از آن است که حال و حوصله نقد شنیدن داشته باشد! دنیای سیاست جای جدی است. آدم جدی میخواهد. مردم این تیپ ها را جدی نمی گیرند.

پرده دوم، "درسهای بدیهی برلین"
"درسهای بدیهی برلین" را منصور حکمت سال 2001 نوشت. این روزها با رژه ماموران جدید امر به معروف و نهی ازمنکر، شهلا شرف و "یک جان عاصی" و با گسترش کمپین دفاع از گنجی به کمپین حمله به چپ و کمونیست ها، بخصوص باید آن را مجددا خواند. برای خوندن آن میتوانید به سایت منصور حکمت این آدرس http://www.hekmatist.com/farsi-index.htm رجوع کنید.

کنفرانس برلین قرار بود یک شمایل معتدل، لیبرال، خندان و کم خطر و متناسب عبا و عمامه آقای خاتمی را به خورد جهانیان بدهد. قرار بود جریان اصلاح طلبی درون رژیمی بعنوان نهایت اعتراض به رژیم قالب شود و سرنگونی رژیم که خواست میلیونی مردم است را به پشت صحنه بفرستند. قرار بود همه جنایات رژیم و سرکوبهایش به بستن روزنامه های خودی اعضا وزارت اطلاعات و بچه های دیروز سپاه و نویسندگان و طنز نویسان امروز تقلیل یابد. این سناریو به خاطر حضور وسیع معترضین به رژیم، آزادیخواهان و کمونیست ها و مدافعین حقوق زن، پوچ شد. مردم آمدند و صدای اعتراض نسلی خفه شده، هزاران اعدامی، صدها هزار شکنجه شده را به گوش جهانیان رساندند. بساط تطهیر رژیم را برباد دادند. بخصوص کمونیست ها و حکمتسیت ها که خواستار محاکمه سران رژیم به جرم دو دهه جنایت شدند، جای خاصی در برهم خوردن این سناریو پیدا کردند. عده ای هم منجمله شهلا شرف و آن "عاصی" دیگر که به اصلاح رژیم دل خوش کرده بودند و برای گنجی و جلائی پور هورا میکشیدند، به کنفرانس آمده بودند. کسانی که در ایران تا پیش از اینکه مورد غضب آقا قرار بگیرند شعار "مسلح کردن سپاه پاسداران به سلاحهای سنگین" را میدادند و آزادانه روزنامه هایشان را منتشر میکردند. کسانی که بر سر "راه کارهایی" اصلاح و نجات رژیم "گفتمان" میکردند. اینها هم به برلین آمده بودند که بگویند جمهوری اسلامی یک چهره گل و بلبلی دارد. بگویند که آقای خاتمی در راس جمهوری اسلامی "دمکراسی اسلامی" را به بار خواهد آورد. پروژه ای که فقط هشت سال دیگر بساط اعدام و فقر و سرکوب و نکبت اسلامی را طولانی تر کرد.
کنفرانس برلین طبق سناریو اصلاح طلبان پیش نرفت و تمام نشد. به همت کمونیست ها و همانهایی که خواهر شهلا شرف برایشان پرونه منکراتی درست کرده، کنفرانس برلین صحنه محاکمه جمهوری اسلامی شد. صحنه محاکماتی که مردم آن را در مقیاسی به مراتب بزرگتر در روزهای رفتن رژیم در ایران ترسیم خواهند کرد. هنوز باید گفت زنده باد برهم زنندگان کنفرانس برلین و شرم بر خواهران اسلامی که تصور میکنند با استفاده از کمپین گنجی میتوانند جان تازه ای بر جنازه نجات رژیم با اصلاحات یا رفراندم بدمند.
واقعیت این است آنچه که امثال شهلا شرف را به تکا پو انداخته است حکمتش را از جای دیگری میگیرد. اینها همیشه به اسلامی ها هم از نظر فرهنگی و هم سیاسی نزدیک تر اند تا مردم، چپی ها و کمونیست ها.
نویسندگان این دو نوشته مثلا دارند زیرکی میکنند. برای جنبش شان علیه کمونیسم و علیه رادیکالیسم مردم در امر سرنگونی کامل رژیم اسلامی، از بیماری و شرایط سخت گنجی دراند سرمایه میسازند. تلاش میکنند که با گروکشی از سلامت گنجی و احتمال قربانی شدن او، جنبش شان علیه کمونیسم و رادیکالیسم را تقویت کنند. به اصطلاح میخواهند از پله گنجی سکوی پرشی علیه چپ و رادیکالیسم بسازند.
26 سال است که جدالی سخت و خونین میان مردمی که برای نابودی تمام و کمال رژیم اسلامی صف کشیده اند با طرفداران دیروز و امروز رژیم، در جریان است. کنفرانس برلین یکی از نقاط عطف این جدال و یکی از لحظاتی بود که کمونیستها در راس اعتراض رادیکال مردم قرار گرفتند و پروژه مشترک رژیم، دول غربی و اپوزیسیون پرو رژیم را برای نجات حکومت اسلام در ایران، به شکست کشاندند. این جدال ادامه دارد، با این تفاوت که توازن قوا و موقعیت به نفع آزادیخواهی و رادیکالیسم و چپ و کمونیسم تغییر کرده است. این توازن با عبور مردم از خاتمی و دوخرداد، تغییر کرد. موجی که برای سرنگونی رژیم و برای کوتاه کردن دست مذهب و دم و دستگاه اسلامی از زندگی مردم براه افتاده است، عظیم تر از آن است که با این تحرکات متوقف شود. این موج تا انهدام کامل دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی، تا تحقق آزادی بی قید و شرط سیاسی برای همه و تا تحمیل برابری کامل زن و مرد، خاموش نخواهد شد. جنبش سرنگونی به این نیروهای به زور به اپوزیسیون رانده شده، امکان ایفای نقش چندانی نخواهد داد. این موج هم چون موج دوخرداد میگذرد. زیاد به آن امید نبندید.

ثریا شهابی

23 جولای 2005